یکشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۹



سرود 8 مارچ

دکتر بیژن باران

مرد تو منم
پایی در هزاره های مبهم دور
پایی دگر در روشنی آینده

!در هزاره های دور، زن
سرور زمینیان بودی
خواهر آسمانی
ایشتار در اکباتان
آناهیتا، الهه باران و باروری
مادر خدایان شوش
پینیگیر، سرور 40 رب النوع دیگر برای عشق، بخشش، زایش
کاریباتو، روان سرگردان زیگورات چغازنبیل
روایت شهرزاد، شاهد قتل دختران بامر شهریار کامجو
ولی تو بافرهنگ و هوش
خشونت مستبد را در 1001 شب
به مرز تعامل انسانیت رساندی.

*

فرد من مانند تو است
ولی در تاریخ با جمع من ها
مای مذکر بیرحم و شقی گرد آمد.

در طول اعصار کهن
با کمک طوایف دشت و بادیه
مادران و خواهران ترا
ببند کشیدیم
آنها را در قماش احشام قلمداد کردیم
در محجبه پیچیدیم
خدایان مذکر
بما فرمان به ستم به نیم دیگرمان دادند
ترا برده کرده-
در سراسر زمین
برای بیگاری و هوس بفروش رساندیم

ترا در خانه رها کردیم
برای فتح شهرها-
غارت، بردگی و قتل

ما از دریاها گذشته
قبایل افقی قاره نو را
سربه نیست کردیم
برده از قاره سیاه با تازیانه در کشتیها
برای کاشت پنبه و تنباکو آوردیم.

در جنگها
مردان کشته می شدند
تا املاک و خانوارشان بی سرپرست
به یغما برده و در بند شوند.

در سِحر سَحر
با جوخه های اعدام
در یورش به سرزمینهای همسایه.
با دستان خونآلود
جیبهای پر از غارت غیر
چکمه های خاکی خانه های خراب دیگران
با اسبهای خسته
برای تمدد بتو بر گشته
تا برای تهاجم بعدی
آماده شوند.

از آتشفشان اعصار ظلم، جنایت و غارت آمده ام
بنام خدایان زور، تزویر و زر
به زنان اجحاف و ستم کرده ام
من دیکتاتور بوده ام
خودخواه، خودشیفته-
حریص، پر ز حرص و حشر وحوش

تو باقی نسل مرا
در تخیل و رویا
با روایت، کار و هنر
پرستار بودی.

*

مرد تو منم
ای نیمه من در وادی حیات
ای تداوم تکامل مدنیت

از اقلیم افسانه های مبهم دور
اسطوره های تاریخ
غرایز بدوی مرکزی
عواطف ارثی ودیعه
تا غشاء برنامه و پیش بینی

تمدن تو، مرا رام و خانگی کرد
رقص اشباح شب
زیر ماه مشتعل
شهاب سوار سریع ساری
مجسمه سکوت
بحور تخیل شعر
نقاشی ثبات گریز بر سنگ

اکنون
در نجد تجدد فردیت
حقوق همه بجا
مرد تو منم
نیمه دیگرت برای هنر خانواده
با اصلاح سر و صورت صاف
بی ریش و پشم، چون صورت تو
جدا از توحش اسلاف
بسوی حریت و رنگین کمان داد
برای ایجاد فرهنگ فراگیر زمینی نوین
امروزی عدالت خواه؛ فردایی قرین برابری
من یک پای تو برای کار و حیات
تو یک دست من برای ساختن و تداوم
پاهایم با تو برای همپایی
دست در دست هم
بسوی فردای روشن

مرد تو منم.
عاشق هم ایم
ای گوزن گریز
بر دشت وحشت شب پیش
با سفر شکنجه و تعب
از تاریکی هزاره های دور
به تقدیس زیبایی تو، امروز
برای طراوت طبیعت و تو در فردا
012411
http://persianpost1.blogspot.com/ ‏29‏/01‏/2011‏ 04:17:00 م
  

برچسب‌ها:

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی