جمعه، دی ۲۴، ۱۳۸۹


در این 2 عکس1984 : ردیف چپ پسر ف.ش.، خانم ف.ش. ویگن. ردیف راست: ب.ب.، دوست ویگن، َکرِن، همسر ویگن. ف.ش دوربین بدست در عکس نیست.

یادها- ویگن
بیژن باران

از چهره های مطرح علم، هنر، ادبیات، جامعه غرب و ایران، رویدادهای اجتماعی، سیاحتهای شهر و بنای تاریخی در سده 20م خاطرات دیداری وجود دارند که بمرور نوشته و نشر می شوند. عکس آنها از گوگل تصویری گزینش شده؛ معیار این گزینش نزدیکی عکس به زمان خاطره است. این خاطرات با عنوان یادها شامل سهراب سپهری، تختی، محجوبی، محصص، ویگن، تئودوراکیس، وزنسنسکی، دیراک، باربارا والترز، انتونی کویین، جسی جاکسون، ارسکین کالدول، نورمن میلر، زاده، لیزا منللی، هولیو ایگلسیاس، تهران، شیراز، پاریس، واشنگتن، سانفرانسیسکو، برلین، آنکارا، روم، بوداپست، هانولولو، لندن، موناکو، الحمرا، کازابلانکا، آکاپولکو، .. می باشند. تاکنون شاملو، زوج اسکویی، فروغ فرخزاد، ثریا، دکتر ساعدی، دکتر طهماسبی، اخوان، دبیرستان شرف، تظاهرات 20 دی 39 نوشته و نشر شده اند. – ب. ب.
جا. خانه کنار دریاچه کاپسا، رینگوود، نیوجرسی.
زمان. تابستان 1984
افراد. ویگن، کرن- همسرش، دوستش، ف.ش.، همسرش، ب.ب.

یادها. در دبستان غزالی، خیابان سینا، 2برادر همکلاس، گئورگ و روبن کهیایان داشتم که الفبا و گاهی واژه های زبان زیبای ارمنی را از آنها می آموختم. با زن برادرم نیز گاهی واژه هایی را در این زبان بکار می بردم. در کنسرتی در هتل شراتون، شهر سیکاکس، نیوجرسی، ویگن را دیدم. او روی سکوی صحنه، آوازهای لایزال خود را با گروه نوازندگانش برای حضار شیفته می خواند.

او سمبل سکس اپیل در جامعه گذاری بود که مردان از او تقلید می کردند؛ زنان باو جذب میشدند. قد بلند، اندام عضلانی، موی پر پشت مشگی که در غربت سیمین شد، چشمان خرمایی، دستان، شانه های ستبر داشت. قفسه بزرگ سینه او، مخزن هوای سرشار در ششها، بیانگر توان خواندن مصرعهای طولانی در یک نفس بود. حرکات بدن او مانند یک بکسور قوی بود؛ مانند یک فرد ژیمناستیک نرم و مطبوع بود. بر صورت او همیشه لبخند یا تبسم مهرآمیز بود. در گفتگو تُن صدایش نیز نوازشگر و مهربان بود. او خیلی خاکی و بی شیله پیله بود. روی زمین 4زانو می نشست. می گفت: زندگی ما هميشه به تعارف می گذرد.
در پایان کنسرت از صندلی جدا شده؛ بسوی سکوی ارکستر رفتم؛ باو گفتم: بارو ویگن جان! = سلام! کز شاد م سیروم = ترا خیلی دوست دارم. با نگاهی پرمهر و بشاش گفت: مرسی، شنور هآ گال م = ممنونم. از کارو پرسیدم. گفت شما او را از کجا می شناسید؟ در پاسخ این تکه را از کارو گفتم: مرگ بر این سایه ی شوم ستمگر/ که بر خاک سیه می افکند یاران من، هردم ../ نمی دانی که پایان ره ننگین و ناپاک ستمکاران خون آشام قبرستان تاریخ است.
چشمان او برقی از شعف زد. گفتم: شما بین جوانان جایی ویژه دارید؛ ولی کارو شاعر نیمایی از شما جلوتر بین جوانان جا داشت. گفت: بخاطر ارادتت به کارو از شما تشکر می کنم. سپس از او و همسرش دعوت کردم که بخانه من در کنار دریاچه کاپسا، شهر رینگوود، فردا برای نهار بیآیند. گفت که در هتل است؛ ماشین ندارد. بنا شد روز بعد با ماشین به هتل بیآیم؛ آنها را سوار کرده به خانه برویم. دست دادیم؛ شب خوش گفتیم. روز بعد به ف.ش. تلفن زدم؛ او، همسرش و پسرش را هم دعوت کردم. آنها مواد غذایی برای پلو، کباب و سالاد آوردند؛ با استولی روی میز.
نزدیک ظهر با ماشین اسپرت ماستنگ از راه مارپیچ کوهستانی اسکایلاین به جاده های 106، 208 ، 17 سپس به جاده 3 محل هتل رسیدم. ویگن با همسرش، کرن، و یک دوستش در لابی بودند. خوش و بش، ماچ و بوسه کرده؛ سوار شدیم. توی راه از گذشته ها تو تهران سخن گفته شد؛ تا آمدیم به خانه. مدتی توی باغ کنار دریاچه گپ زدیم. بعد در گازیبو مشرف به آب نشسته؛ ویگن و خانمش سوار قایق پارویی شده بمیان آب رفتند. پسر ف. با قلاب ماهیگیری چند ماهی آفتابی sun fish گرد، بزرگتر از نعلبیکی، گرفت و انداخت تو سطل. ولی گربه ماهی cat fish را که سبیلو ست و کف دریاچه آشغالخوری می کند، می گرفت؛ تو آب ول می کرد.
آمدیم تو. میز غذا چیده شده بود. کتاب نت، آکورد، شعر آهنگهای ویگن را باو نشان دادم؛ که با گیتار تمرین میکردم. چند سطری از کتاب شعرم، راه و رود، برایشان خواندم. او گفت که او نیز شعر می گوید. سپس روی شعرش آهنگ سوار می کند. بعد بهمراهی گیتارش آنرا می خواند.
*
برای فهم فرهنگ یک کشور باید غذای آنرا چشید. سفره 7سین نماد ذوق غذایی ایرانی است که سوای رنگ آمیزی عطر هریک از سینها بیانگر آمال ایرانی نیز است. سفره ایرانی جُنگ گیاهان و میوه های سرد و گرم معطر رنگارنگ است که از جالیزها و باغهای چند هزار ساله با آبیاری از چشمه های کوهستانی و کاریزهای جلگه ای بدست آمده اند. نیز تنوع غذا نشانه ملل گوناگون ساکن فلات ایران است. رنگ و رایحه در سفره ایرانی را در سبزی، لیمو، تخم مرغ، دوغ، آش، آجیل می توان دید. بو در بوس، بوستان، بوچ = توی دهان نیز تاکید شامه در فرهنگ ایرانی است.
غذای ایرانی ترکیب عطر جالیز، رنگ آمیزی باغچه پرگل، مزه های گوناگون برای بینی، چشم، زبان است. ترشی و خیارشور اشتها برانگیزند. گوشت گوسفند، جوجه، ماهی- چه بصورت قورمه چه بصورت تازه- کباب می شود. در تنور نان تافتون و لواش پخته می شوند. فرآورده های لبنی ماست، پنیر، کشک از یکسو و آشهای گوناگون سفره را سرشار از انرژی می کنند. برای دسر چای با خرما یا عسل، باقلوا؛ سپس تنقلات مانند لواشک، برگه، آجیل یا میوه و سبزی تازه جلوه رنگینی به سفره میدهند. نهار کباب و سماق، سالاد شیرازی، آش جو همراه با دوغ، تل بخارآلود چلو با لایه بیرونی زعفران، ته دیگ برشته بر دوری، گوجه فرنگی و قارچ بریان با ریحان و پیاز با چای و عسل و خرما بود. سنت مهماننوازی ایرانی را در سفره، خوش و بش، گیلاسهای مملو می توان دید.
*
تمام دیوار غربی خانه مشرف به دریاچه، پنجره اندرسن قدی شیشه ای داشت. درخت تنومند 80 ساله بلوط بین پنجره و کنار دریاچه حایل بود. غروب طلایی آفتاب روی امواج مطبوع دریاچه منظره ای دل انگیز بود. ویگن از دلتنگی خود در باره ایران می گفت. باگیتار اسپانیولیم شعر غریبانه زیر را که خودش نوشته خواند: بی تو خاموشم در این شهر فرنگ/ توی غربت دل من شده تنگ. او هر 6 نفر حاضر در غروب اتاق را در حالتی مالیخولیایی فرو برد.

ویگن گفت که تبعیدش بخاطر رابطه مثلثی او، یک زن، غلامرضا در آشفتگی دربار و تهدیدش بود. علت خروج از ایران این تهدید بود. این روایت دهه 50ش او با درگیری غلامرضا پهلوی با تختی در دهه 40ش نیز می خواند. همکلاسی دانشکده ای من ک.ن. نیز شاهد استقبال پرشور با آمدن دیرتر تختی، تعظیم های غرایش به صفوف مردم بپاخاسته، بی اعتناییش به رئیس کمیتة المپیک وقت در استادیوم پارک شهر بود که منجر به غضب غلامرضا و خروج نابهنگامش از استادیوم شد. رک به یادها- تختی.

ویگن ادامه داد، ناظری از دور که شاهد صحنه زیر بود باو گفته بود: روزی غلامرضا، با چکمه از روی چمن تازه کاخ رد می شد. باغبان با عذر و شرم عرض کرد که چمن تازه سبز خراب می شود. غلامرضا اشاره داد به باغبان جلو بیآید. سپس رو نیمکت نشسته؛ از باغبان خواست که چکمه اش را در آورد. باغبان نشست که چکمه را در بیآورد؛ او با ته چکمه تو صورت باغبان زده؛ پا شد و دور شد. در باره قتل فلور در تهران و حمید رضا صحبت شد. رک به پانویس در زیر.
صحبت به نوع حکومت سلطنت و جمهوری کشید. در سلطنت فقط شاه نیست که بودجه دربارش بدون سقف بوده؛ بلکه یک خانوار بی در و پیکر هم باید تامین مالی شود. برای نمونه در عربستان خانواده سلطنت بیش از 5 هزار عضو دارد که هر کدام از بودجه کشوری ارتزاق اشرافی می کنند. در ایران این خانواده 62 نفری هرکدام با القاب اشرافی قاجاری ملکه، شاهزاده، والاحضرت و کاخهای اختصاصی سهم کلانی از بودجه کشوری را برای زندگی طفیل پرخرج خود با هزینه های بدون سقف داشتند. هیچکدام مسئولیت قضایی نداشتند. نمونه ها: قضیه قتل فلور در دهه 40ش، وام 135 میلیون دلاری اشرف از بانک ملی دهه 50ش که ملاخور شد. رک به پانویس در زیر.
صحبت به حقوق زنان رسید. گفته شد اگر حقوق زنان با مردان برابر است؛ شهناز، دخت فوزیه، زن اول محمدرضا، می تواند شاه بشود. اگر حق زن و مرد مساوی نباشد و رضا دوم شاه بشود؛ آنگاه اگر عقیم باشد یا فقط فرزندان مونث داشته باشد؛ آنگاه سلطنت به بن بست می رسد.

اگر هر قلدر نظامی با کودتا بقدرت برسد. بعد تاج سلطنت را از خزینه جواهرات ملی بسر خود بگذارد؛ خود را شاه بخواند؛ خانوار گسترده خود را با افراط در بودجه کشور وارد کند. خب، هر قلدر نظامی دیگری هم، مانند ژنرال بختیار، می تواند کودتا کند؛ تاج بر سر خود گذارد؛ خود را شاه جدید بخواند؛ در تخریب سلسله قبلی بکوشد.
بگذریم که برخی نوادگان قاجار در غرب یا ایران هنوز در قید حیات اند. از جمله برادر زاده احمد شاه، سلطان علی میرزا قاجار، مقیم پاریس است که به دمکراسی رجالی معتقد است. پس آنها الویت سلطنت دارند. در این جا ذکر شد که در زمان صفویه، بخاطر عناد آنها به سلطان های عثمانی، قرار براین شد که اسم کلفتها و خدمه را با لقب سلطان بصورت پسوند مانند فخر السلطان یا قمر السلطان- نخست در کاخهای خود و سپس در تمام کشور مرسوم کنند.

در دنیان مدرن غرب با پژوهشهای علمی روشن شده که برخی امراض جسمی، روحی، فکری ارثی اند. نیز در غرب دولتمردان تخصص در حقوق بومی و بین المللی، اقتصاد، مدیریت، علوم انسانی دارند. آنها در مدیریت نهادهای انتفاعی بزرگ یا دولتی با تعیین بودجه سالانه، بیلان مالی، سودآوری تجربه دارند. پس حکومت باید ادواری، انتخابی، تخصصی باشد. کاندیداها باید پیشینه مالی، پزشگی، جنایی خود را در دسترس رسانه های گروهی قرار بدهند تا شهروندان با اطلاع از ماهیت اجتماعی آنها رای بدهند.

شب آنها را به هتل برگرداندم؛ زیرا روز بعد برنامه پرواز از فرودگاه نیوآرک، نیوجرسی، داشتند. پس از رفتن آنها، خانه هنوز پر از حضور ویگن، صدای دلنشین او، خنده های بی غل و غش او، نغمه مهتابگونه گیتار بود. ف. عکسهای این روز فراموش نشدنی را ظاهر کرد؛ در دیدار بعدی بمن داد. در سده 21م این عکسهای سده 20می اسکن شده؛ بفرم دیجیتال برای انبار در سرورهای شبکه وب جهانی در جهان مجازی برای آیندگان گذاشته شده اند.

زندگینامه. ویگن 1308- 1382 در همدان بدنیا آمد؛ در لوس انجلس از دنیا رفت. در ج ج 2 در تبریز نخستین گیتارش را از یک سرباز روس خرید. خوانندگی با گیتار را در دهه 30 آغاز کرد که تا 600 ترانه بین 1951-2003 خواند. او پیشاز انقلاب از ایران رانده شد؛ به لوس انجلس آمد. او 2 بار ازدواج کرد. از ازدواج اولش 4 دختر و 1 پسر بجا مانده اند. در آمریکا با کرن با رنگ و روی بور/ عسلی رنگ زیست. در تورهای اجرایی کرن، زنی بلند قد، خوشرو، خندان، یار و همسفر او بود.

در 30 سال اقامت در کالیفرنیا، تورهای هنری به شهرهای بزرگ آمریکا و اروپا داشت. تا لحظه آخر زندگیش آرزو داشت کنسرتی در میدان آزادی برای مردم اجرا کند. او بازیگر محبوبی بود. بیشتر آهنگهای او "جون میدن" برای رقص؛ با این ترانه ها 50 سال است که در جهان انسانهای شاد رقصیده اند.

آثار. ویگن خواننده، آهنگساز، شاعر، بازیگر سینما بود. از او ترانه های چند زبانی، 2صدایی با دلکش و پوران، فیلمهای فراوان بشکل کلیپهای تصویری در دی وی دی، صفحه صوتی گرامافون، نوار کاست، یوتیوب، وب جهانی بجا مانده. او نیم قرن سلطان جاز ایران بود؛ دهها ترانه خاطره انگیز برای 3 نسل خواند. او در فیلم 4راه حوادث ساموئل خاچیکیان، بازی ناصر ملک مطیعی در 1955 به موسیقی سینما و رادیو راه یافت. در آمریکا در یکی از اپیزودهای سریال بالاتر از خطر هم بازی کرد. آثار او را در بازار سیاه ایران، مغازه های موسیقی خارج، شبکه جهانی وب می توان یافت.

ویگن لالایی کارو را جاودانه کرد. شعر لالایی کارو با گیتار او در ساعت 10:30 شب، پس از داستان شب، شنوندگان رادیو را بخواب می خواند. این ترانه دلپذیر آرم صوتی داستان شب رادیو شد: ببار ای نم نم بارون/ ببار ای نم نم بارون/ زمین خشک را تر کن/ سرود زندگی سر کن/ دلم تنگه دلم تنگه/ بخواب ای دختر نازم/ به روی سینه ی بازم/ که همچون سینه ی سازم/ همش سنگه همش سنگه..

نام برخی از ترانه هایش بقرار زیرند: تولدت مبارک، شکوفه می رقصد، قناری، مراببوس، بارون بارونه، شانه، خواستگاری، بردی از یادم، بله برون، گلی از بهشت، دختر دریا، زن ایرونی همیشه یاد توام، شادوماد، هفت هشت، مرا به یاد بیاور، دو کبوتر، مهتاب، دختر خان، گلنسا جونم، بی ستاره، دو کبوتر، دل دیوانه، چرا نمی رقصی، بندر، ملامتم مکن، آهوی فراری، خزان، دختر دریا، گریه ابر، تنهایی، دریای بی آرام، برمیگردم، اسب سم طلا.

در 28 فیلم بازیگر و خواننده بود: آتش و خاکستر- نقش اول 1340. آرامش قبل از طوفان. آرشین مالالان 1960 /1339. اعتراف 1345. خون و شرف. عروسک پشت پرده 1965. عسل تلخ. تپه عشق 1960/ 1338. عروس دریا 1956/ 1344. ترس و تاریکی. فردا روشن هست- بازیگر و خواننده با دلکش. لاله آتشین- بازیگر و خواننده با پوران و بهشته. ظالم بلا- بازیگر و خواننده با دلکش 1336. چشمه عشاق- بازیگر و خواننده با پوران 1339. چهره آشنا- بازیگر و خواننده با حمید قنبری و ناهید سرفراز 1334.

در فیلمهای زیر صدای شفافش گاهی تنها گاهی همراه با خواننده دیگر در متن فیلم آمده: بازی عشق. بیوه های خندان. آسمون جل- با پوران. آفت زندگی- با روانبخش. بچه های محل- با ویدا قهرمانی. بی ستاره ها– بامهوش، یاسمین، آفت. در جستجوی داماد- با سیما. دنیای پول- با عارف، پوران، ایرج، بهشته. شب نشینی در جهنم- با دلکش. طوفان در شهر ما- با الهه. عشق بزرگ- با منوچهر سخایی. یکی بود کی نبود- با مهوش.

کارو. برادر ویگن و پیش از ویگن در فرهنگ فارسی دهه 30 درخشید. بقول خودش "من یک وقت متوجه شدم که ویگن برادر کارو نیست؛ کارو برادر ویگن است." کارو 1304-1386، شاعر نیمایی پیشرو با شعرهای آهنگین و اجتماعی خود نقل زبان دانشجویان بود. کارو دردریان همانند نصرت رحمانی، با درک فقر، ظلم، جنایت، جنگ، خیانت، عشق و زبانی توده فهم کتابهای زیر را نشر کرد: شکست سکوت 1334، نامه‌های سرگردان، برادرم ویگن، سایهٔ ظلمت، سمفونی سرگردانی یک انسان، خاطرات یک گورکن، ماسه‌ها و حماسه‌ها 1351، پروازهای فکر، دو بیتی ها، کفرنامه. شکست سکوت او تا 20 بار چاپ متوالی شد. برخی از کتب او پس از کودتای تابستانی 32 ممنوع بودند؛ ولی کپی آنها در بازار سیاه طرفداران پرشوری داشت. او حول و حوش انقلاب به لس آنجلس نقل مکان کرد.

شعرهای کارو مانند نه... من ديگر نمي خندم، پس از کودتا دست به دست بین دانش آموزان و دانشجویان ردوبدل می شدند. شعر رمانتیک و پراحساس او در باره فرودستان، شکست خوردگان و دلشکستگان است. او شاعری متعهد بود؛ در پیشانی ماسه ها و حماسه ها نقل قولی از رومن رولان آورده: اگر هنر و حقیقت نمی توانند باهم زندگی کنند؛ بگذار هنر بمیرد. {تابماند} هنری که در برابر انسان مسئول است و متعهد. کارو نوشت: گفتم که سکوت را ز چه رو، لالی و کور؟/ فریاد بکش که زندگی رفت به گور./ گفتا که خموش! تا که زندانی زور/ بهتر شنود ندای تاریخ ز دور.

منابع.
دکتر بیژن باران: تطور موسیقی ایران
http://www.adeeb.mihanblog.com/post/11
http://www.iranchamber.com/music/vderderian/vigen_derderian.php
آهنگهای ویگن
http://www.aftabgardoon.com/index.php?board=10.0
http://myalbum.mihanblog.com/post/2
http://www.bbc.co.uk/persian/forum/story/2003/10/031027_a_mf_vigen.shtml
http://www.facebook.com/pages/vigen/4988439 دوستدار 3780در 1.13.2011

پانویس.
غلامرضا پهلوی، زاده 1302 تهران، پنجمین فرزند رضاخان و توران امیرسلیمانی از خاندان قاجار، رییس المپیک ایران. نام همسرانش: هما اعلم، منیژه جهانبانی. خانه او بر تپه ای مشرف به هالیوود در کالیفرنیاست. رک خاطرات او و مادرش.
حميدرضا 1371-1311 مادرش، عصمت دولتشاهی یکی از چند همسر رضاخان، بود. او در تهران با فلور ارتباط نامشروع پیدا کرد. فلور آریشگاهی سر 30متری و خیابان مخصوص در طبقه 2م داشت. ولی غروبها چسان فسان میکرد؛ سوار ماشنیهای گرانقیمت می شد که جلوی در ساختمان می آمدند. فلور حامله شد؛ بدون جلب نظر حميدرضا، براي باج‌ستاني يا مهر مادري، مبادرت به حفظ جنين کرد. ‌فاسق از اين ماجرا آگاه شده؛ برای تطمیع ناموفق فلور و سقط جنين کوشید. گویا روزی ‌به همراه همسرش، هما به منزل فلور که در همان آرایشگاه بود رفته؛ او را به قتل مي‌رسانند. پس از اين ماجرا او به خارج از كشور گريخت. جنجال آن در تهران مثل توپ پیچید. پس از آنكه آب‌ها از آسياب افتاد مجددا‌ً به ايران بازگشت، ‌بدون اينكه هرگز به طور جدي در اين مورد بازخواست و مجازات شود. حمید یا محمود رضا بخاطر عیاشی در 1340 از دربار طرد شد؛ عنوان شاهزاده از او گرفته شد. پس از انقلاب 57 در ایران ماند؛ نام فامیل خود را به اسلامی تغییر داد.
اشرف، خواهر 2قلوی شاه، مادرشان، تاج الملوک آیرملو بود. او زاده 1298 ، با پسر قوام ازدواج کرد که به طلاق انجامید. شهرام حاصل این ازدواج شد. اشرف مدتی نماینده حقوق بشر ایران در سازمان ملل بود. قتل دردناک کریم پور شیرازی، روزنامه نگار، پس از کودتای تابستانی 32 باشاره اشرف نسبت داده شده. روزی اشرف از ا.م.، مدیر بانک ملی وام 135 میلیون دلاری می خواهد. دستور شفاهی شاه بود که بانکها به اعضای خاندان دربار وام ندهند. او چند روز فرجه خواست؛ با شاه درمیان گذاشت؛ فرمان داده شد که داده شود. این وام ملاخور شد. اگرچه بنا بفرمان شاه اعضای خانواده مستقلا نمی توانستند از بانکها وام بگیرند؛ ولی کی بود که در مقابل ساواک در مقامی دولتی به عضوی از این خانوده نه بگوید.
در گوگل می توان در جستجوی "اشرف دولو سویس مواد مخدر" مطالب فراوان یافت. قضیه بازرسی چمدانهای دولو و اشرف در مرز هوایی سویس. رانت انحصاری شهرام برای کامیونهای باری بین بارانداز خرمشهر تا تهران هم موضوع دیگری است. اشرف اکنون در کالیفرنیاست؛ در قمارخانه ویژه ای در لاس وگاس با صندلی چرخدار آورده/ برده می شود تا در قمارهای کلان دوره ای تیمی شرکت کند. رک خاطرات علم و 3زن مسعود بهنود. آمده است که او به ویگن گیر می داده؛ ویگن دعوت اشرف را نپذیرفت؛ ناچار به مهاجرت شد كه تا پایان عمرش طول كشید. رک حسن بیگی، سایت ادیب، منابع بالا.
http://persianpost1.blogspot.com/ ‏14‏/01‏/2011‏ 02:09:00 م



برچسب‌ها:

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی