جمعه، تیر ۰۳، ۱۳۹۰

آسیب شناسی عشق
دکتر بیژن باران
خلاصه. شعر تبیین مناسبات فرد با محیط است که رویدادهای زمان شاعر را کتابت می کند. یکی از این مناسبات عشق بین فرد و دیگری است. عشق رکن اصلی حیات بوده؛ در موجود زنده انواع فراوان- از غرایز نفسانی و دفاع از حریم خصوصی تا پرستش زیبایی و تحسین تزیین- را در بر می گیرد. آسیب شناسی عشق هم کمک به درک تغییر حالت از علاقه به نفرت و برخی رفتارهای ضداجتماعی افراد می کند. در این جستار عشق یک انسان به انسان یا انسانهای دیگر واشکافی می شود.

مقدمه. جامعه گذاری خاورمیانه با سنت دیرپای مالکیت دولتی مدل روسیه سده 20م، شالوده استبداد شرقی و کیش شخصیت را در عصر مدرن ایجاد کرده است. از اینرو، چه دولت سلطنتی چه جمهوری، چه سکولار چه مذهبی- رهبر مادام العمری با هزینه بدون سقف دربار و بیت، با خشونت، شکنجه، اعدام مبارزان- از انتخابات آزاد پرهیز می کند. این دولتها با فساد مالی بغارت و قتل شهروندان می پردازند. در ایران بورژوازی کمپرادور با انقلاب 57 تارومار شد؛ بوراکراسی دولتی بورژوازی رانتیر را پدید آورد.

در این گذار به انواع سرمایه داری، فقر مزمن اکثریت و قدرت مطلق اقلیت رایج اند. در این منطقه فساد و خشونت زندگی شهروندان را مختل کرده اند. بیقانونی از مصر و تونس، تا صدام و شاه، تا ایران، سوریه، یمن، عربستان، افغانستان، آذربایجان، گرجستان همه گیر است. فقر مزمن و قدرت مطلق 2 عامل مخرب ساختار خانواده بر اساس عشق و اعتماد در جامعه اند. بورژوازی – بوراکرات، کمپراور، رانتیر- با بقایای حیات عشیره ای تمام منطقه را در خشونت غوطه ور کرده. فحاشیهای قذافی در چند ماه گذشته به منقدان و مردم عاصی لیبی بیانگر رسانه ای این روند است.

حمله نوادگان اصغر قاتل به مهمانی خانوادگی در خمینی شهر و کاشمر، تجاوز گروهی به زنان در برابر مردان دست بسته، قدرت دیکتاتوری آخته را عیان می کند. فقر لایه ای از قشر زنان ایرانی آنها را به تن فروشی خیابانی، فرار به امارات برای روسپیگری، همسری با قاچاقچیان همسایه مجبور می کند.

عشق. عشق بمعنی تعامل 2 طرف در ساختن چیزی باهم است. گاهی طرف می تواند تخیلی باشد. در جذبه جنسی و درونی، عشق باعث رفتار بیرونی برای زوج یابی می شود. لذا صِرفِ فکر کردن به کسی معنی عشق تعاملی نمی دهد. فکر مفرط به عشق، گاهی منجر به اعتیاد جنسی، دنبال کردن معشوق، عقده روحی می شود. عشق هم چرخه حیات خود را دارد.

چرخه. هر پدیده از تک یاخته تا ستاره از مراحل متمایز حیات گهواره تا گور یعنی زایش- بلوغ- میرش می گذرد. این مراحل نامساوی در طول زمان، عمدتا تولد، اوج، مرگ پدیده اند. عشق بین 2 انسان هم چرخه عمر خود را دارد. در یک بازه زمانی از آغاز آشنایی 2 مغز به اوج مقاربت تنانه رسیده؛ سپس با جدایی یا مرگ به پایان می رسد.

در اینجا عشق شامل پندار، گفتار، کردار هر 2 طرف در جهتی مشترک است. البته با جدایی از هم، بازآوری خاطرات یا حتی گفتار در باره طرف، می توان عشق را مانا انگاشت. گاهی عشق 2-سویه بخاطر اولیای طرفین یا رقیب قدرتمند به تراژدی منجر می شود. رمئو و ژولیت شکسپیر، شیرین و فرهاد نظامی نمونه های عالی این گونه رابطه تحت فشار محیط نامساعد اند.

عشق طیف عاطفی مهمی در زندگی فرد در جامعه است که شامل عشق فرزند، اولیا، میهن، عقیده، مراد، قطب، ثروت، منزلت، قدرت، معرفت می باشد. عشق جنسی بین 2 طرف، نوع خاص عشق برای تداوم جامعه است که با میراث قطور ادبیات حافظه جوانان را برای یافتن ایده آلها پر می کند.

عواطف. در رابطه با همکنشی با محیط و بیان فکرهای کتره ای حافظه- مشعر پندار، گفتار، رفتار فرد را کنترل می کند. عواطف شامل احساسها در فکر و محرکه ها در رفتار اند. محرکه های 6 گانه جهانشمول انسان مدرن ترس، خشم، شگفتی، اشمئزاز، غم، شادی نام دارند که در سر و تن فرد واکنش عضلانی پدید می آورند. احساسها بستگی به محیط و شخصیت فردی دارند؛ مانند غریبی، حسادت، تنهایی، سرخوشی، دهها احساس دیگر.

احساس 2 گونه است: مثبت مانند عشق، گرمی، تگری، رنگهای دلپذیر، خنکی، سکسی، جذاب، خوشبو، خوشمزه، شیرین، نسیم، لبخند، مسئولیت، امید، راحتی، امنیت، احترام، آرامی، سرخوشی، شنگی، آرامش، دوستی. احساس های منفی هم زیادند؛ مانند رشگ، حسرت، حسادت، آز، حرص.

آمیزش. در عشق شیمی جذبه وجود دارد که بوسیله حسهای صدا، رایحه، صورت، حرکت تن، نامه نگاری، هدیه دادن، رابطه 2 نفر و در نهایت 2 خانوار را محکم کرده و گسترش می دهد. این شیمی در واقع ترشحات هورمونی درونریز در خون است که به اعضای مربوطه در سر و تن رسیده؛ بر کارکردهای مغزی و بدنی تاثیر می گذارد.

بروز عشق تابع فرهنگ در جامعه است. فرهنگ پدرسالاری روی رفتار همبستری هم سلطه مذکر را تداوم میدهد. معمولا در تاریکی شب یا گرگ میش پگاه، این بنا به میل مرد، عمل افقی در خلوت انجام می شود. زن از یک رابطه جنسی برابر بین طرفین محروم است. دیگر اینکه آمیزش جنسی برای زن بندرت به "اوج لذت" میرسد. اغلب برای تولید مثل و لذت مرد است.

وضعیت طرفین بنا به تمایلات غریزی و دانش اکتسابی مرد از جوانان محله است. زن دانشی جز غریزه و تمکین بخاطر شرایط معیشتی ندارد. دیگر این که کاربرد کلام برای تلطیف احساس در بستر کمینه است؛ بیشتر از روی عادت، علامت، وظیفه انجام می شود.

مقایسه آمیزش جنسی 2 طرف در کلام خاور میانه با تصویر شبه قاره هند آموزنده است. بر دیوارهای معابد کاماسوترا صحنه هایی برای تصویر زاویه های مقاربت، وضعیتهای تنانگی گوناگون، نحوه های نزدیکی در جماع و لذت حجاری شده اند. در اینجا انواع بوسه تا 30 جور شماره شده اند. وضعیت و حالت طرفین هم بسیار متنوع حجاری شده. بسانسکریت کاما = جنسی، شاید همریشه با کام در فارسی، سوترا = قاعده است. کاماسوترا بمعنی قواعد جنسی نام کتابی از قرن 2م و معابد بجا مانده از قرن 10م ببعد می باشد. برای نمونه در خاجورامو، شمال هند، 85 معبد کاماسوترا می باشند.

شعر. کلام دلنشین عشق فصل مهمی در ادبیات جهان است. در جهان شعر لیریک/ تغزلی از نظر حجم و تعداد شاعران از دیگر ژانرهای شعری مانند حماسه، طنز، مدح، مرثیه بیشتر است. این قاعده در شعر 3 هزار ساله شفاهی و کتبی فارسی هم مصداق دارد. پس عشق 2 نفر بهم، بمثابه رکنی غالب در تمدن انسان، در شعر تبیین شده است.

غالبا راوی از فاصله سوز و گداز بین 2 طرف را در ادبیات و غزل بیان می کند. در غزل حافظ و سعدی، صحنه عشقی یا همبستری با چند کلمه گاهی مجرد توصیف می شود. ولی در شعر مدرن صحنه عشقی تصویری، حسی، سمعی، بویایی، چشایی شده؛ اغلب با راوی اول شخص من بیان می شود. لذا خود لحظه مقاربت، مفصلی یا سطری در کل شعر می شود.

مرد. در این بخش مرد نرمال مدنظر است که اختلالات عضوی، روحی، فکری ندارد. بیضه مرد 10 برابر تخمدان زن هورمون جنسی testosterone در جوانی مرتب ترشح می کند. این هورمون بر کارکردهای شناختی مغز مرد مانند توجه، حافظه، توان درک فضا و روحیه او مانند تغییر حالت، رفتار تهاجمی، زوج جویی تاثیر می گذارد. از اینرو مرد چون شکارچی در پی شکار است. تنظیم مقدار، متابولیسم، مکانیسم کنشی هورمون در خون با تحریک انگیزه، رفتار، میل جنسی برای همبستری، لذت، هوس، عشق رابطه دارد.

در روند عشق هر 3 لایه مغز یعنی مرکزی با نظام لیمبیک برای باه، میانی برای محرکات شادی و شگفتی، غشاء بیرونی برای کنترل حرکت تن و سر درگیرند. عشق طیف انواع پنداری - از بیرغبتی و تنفر تا نیاز حاد و حساسیت شدید- را دربر میگیرد که مترصد فرصت برای تجلی رفتاری است. گاهی این رفتار ناگهانی یا عمدی با دور زدن شبکه نظارت مشعر بدون تناسب با محیط بوده که اسباب دردسر فرد می شود.

از نظر میل جنسی مردها به 3 گروه با بیرغبتی، نیاز، حساسیت به زوجگیری تقسیم می شوند. منحنی بسآمد این پدیده در جمعیت، شکل لاله نگون یا معکوس "ل" دارد. یعنی اکثر مردها در جوانی، در وسط منحنی بشکل کاسه دَمَر، نیاز حاد به زوجگیری دارند. در آغاز و پایان منحنی 2 اقلیت غایی اند که در یک سو به همبستری کششی نداشته؛ در سوی مخالف، دایم به تکفکری تله و طعمه برای اطفای شهوت خود بدون تلطیف عشقی/ رمانتیک طرف مشغول اند.

زن. حقوق اجتماعی زن شامل رفتار او و مردان نسبت به او در جامعه می باشد. در جامعه قبیلوی این "حقوق" بر آنها ظرف هزاره های گذشته تحمیل شده. مثلا خواستگاری و وصلت بنا به مصالح محدود تولید مثل و کار بنا به مصلحت و سلیقه اولیا پدرسالاری اتفاق می افتد. اصولا در جامعه خانخانی و استبدادی مصلحت مترادف سلیقه خان مستبد است. واژه مصلحت را خودکامگان برای طیف گسترده ای از بی قانونیهای خود از تزویر تا تهدید بکار می برند.

باید توجه داشت که در جامعه عشیره ای زن جز تولید مثل و کار یدی نقش اجتماعی مانند جامعه مدرن ندارد. نیز مفهوم زن هم از 9 سالگی و قاعدگی آغاز می شود. ولی در مرحله گذاری جامعه نوعی بلبشو در سطح خانوادگی و اجتماعی پدید می آید. حقوق زنان در عصر مدرن بطور نسبی ثابتند؛ ولی در غرب هم این حقوق دایما از طریق متم قانونی یا دادگاه عالی در حال تکامل اند.

در عصر گذار به جامعه مدرن حقوق شهروندی، شغل، حق گزینش حرفه و سفر، نقش ازدواج، تربیت کودک، نگهداری کودک پس از طلاق، کار در خانه، پوشاک، بزک، 100 ها مقوله اند که با خلاقیت زن، تصدیق مرد، احکام سنتی، دیکتاتوری مذکر افزون بر دیکتاتوری سیاسی دیگر باید آفریده شوند.

ورود زن به جامعه آنرا تلطیف کرده؛ حقوق کودکان، پیران، جانوران، محیط را تعمیق می بخشد. خصایل زن مانند زدایش خشونت مذکر، تعامل، مدارا، شکیبایی، مذاکره، ارتباط گیری برای تعالی جامعه کاملا مثبت اند. این تلطیف اجتماعی را در غرب در سده 20م بوضوح می توان دید.

اصولا در جامعه، قانون و رسانه ها یک مرحله از واقعیات و اتفاقات عقبتر اند. یعنی رویدادی در جامعه منجر به رسانه ای شدن و در روندی به افزودن ماده قانونی برای اجرای آتی یا پیشگیری از این نوع رویداد می شود. زنان در خاور میانه صف اول مبارزان برای این روند به روز کردن آداب و قانون اند.

بدبختانه در این درگیری گاهی صورت زیبایشان در اسید پاشی، صحت بدن ظریفشان در کتک خوردن، و حتی جان خود را هم در قتلهای ناموسی از دست می دهند. ولی مبارزه سراسری و ساکت آنها در نهایت، قانون و هنجارهای اجتماعی را انسانی تر یعنی خنثی و مستقل از جنسیت میکند. از این رو در خاور میانه در حال گذار به مدرنیزم مبارزه زنان، نیمی از جمعیت، بر تمام مبارزات دیگر سیاسی، قومی، طبقاتی الویت دارد.

البته در کشورهای تحت سلطه امپریالیزم در 3 قاره در سده 20م مبارزات رهایبخش ضد استعماری الویت داشت؛ یعنی ارتجاع داخلی هم، در صف مردم، بضد نیروی خارجی قرار می گرفت. اردوی زنان، کودکان و نسل بعدی را هم شامل می شود. لذا آنها اکثریت جامعه اند؛ تحت قیومیت سنت تاریخی اقلیت مذکر قرار دارند.

داستان 1001 شب نمونه کلاسیک رابطه زن-مرد در هزاره دوم خاورمیانه است. این رابطه در داستان اصلی یا 4چوب روایت اول، قصه شهریار مذکر کامجو خشن و شهرزاد مونث هوشمند راوی است. شهرزاد با خلاقیت خود مرد را متمدن و منطقی می کند. تا سده 20م تاریخ مذکر انسان، داستان ثنویت بدوی گریز-گریبانگری غرایز لیمبیک است که یک عامل اصلی جنگهای جنس مذکر در حمله- فرار بود. با ورود زن به اجتماع، انسانشناسان متوجه بدیل سوم تعامل شدند که در مغز زن شبکه عصب خود را دارد.

شبکه عصب تعامل زن باعث رفتارهای مادرانه، پرستارانه، ارتباط گیری، تلطیف، مدارا، شکیبایی، زیبایی، مهر خالصانه، اقناع می شود. توجه زن به فرودستان مانند کودکان، پیران، بیماران، مستمندان، جانوران خانگی تمدن جدید را تعالی می بخشد. او با برنامه ریزی شبانه روزی، شکیبایی در اجرای آن، برای تیمار و شفای جامعه رکن ضروری تداوم و تعالی نسل می باشد.

ورود زن بجامعه- حس زیباییشناسی در گل، باغچه، تزیین، خوراک، پوشاک، دوخت/ مد، و 100 ها خصلت دیگر شخصیتی و ذهنی- به تعالی و صلح جهانی کمک می کند. این تلطیف تمدن را در افول خشونت و جنگ طلبی غریزی گریبانگری جنس مذکر در همین 50 سال گذشته مثلا در جنگهای تهاجمی آمریکا به کشورهای کوچک هم می توان دید. روز 8 مارس، جشن جهانی زن- گردهمایی مادران داغدار در آرژانتین، شیلی، در پارک لاله ایران نمایانگر بین المللی بودن امر زنان ورای مرزها و فرهنگها می باشد.

آُسیب شناسی. در جامعه گذاری، تضاد بین اعتقادات مردانه و واقعیات اجتماعی حاد می شوند. برخی مردان با شخصیت برونگرا و نوجو در پذیرش پندار و رفتار نوین، خود را با تغییرات اجتماعی وفق می دهند. در برخی اذهان ناهنجاریهای شخصیتی گرایش به دیکتاتوری، خود-شیفتگی، پارانویا، "دیوونه اش بودن" obsessed، تکفکری fixation ، تحجر/ دگم شکل می گیرند. این ناهنجاریها در نقش پدر، برادر، شوهر، دوست، عاشق، مدیر، استاد، دولتمرد در فرهنگ هر دوره ظاهر می شوند. گاهی آتش غضب پدید آمده؛ برای حفظ ناموس به قتل زن منجر می شود. گاهی امر و نهی به دختر لحن خصمانه می گیرند.

ناهنجاریهای شخصیتی پس از رودررویی و عدم توان فرد در پذیرش تغییرات اجتماعی در یک روند ذهنی و سپس رفتاری ظاهر می شود. در این روند برخی توان آموزش رفتارهای نوین را داشته؛ برخی با تحجر توان تطابق با تغییر را ندارند. برای نمونه: دختر دانشجویی با استعداد ادبی یک وبلاگ برای نشر داستانها و گرفتن نظرات خوانندگان راه انداخت. در صفحه اول عکسی باندازه ناخن شصت از خود باروسری بنا به رسم امروزی گذاشت. پدر از گذاشتن عکس دختر ناخشنود شده؛ دعوا راه انداخت. اکنون مادر و دختر 19 ساله اش باید به پدر رفتار مدرن واکنش جدید به گذاشتن عکس دختر در حریم عمومی وبلاگ را به نرمی بیآموزند.

بنا به نوع شخصیت برونگرا و نوجو، برخی مردان اعتقادات خود را تعدیل می کنند؛ رفتارهای جدیدتر برای خود می آفرینند. منبع و الگوی رفتار نوین برای مرد با شخصیت برونگرا دیدن فیلمها، خواندن مقالات، تاثیر دوستان، قوانین رایج در جامعه و غرب، بحث و مناقشه با اعضای خانواده، خلاقیت و کنجکاوی فطری می باشند.

فضولی یا امر به معروف و نهی از منکر چنان در رسومات قبیلوی پیشامدرن بدیهی و حق مرد قلمداد شده؛ که در عربستان پلیس منکرات در خیابان رفتار زنان مثلا عدم حق رانندگی را می پاید. در جهت مقابل، در آمریکای سده 21م، تعداد زوجهاییکه باهم بدون خطبه نکاح و عروسی در یک خانه زندگی می کنند، بیشتر از زوجهای عقدی است. این رسم جدید همخانگی بسیار متداول شده است.

گاهی برای یک دهه بخاطر تقسیم کرایه خانه، امنیت بیشتر، تنها نبودن، یک زوج در خانه ای مشترک باهم زندگی می کند. این امر برای دگرباشان غربی تا این اواخر، تنها راه مزواجت بدون ازدواج رسمی بود. همبستری هم اکثرا 1-1 یعنی تک همسری یا وفاداری یک زوج عاشق بهم و متعهدانه مانند ازدواج رسمی است. ولی بندرت در آمیزش جنسی با دیگران رابطه باز، ضربدری، مثلثی، گروهی، دگرباشی هم، برای مهمانی و نزدیکی با رضایت طرفین، وجود دارد.

گاهی نوعی اختلال روحی "دیوونه ش بودن"، تکفکری وسواسی، حساسیت نسبت باو/ شیی، ویرش، کنترل دیگری در ذهن یا عمل، توقعات غیرواقعی، حق ویژه برای خود قائل شدن، دهها پندار، گفتار و کردار بیمارگونه مشابه را دربر می گیرد. عشق مجنون به لیلی نمونه شیفتگی یک بیمار روحی است.

ویرش اسم مشتق از فعل ویرش گرفتن یا ویار craving در زبان کوچه تهرانی است. این مفهوم جدید غربی برابر با اشتغال مفرط ذهنی بیک امر می باشد. ویار برابر میل مفرط در آبستنی به غذایی مشخص مثلا ترشی می باشد. ویرش به لهجه تهرانی گاهی مترادف "بکله ش زده"، مصمم، جنزده، جنی، یکدنده، کله شق، سرتق، تو نخ چیزی/ کسی، عزم جزم، "زده بسیم آخر" می باشد. در این حال فرد عواقب کارش را مد نظر نمی گیرد.

در ادبیات کلاسیک می توان از روی بسآمد فکر ثابت در باره یک موضوع، حافظ را صاحب افراطی این کارکرد مغزی ویرش دانست. معمولا تاریخنویس یا منقد ادبی یک مفصل از یک شاعر در رد/ نفی نظر خود می آورد. ولی اگر تمام دیوان یک شاعر با برخی رویدادهای زندگی شخصی و حوادث اجتماعی او در نظر گرفته شود؛ گاهی نتیجه کاملا غیرقابل انتظار بدست می آید.

البته کاربرد رایانه و نرم افزارهای مدل زبانی برای رتبه بندی واژه های مورد استفاده در کلیات یک شاعر مورد نیاز اند. مقولات می/ شراب، من/ فاعل، تو/ او/ مفعول حاکی از سلطه مکرر تبلور این ویرش در ذهن حافظ و فکر ثابت در باره آنها در غزلش بسآمد بالایی دارند. گویا این 3 موضوع، بخاطر ویرش حافظ، خود را به شاعر تحمیل می کنند.

"زاغش را چوب زدن" استعاره بصری است که مبین تعقیب طعمه از فاصله است. این تعقیب یا حرکت دنبال کننده مانند پرتاب چوب بسوی کلاغ، آن را از زمین بلند کرده به فرار و پرواز می کشاند که توجه طرف را جلب می کند. "دیوونه اش بودن" هم بمعنی مشغولیت دایم و عدم کنترل تکفکری ثابت در باره طرف یا شیی است که بیمارگونه و آبنمرمال است.

در این عارضه روحی بخشی از مشعر که نظارت بر پندار، گفتار، کردار فرد را دارد، مختل می شود. بیمار در لحظه بروز این اختلال اخلاق، اعتقاد، قانون، رسوم جامعه را زیر پا گذاشته؛ رفتاری ضداجتماعی بروز می دهد. معمولا آداب و رسوم در غشاء بیرونی و شبکه های حافظه مغز از کودکی تا نوجوانی انباشته می شوند. این شبکه های تنظیم کننده گفتار و رفتار فرد متناسب با محیطش می باشند.

عقده complex یک الگوی محوری محرکات، حافظه، ادراک، امیال در ناخودآگاه شخصی بدور یک موضوع، در گذشته بویژه دوره شکل گیری شخصیت در کودکی و نوجوانی، است. عقده روی انگیزه و رفتار فرد تاثیر دارد که در برخی آثار فروید و یونگ واشکافی شده است. موضوع عقده بیشمار است از جمله: قدرت، تقاص، منزلت، عدم اعتماد بنفس، خود کم بینی، خود بزرگ بینی. در تاریخ و ادبیات از عقده اودیپوس در رقابت پسر با پدر برای مقاربت با مادر نام برده شده؛ بنا به بعقیده فروید.

معنی عقده با "دیوونه ش بودن" یا جنی Obsession تفاوت دارد. عقده یک مشغله ذهنی همراه با احساس، ایده، فکر، هوس، اعتقاد محوری است که منجر به کنشی عجولانه می شود. دومی یک فکر ثابت در باره فرد، شیی، ایده، تصویر، ملودی، اندیشه در پس رفتار نامتعارف است که منجر به رفتار مخاطره آمیز در رابطه با آن فکر ثابت می شود. لذا فرد با این ذهنیت و حساسیت تحت سلطه یک فکر قرار می گیرد؛ از او رفتاری در راستای آن- بدون ملاحظه مخاطرات، رسوم، قانون، منافع- بروز می کند. گاهی ویرش بیک غریزه بدوی مانند حرص باه یا تملک مربوط است.

ویرش یا فکر ثابت به رفتارهایی نامتعارف می انجامد. این رفتارها عبارتند از: تعقیب، نگارش، پیله کردن در دانستن جزییات زندگی طرف، بروز حسادت، عمل رقابت با فرد ثالث. تکفکری توجه، تمرکز، اشتغال ذهنی روی یک سوژه است که منجر به رفتار نامناسب با رسوم محیط می شود. در این بیماری روحی، مشعر در یک فکر دایمی در باره فردی یا امری تمرکز می یابد؛ حساسیت پیدا می کند؛ بدور باطل می افتد. اجحاف در مورد کودکان روح آنها را تا کهولت جریحه دار می کند که گاهی منجر به آسیبهای روحی و در نتیجه رفتار ضداجتماعی در مراحل بعد حیات فرد می شود.

این عارضه یک پیش-سلطه preoccupation ذهنی، فکر ثابت، تکفکری در باره یک سوژه در شبانه روز است. فکر ثابت در مورد یک امر در بازه زمانی با تکفکری در دور مکرر و مرور دایمی یک فکر بدون توان چندفکری در هر لحظه تفاوت دارد. این کارکرد غایتی، در رابطه با اکثریت مردم، در آفرینش هنری و کنش اجتماعی باعث بروز نبوغ فرد یا مرگ او می شود. گاهی این افراط در یک فکر با اعتقادات فرد آمیخته بوده؛ منجر به مخاطرات برای خود و خانواده می شود. گاهی ویرش با اعتقاد، شبکه عصب با عقاید ثابت، عجین شده؛ فرد یا قدرت تطابق با محیط متغیر را از دست داده؛ یا در واکنش به تکانه های غریزی بیمارگون از نوع خودشیفتگی یا هراس/ پارانویا خود و دیگران را بمخاطره می اندازد. کالیگولا، امپراتور دیکتاتور رومی سده 1م، نمونه تاریخی خودکامگی است.

شهامت. یکی از 100 کارکرد مغز انسان شجاعت در برابر خطر می باشد. البته تفکیک ویرش از سماجت یا روی موضع ایستادن روشن نیست. در تاریخ نمونه های برجسته ای از ایثار فردی در صیانت از حقیقت، حمایت از حقوق دیگران، پیکار درباره اعتقادات ثبت شده اند. چند نمونه: جوردانو منجم همعصر گالیله، ژاندارک، حلاج، گلسرخی، زندانیان عقیدتی که برای اعتقاداتشان اعدام می شوند. در تاریخ نمونه های شهادت مذهبی فراوانند: مسیحیان در کالسیوم رم طعمه شیران گرسنه می شدند؛ ولی ترک دین نمی کردند.

ایثار، ازجان گذشتگی، شهامت، جسارت خصایل ارزنده و سترگ انسانی اند که در موقعیتهای واقعی منجر به عمل قهرمانانه در نجات دیگران از مهلکه می شوند. پدیده ایثار در فیلم توپهای ناوارون با جزییات در تیپهای گوناگون بصری شده است. در این فیلم نیم دوجین افسر زبده قهرمانانه بمصاف نازیها می روند. آنها پیروزمندانه با دادن تلفات تعدادی از اعضای تیم، توپهای محاط بر ترعه ی محل تردد کشتیها در دریای سیاه را منفجر می کنند. دلیل این کار قهرمانانه و از جان گذشتگی برای پیروزی در جنگ بود.

اختلالات. اختلالات3 نوعند: جسمی، روحی، فکری. جسمی دربرگیرنده از کار افتادن یا کاهش توان یک یا چند عضو بدن است. روحی معمولا بخاطر ترشحات نامتوازن مغزی بوده؛ فکری بخاطر انسداد شبکه عصب نظارت بر تفکر در مشعر اند. این گونه عوارض با حمایت خانوادگی، خوردن دارو، مشاوره بالینی تخفیف می یابند. خودکشی یکی از نتایج ناگوار تکفکری ویرشی است. یکی از اختلالات شخصیتی وسواس عجولانه است. نمونه های وسواس عبارتند از: نظافت مکرر، وردخوانی خرافی، پانگذاشتن روی ترک کف خیابان، پریدن/ تیک Tic در سر، تکان غیرارادی اعضای بدن بویژه گردن.

اعتیاد گاهی مقام مرد را بخطر انداخته؛ ریسک آنرا با جنجال رسانه ای می افزاید. شایعه ای در تهران در دهه 40 بود که گویا ابتهاج، مدیر سازمان برنامه و مردی با اعتیاد زنباره گی، در خانه یکی از کارمندان با زن او خلوت کرده بود. شوهر بدلیلی سرزده بخانه می آید. ابتهاج از روی تختخواب به کارمند خجل دستور میدهد که زود برود سر میز کارش؛ زیرا الان وقت کار اداریست؛ خانه بودن مخالف مقررات است! اکنون جنجال برلوسکونی با نوجوان آفریقایی به دادگاه کشیده شده؛ اعتراضات زنان را در ایتالیا برانگیخته است. نمونه آخر استراوس فیلیپ کان فرانسوی، رییس صندوق بین المللی پول، است که در اتاق هتلی در نیویورک به یک خدمتگار زن تهاجم جنسی کرد.

در جامعه اشرافی قرون وسطا و مدرن غرب برخی ناهنجاریهای جنسی در عارضه های مازوخیست، سلطه dominance، دربند bondage، دیگر رفتارهای فتیشی بروز می کنند. صورت تصاحب شيءی گونه ی آن حتی در ساختار زبان فارسی «زن گرفتم» یا «زن کردم» تنيده و نفوذ کرده است. بتدريج که دامنه ی اين استثمار بالا می گيرد به جايی می رسد که از نظر روانی ــ جنسی، در خود زن، تبديل به نوعی مازوخيسم/ خود آزاری افراطی می گردد. شاخص ترين بيان هنری اين روند، داستانی از صادق هدایت است: زنی که با شلاق خوردن يابويی، شوهر محبوبش، گل ببو، برايش تداعی می شود که چگونه او را هر شب با شلاق می زد؛ بعد با او می خوابيد؛ در نتيجه رعشه های جنسی به جان زن می افتد؛ چاروادار را به جای شوهری که او را ترک کرده است می گيرد. {1}
http://www.asre-nou.org/php/view.php?objnr=14554 {1}
‏2011‏/06‏/22 http://persianpost1.blogspot.com/

برچسب‌ها: