دوشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۹


محرکات و احساسات در شعر فروغ فرخزاد

دکتر بیژن باران

مثل همیشه ترسیده ام؛ حس کرده ام که باشما بیگانه هستم. –نامه ف.ف. به پدرش.

خلاصه. می گویند: شنیدن کی بود مانند دیدن. دریافت حال و نیت گوینده با مشاهده عاطفه در سکنات و وجناتش میسر است. پس برای دریافت نیت گوینده حضور بهتر از شنیدن یا خوانش مطلب در غیاب گوینده است. نمایش موثرتر از فیلم، فیلم موثرتر از سی دی، سی دی موثرتر از کتاب می باشد. عاطفه شامل محرکات مانند خشم و احساسات مانند عشق است. اولویت عاطفه بر زبان در نقد روانکاوانه شعر جایگاه ویژه ای دارد. تبیین محرکه ها و احساسها کمک به درک لحن شعر می کند که بر زبان شعر مانند گزینش واژه ها و علامتها، چینش دستوری آنها، مفصل بندی ساختار شعر اثرگذار است. در این جستار 6 محرکه جهانشمول و مستقل از فرهنگ اقوام شادی، غم، شگفتی، اشمئزاز، خشم، ترس تعریف می شوند. سپس احساسهای مثبت مانند عشق و منفی مانند شرم توضیح داده می شوند. در پایان از شعر فروغ نمونه هایی از این عواطف آورده می شوند. آشکاری عواطف در شعر فروغ نشانه صمیمیت و صداقت اوست. تبلور این عواطف یکی از علل محبوبیت ش در نیم قرن گذشته است.



مقدمه. نقد هنری برقرار کردن رابطه بین اصول داوری و بصیرت مستتر در یک اثر هنری است. درگذشته شامل تاریخچه، مبدا، متن، ترکیب اثر می شد. اکنون نقد با روند آفرینش و ادراک در خالق/ مخاطب هنری عجین است. پس نقد هنری، از روانشناسی و جامعه شناسی نیز بهره می برد؛ با آغازی در زیبایی شناسی روانکاوانه فروید. در قرن 21م از عصب شناسی و ژنتیک کمک گرفته تا در راستای نظریه های علمی تر و جهانشمولتر قرار گیرد. در نقد روانشناسانه، اثر هنری/ ادبی مانند یک رویا نقد می شود. در آن، بقول ویتگنشتاین Wittgenstein ، معنی کاربردی کلیت یک شعر در الگوهای زبانی ورای متن واشکافی می شود؛ چون شاعر بصورت جویده جویده، رمزی، نمادی، تداعی گری با متن ارتباط دارد. نقاد متن را کلیدی انگاشته تا ذهن شاعر را با آن باز کرده، کلیت آنرا با برخی نظریه های علمی مساحی و تشریح کند.



در نقد روانکاوانه اثر هنری، محرکات و احساسات جای ویژه ای دارند. بموازات زبان، عواطف هم برای ارتباط و بیان حال فرد بکار می روند. گفته شده که در ارتباط انسانها 65% غیرزبانی و فقط 35% زبانی است. یک سیاح در کشوری با زبان متفاوت از زبان خود می تواند حوائج ش را با بومیان در میان گذارد. نمونه دیگر: کازانتساکیس Kazantzakis، در کتابش می آورد: زوربای یونانی در قفقاز با دوستی که زبان همدیگر را نمی فهمیدند با رقص غیرکلامی زندگی خود را برای هم تعریف کردند. برای همین است که یک بازرگان برای معامله، دیدار را ترجیح می دهد؛ معامله حضوری را طالب است. عواطف در بروز نیت بهتر از زبان، حقیقت را برملا می کنند. از اینرو پالیگراف/ دروغ سنج شاخصه های عصبی تن را سنجه میکند؛ که بهنگام دروغگویی با تکانه های عصبی/ هورمونی بشکل اندازه پذیری گرمی و تعریق پوست و افزایش ضربان قلب و الگوی تنفسی همراه می شوند. پس فرد از طریق زبانی می تواند دروغ بگوید؛ ولی از نظر عاطفی نمی تواند آن را مخفی کند. لذا خواننده و نقاد عوامفریبی و زبانبازی در شعر را باید تمیز دهند. از این رو، نمایش و تعزیه موثرتر از خواندن کتابی با همان محتوایند. در دهه 40 و 50، نمایشهای اتللو بوسیله زوج اسکویی، 6 شخصیت بدنبال مولف پیراندلو Pirandello با بازیگری فروغ، عباس آقا.. با بازیگری سعید بخاطر بار صمیمی عاطفی در حافظه حضار برای ابد حک شدند. در این جستار، نخست محرکات و احساسات در روان/ عصب شناسی تعریف شده؛ سپس نمونه هایی حاوی این عواطف از شعر فروغ آورده می شوند.



عواطف شامل محرکات کرداری و احساسات ذهنی می باشند. احساسات 2 سرچشمه دارند: حواس پیرامونی بدن برای تعامل با محیط، تجربیات حسی پردازشی در حافظه برای تجزیه و تحلیل آنها در ذهن بهنگام ضرورت. حواس شامل اطلاعات ذخیره حسی گذشته در حافظه و دریافتی فعلی/ آگاهی از محیط بوسیله عصبهای پیکری می باشند. حواس چند گانه در برگیرنده بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی، پوستی، درد، شتاب، تعادل، دمایی، فشار سنگینی/ سبکی می باشند. با کاربرد احساسات و محرکات، بخشی از مغز فعال می شود. fMRI دستگاهی است که فعالیت کارکردی این بخش از مغز را اندازه می گیرد، این فعالیت را با کمک رایانه بر صفحه تصویرگر بطور پویا می نمایاند. فعالیت شناختی کارکردی مغز با شدت جرقه های عصبی فعال شده و بسامد آن یعنی تمرکز گردش خون در بخش مربوطه در مغز، متناسب است. از این طریق رابطه اخلاق با محرکات هم نمایش پذیر است؛ می توان گفت که اخلاق و اتیک پایه عصبی دارند؛ قضاوت اخلاقی زیر تاثیر محرکات است. اخلاق جمع خلق بر وزن قفل، مجموعه رفتار عقلایی فرد نرمال در اجتماع، مطابق با نیک و بد مشتق از وجدان فردی، است. اتیک مجموعه ارزشهایست برای تمیز نیکی /درستکاری از شر /بدکاری با 2 رویکرد درونی و بیرونی. منشور حمورابی 1792-1750 ق.م. در بابل با 282 قانون نخستین تلاش ضبط شده انسان بوده؛ سوگندنامه جالینوس یونانی در قرن 2م در باره اتیک رابطه پزشگ با مریض در این راستاست. هرودوت در باره داریوش اول 550 – 486 ق.م. نوشت: داریوش از چند یونانی پرسید چقدر می گیرند تا مرده پدرشان را بخورند؛ آنها با اشمئزاز گفتند بهیچ قیمت. سپس از چند هندی که سنت خوردن پدر مرده را داشتند، پرسید چه قدر می گیرند تا جنازه پدرشان را بسوزانند. پاسخ آمد این پرسش دهشتناک را اصلن نباید مطرح کرد. نتیجه هرودوت از این داستان: هر ملتی فکر می کند سنت اخلاقیش بهترین است.



تعریف. محرکه emotion وضع ذهنی یا فیزیولوژیک مربوط به انواع احساسها، اندیشه ها، کردارها می باشد. وضع ذهنی فعال شدن کلافی از شبکه های عصبی در مغز است. وضع فیزیولوژیک با واسطه گی هورمونهای درونریز بر تنفس، تعریق، فشارخون نمایان می شود. یک محرکه واکنش ثابت فرهنگی و زیستی به انگیختارها /تحریکات محیطی است که در تمام فرهنگها مشترک است. محرکه ها با سرچشمه در بخشهایی از مغز منجر بظهور حرکت در بدن می شوند. این حرکتهای منتجه شامل کردار بیرونی مانند گریستن، گریز، حمله می شوند. نمونه: اندیشه در باره عشق منجر به محرکه های عشقی مانند شادی، غم، خشم می شود. خشم از بیوفایی و وجود رقیب عارض می شود. شادی از دیدار معشوق دست می دهد؛ غم از غیبت معشوق. هر محرکه اخطاریه ای از محیط به فرد، سوای شناخت او است؛ نظامی کمکی برای تعامل با محیط است. محرکه ها در نوار ارثی DNA انسان بسته بندی شده اند؛ بصورت داده های خام در ذهن وجود دارند؛ بخشهایی از ظهور شخصیت اند. قضاوت بر اساس احساس، محرکه است. در اجتماع امروزی، کوشش می شود که قضاوت بر اساس محرکه ها انجام نشود. محرکه ها زود گذر اند؛ بر داوری فرد اثرگذارند. باید قابلیت بیان/ پذیرش محرکه در فرد وجود داشته باشد؛ گاهی یک محرکه می تواند تخیلی و غیرواقعی باشد.



احساس feeling رابطه با حواس چند گانه از طریق تجربه ذخیره در حافظه یا دریافت از محیط دارد. احساس تابع فرهنگ محاط بر فرد است؛ از دوروبریها آموخته می شود. دروبریها شامل اولیا، همسنان، محله، جامعه اند. چرکی و تمیزی در آفریقا و آمریکای شمالی احساس گوناگون بر می انگیزد. نجسی/ طهارت ویژه ایران با عربستان متفاوت است. احساس داده های خام ارثی محرکه را تعبیر کرده؛ با فرهنگ آموخته بومی فرد، آنرا تطابق می دهد. احساس آگاهانه است. در شعرخوانی یا نواختن تار، گوشزد می شود که 2باره با احساستر اجرا شود. چنانکه در زیر می آید در فرهنگ ایرانی تعداد احساسهای منفی بمراتب از مثبت بیشتر اند. شاید این نشانه جامعه ی پدرسالاری و ایلخانی بوده که آزادی و امنیت فرد در شبانه روز در مخاطره بوده. نیز تعداد محرکه های منفی ترس، اشمئزاز، غم، خشم، شگفتی/ غافلگیری از تعداد محرکه های مثبت شادی بیشتر است. این بخاطر ناامنی در آغاز تکامل بشر در صحرای باز پر خطر بود. ساعت 4 صبح فیزیولوژی انسان درخواب، ناگهان از آرامی خواب به تلاطم می افتد؛ این فعال شدن با ساعت گرسنگی گوشتخواران بزرگ در صحرا که بدنبال غذا به حرکت در می آیند همزمان است.



تفاوت محرکه با احساس از این قرار است. 1- احساس تجربه ذهنی، ظهور درونی و ناخودآگاه محرکه است. 2- تفاوت در علل پیدایش این دو است. محرکه رفلکس فیزیولوژیکی تکاملی بشر است؛ احساس بازتاب دریافت ذهنی مستقیم از حواس و غیرمستقیم از حافظه های حسی و تخیلات مربوطه. محرکه احساس متمرکز است؛ احساسات وضع ذهنی نامتمرکز دارند. تمام محرکات احساس اند؛ ولی همه احساسها محرکه نیستند. دوستی با کسی/ جانوری نیاز به موجودی بیرونی دارد؛ وقتی با شادی حضور او آمیخته شد، محرکه می شود. احساس حاد و شدید محرکه می شود. اگر یک احساس قوی به برانگیختگی منجر شود به محرکه تبدیل می شود.



احساس 2 گونه است:

مثبت مانند عشق، گرمی، تگری، رنگهای دلپذیر، خنکی، سکسی، جذاب، خوشبو، خوشمزه، شیرین، نسیم، لبخند، مسئولیت، امید، راحتی، امنیت، احترام، آرامی، سرخوشی، شنگی، آرامش، دوستی.



منفی مانند ناامیدی، شرجی، لزج، سردی، بدبو، گند، تلخی، ترشرویی، ترک شده، ترسیده، شک در خود، یاس، ناکامی، دلشکستگی، محرومی، بالا آوردن، استفراق، قی، سوختن، انتظار، گرسنگی، کثیفی، گناه، گرانباری، سنگینی، ناگوار، شاق، ظالمانه، مغشوشی، آسیمه، دستپاچگی، پریشانی، درهم و برهمی، گیجی، اشتباهی، غریبی، تنهایی، گیر ، تو تله، بدام افتاده، خالی، متاسف، قاطی، مورد سوء استفاده شده، ضایع، ننگ، مورد توهین/ تجاوز/ فحش/ دشنام/ بدزبانی/ تهمت/ تعدی، ناسزاواری، ناتوانی، علیلی، ذلیلی، خفت، مرعوب، فریبخورده، مورد تشر/ نهیب/ تمسخر، تحت کنترل، زشتی، خوف، مردودی، استیصال، کمبودی، حقارت، خجالت، جلفی، سبکی، خفگی، تنهایی، کسالت، کدورت، موردحمله/ تنبیه شدن/ آزار/ آسیب/ جریحه/ زیان/ صدمه، شوکه، بیآبرویی، مورد تهدید/ تنفر/ تقبیح، بیمیلی، سوءتفاهم، بیدفاعی، از عهده برنیامدن، حریف نشدن، خود-انکاری، مات شدگی، آچمزی، پرت شدن از موضوع/ کوه/ بام، اضطراب از جمع agrophobia ، چله نشینی/ ترس از بازار Agoraphobia ، جمع-گریزی، اضطراب از انفرادی/ محیط بسته claustrophobic ، ضعف، بیارزشی، قابل اعتماد نیودن، نامناسب، ناشایسته، نالایق، اعتیاد، آبنرمال، بی اشتهایی، حماقت، بزدلی، خفقان، خفت، خواری، بیوزنی، عصبانی، ناامنی، ناراحتی، بیحرمتی، عطش، وصله ناجور.



انواع. ظرف 2 هزار سال گذشته در شرق و غرب تعداد محرکه های انسان بقرار زیر نامبرده شده اند: عشق، لذت، اشتها، پریشانی، اندوه، محنت، اضطراب، هوی/ هوس، تمنا، نفرت، الم، رنجش، حزن، فریبخوردگی، گمراهی، تفریح، گیجی، سرگرمی، اهانت، خرسندی، قناعت، خجالت، شرم، شور، هیجان، گناه، غرور، تفاخر، آسودگی، راحتی، فراغت، کمک، امداد، آسایش خاطر، تسکین، گره گشایی، ترمیم، تسکین، تحریک، خشنودی، خرسندی، رضایت، ارضاء، لذت حسی مانند پوست، بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی، خنثی سازی، محرومیت، ناامیدی، عقیم گذاری، عدم ارضاء، بتنگ آمدن، محنت جدایی، غریبگی، انگیزش، تحریک، وابستگی، دلبستگی، التصاق، سرزنش، پند، نصیحت، تذکر، میهنپرستی، غریبی، ملالت، خستگی. گاهی در یک زبان نام محرکه یا احساسی تعریف شده وجود دارد که در زبان دیگر برابر تک کلمه ای ندارد؛ باید عبارت یا ترکیب کلمات برای آن ساخت. نمونه: آمآه در ژاپنی احساس وابستگی مانند نوزاد به مادر، Schadenfreude در اروپایی احساس شادی از رنج کسی، پا-لنگ به چینی بمعنی ترس سرما در هوای گرم بخاطر ناچیزی ینگ در تعادل ین-ینگ فرد.



بیان فکر یا عاطفه در یک زبان تابع زبان است. در ترکي براي بيان انواع درد ها ۲۶ کلمه بکار مي رود. هر کدام درد بخصوصي را بيان مي کند. ولي در فارسي بيش از ۵ يا ۶ کلمه وجود ندارد. براي دعوا و مرافعه، شکل و حالت ويژه آن، کلمات متعددي در ترکی هست که در فارسي محدود است. در ترکی براي بيان هيجانات قلب حدود ۳۱ کلمه موجود است که در فارسي بيش از ۵ تا نيست. براي بيان پخش و پلا شدن چيزي در ترکي ۱۵ کلمه و در فارسي ۵ تاست. http://www.solgunaz.com/literature/Persian-Turkish-difference.htm



در فارسی جن زدگی/ آل زدگی زائو بمعنی ترس از دور و بریها در یک فرد می اید که جن گیر آنرا زایل می کند، شیطانی بچه بمعنی بالا پایین پریدن و بدون آرامش و سکون، نظرزدن بمعنی مرضی خفیف داشتن که با تخم مرغ شکستن برطرف می شود. جن برابر پنهان آمده که جنین برای نطفه و جنت برای باغ مستور از درخت از مشتقات آن اند. ظاهر جن در استانهای مختلف بشکل گوناگون است. آنها شعوردار، سمدار، پشمآلو، مریی/ نامریی ند که در خرابه ها زندگی می کنند. اصطلاحات فارسی با جن بقرار زیرند: قیافه مثه جن، تخم جن، مثه جن پیداش شد، جنی شدن، خباثت جن داشتن. ریشه شناسی جنده ملاحظه شود. یک کتاب چاپ سنگی از پدر بزرگم بما رسیده بود که متاسفانه از خانه ی ما در تهران در 1353 دزدیده شد. در آن تصویری قلمکار مانند رسم فنی دبیرستانی که با خط و نقطه روی کاغذ کاهی چاپ شده بود که هنوز بیاد دارم: در یک مربع باندازه کف دست بالغ، موجودات متافیزیکی پهلوی هم ایستاده بودند. آنها سمدار، دمدار، بیمو، پشمالو، شاخدار، بیشاخ ولی همه لخت در هیبت انسان بودند. آلت تناسلیشان یا زیر مو پوشیده بود یا اصلن وجود نداشت. نامهایی که از آن کتاب بیادم مانده: آل، جن، پری، دیو، دواله پایند. ریشه شناسی تطبیقی anger انگلیسی/ اروپایی با واژه فارسی اوستایی انگره مینو /اهریمن که همیستار /مخالف سپنتامینو است، ردیابی شود.



در همه فرهنگها 6 محرکه ی اصلی مشترک بقرار زیرند: شادی، غم، شگفتی، انزجار، خشم، ترس. در اینجا کمی در باره این محرکه ها توضیح داده می شود. محرکه ها با حرکات بدنی مانند سر، دست، شانه همراهند. تمایز محرکه از احساس و طیف تحت هر محرکه بحثی داغ و علمی است. محرکه های اصلی از نظر زیست شناسی ثابت، غریزی، درنتیجه مشترک بین همه انسانهایند. محرکه های فرعی و پیچیده مشتقات این 6 محرکه اصلی اند. سرخ شدن چهره از شرم نوع فرعی محرکه است. نظریه اکمن Ekman روانشناس قرن 20م، در تشابه با نظریه های داروین، این است که این 6 محرکه تابع فرهنگ بومی نبوده؛ بلکه در فرهنگهای بشری جهانشمول اند. هرکدام هم صورت فرد را تغییر می دهند. این تغییر قیافه را اکمن طبقه بندی کرده که از آن دروغگویی را هم می توان در صورت فرد مشاهده کرد. محرکه تحقیر، اهانت، خفت، خوار/ پست کردن نیز در سیما/ قیافه و بیان چهره جهانشمول اند. در دهه 90 قرن پیش، اکمن این لیست 6 تایی را با افزودن محرکه های مثبت به 15 تا رساند.



1- شادی طیف گسترده ایست که خرسندی، رضای خاطر، خوشی، سعادت، برکت، سرور، مسرت، حظ، خوشحالی، لذت، تفریح، شوق را شامل می شود. برای تعریف کردن شادی رویکردهای فلسفی، دینی، زیستشناسی، روانشناسی بکار می روند. اندازه گیری شادی نیز طرق خود را دارد. شادترین کشور دانمارک است. رابطه شادی با مغز و مخدرات شادیزا از حیطه این جستار بیرون اند. خنده/ گشادگی رو بازتاب کرداری شادی است.



2- غم منشاهای گوناگون دارد: عدم تناسب، از دست دادن، ناامیدی، زیان، باخت، خسارت، فقدان، اتلاف، ضایعات، بیچارگی، درماندگی، ناگزیری، ذله شدن، فروماندگی. تاسف، بدبختی، سوگ، اندوه، حزن، مصیبت، غصه، رنجش، تهیدستی، نکبت مترادفات دیگر اند. مالیخولیا، سودازدگی، غمگینی، افسردگی عارضه های روحی اند. گریه/ بغض بازتاب کرداری غم است. قضاوت فرد غمگین نادقیقتر از فرد شاد است که این نادقیقی علل کارکردی، انگیزشی، قابلیتی دارد.



3- شگفتی مترادف تعجب، حیرت، غافلگیر، پیش بینی نشده، یکهو، از پشت/ خفا می باشد. جدیدا جشنهایی خانوادگی یا سرکار با نام surprise party متداول شده که صورت میهمانها و فرد عامل جشن در عکسهای مربوط به لحظه آغاز آن دیدنی و قابل غور اند.



4- مشمئز مترادف انزجار، نفرت، مغایرت، ناسازگاری، نجس، نخوردنی، عفونی، ناپاک، آلوده، ناسالم، واگیر، فاسد کننده، مسری است. بیشتر در باره مزه بد بکار رفته؛ ولی دست زدن، دیدن، بوییدن را هم شامل می شود. انزجار بر عضلات صورت اثر می گذارد؛ منجر به افت ضربان قلب می شود.



5- خشم منجر به تندتر شدن ضربان قلب و افزایش فشار خون، مقدار ادرنالین adrenaline، نورادرنالین noradrenaline در خون می شود. این 2 هورمون مربوط به غدد کلیه اند برای گریز یا گریبانگیری در برابر خظر یا درد. جدیدا در پژوهشهای آزمایشگاهی راه سومی هم افزوده شده: ارتباط گیری و چانه زدن با طرف مقابل که گویا در زنان اهمیت بیشتری دارد. آیا خشم بخشی از جنگ و حمله است یا محرکه ای منفصل از آنها؟ آیا در نبرد تن به تن رستم و سهراب، محرکه خشم هم وجود داشت؟ خشم از برآشفتگی، آزردگی، خراش، ناراحتی، سوزش، رنجش، دلخوری تا شدت عمل، دیوانگی، کف کردن، میل مفرط، خروشیدن، غضب، غیض، هتاکی، حمله، فحاشی، کتک، تهاجم، یورش، قتل را دربر می گیرد. خشم پوست چهره را برافروخته، اجزای بدن را در وضع آماده باش برای درگیری قرار می دهد. خشم باعث می شود که سیستم خودناظری مشعر در فرد مختل شود؛ کنترل از دست برود. چون انسان می تواند درد نزدیک را در تخیل بیاورد، درآغاز جرقه زنی این محرکه، حرکات و کلمات تحریک می شوند؛ نقطه انفجار را نزدیکتر می کنند. کمی پس از آغاز این محرکه، حالت بگو مگو، یکی به دو، فحاشی، پراندن، پرخاش، پرت کردن، هل دادن، بلندکردن صدا، نزاع، دعوا و مرافعه بخود می گیرد. خشم ناگهانی و کنترل نشده خطرناک است؛ ولی فروخوردن و جلوگیری از آنهم مسایل روانی خود را در پی دارد. شاید گرایش به خشم ارثی باشد. علت آن معمولا در "آنچه برمن اتفاق افتاد" توضیح داده می شود.. این بمعنای تحریک، دامن زدن، برانگیختن، مرحله ای پیش از خشم است.



6- ترس مترادف وحشت، دهشت، اضطراب، دلهره، هراس، بیم، دستپاچه، هری ریختن قلب، توفکربودن، اشتیاق، نگرانی، دلواپسی، دلشوره، تشویش، تهدید است. ترس واکنش به تهدید/ خطر از بیرون بدن انسان است. اضطراب منشائ درونی/ ذهنی دارد؛ خطری تخیلی است که قابل کنترل، اجتناب پذیر نیست. اختلالهای روحی مربوط به ترس فوبیا، پارانویا، عدم اعتماد می باشند. ترس منجر به تند شدن ضربان قلب می شود. در برابر محرکه ترس، واکنش فرد فرار، گریز، اجتناب است. گاهی هم باعث خوابهای ترسناک و کابوس می شود. ترس با گناه و اعتقاد به متافیزیک نیز می تواند رابطه داشته باشد؛ پس ذهنی، تخیلی، غیرواقعی هم می تواند باشد.



بروز عواطف. در شعر عواطف بر زبان سوار است تا بیان شعری لحن مورد نظر شاعر را ارایه دهد. بهمین دلیل است که آغاز شعر و ترانه با موسیقی عجین است. حتی دکلمه های شاملو هم با موسیقی همراهند تا جنبه عاطفی را در غیاب شاعر به شنونده القا کنند. موسیقی در برانگیختن عواطف در شنونده موفق است. سرود ای ایران در برانگیختن احساس میهنی؛ سرودهای انقلابی مانند سیاهکل، میرزا کوچک خان، آتشکاران جنگل در دهه 50 برای بسج سیاسی شنوندگان کاملا موفق بودند. ترانه مراببوس، شعر رقابی- آهنگ وفادار – خواننده گلنراقی، پس از کودتای 28 مرداد، ترانه جمعه فرهاد در رثای انقلابیون دهه 50 همه از تلفیق موفق عاطفی شعر و موسیقی و تاثیر آن بر شنونده حکایت می کنند. ترانه یار دبستانی هم در القای احساس همبستگی و یکپارچگی در بین خوانندگان بسیار موفق است. البته شعرخوانی حضوری فروغ، اخوان، سعید نیازی به همراهی موسیقی نداشت چون حضار تبلور عاطفی را در حرکات بدنی و رخ شاعر می دیدند. برخی از این عواطف از طریق آرایه های ادبی مانند استعاره و دگرنامی ارایه می شوند. در شعر عاطفه های تجریدی و درونی مانند ناامیدی، ترک شدگی، تنهایی با تصویر سازی و آرایه های دیگر از نوع ارجاعات، موسیقی کلامی هویدا می شوند. نیز، عواطف مریی/ مستقیم یا با نام این عواطف در سطر شعری یا با تابلو/ پاساژی در مفصل شعری تصویر می شوند.



شعر فرخزاد. یکی از رازهای موفقیت شعر فروغ صمیمت اوست. این صمیمت در شعر با بروز عاطفه همراه است. این عاطفه در بعد طولی/ عمودی شعر بصورت کلام، موسیقی، تصویر، استعاره؛ در بعد افقی/ عرضی شعر با واژه های عاطفی مانند آه تبلور می یآبد. عاطفه در شعر فروغ انباشته است؛ هم بصورت ایستا با تبلور آن در اسمها، صفات؛ هم بصورت پویا با افعال، اپیزودها، زومها- احساس را در محرکه انفجاری می کند. او بازآوری خاطرات دردآور و خوشیزا را با صداقت نشان می دهد. او برعکس فروید است که می گوید، "گرایش ما به فراموشی خاطرات دلخراش و حفظ خاطرات دلپذیر است." در شعر این محرکه ها را می توان صریح نام برد؛ یا با تصویر و صدا آنرا القا کرد، یا با آرایه های دیگر شعری آن را تداعی کرد. در اینجا نمونه هایی از محرکه ها و احساسها در شعر آن روزها، اشعار دیگر فروغ آورده می شوند. {1} نخست 6 محرکه های شادی، غم، شگفتی، اشمئزاز، خشم، ترس که در این شعر بطور تصریحی ند، بترتیب آورده می شوند. سپس چند نمونه از احساسهای فروغ نیز ارایه می شوند.



نتیجه. در نظریه تکاملی داروین مغز جانواران از 3 لایه تشکیل شده: لایه هسته ای مربوط به تمام جانواران جایگاه صیانت نفس می باشد. اینها شامل ضربان قلب/ دیافراگم تنفسی، جفت خواهی، تناول، نوشیدن، خواب، حرکت، گریز، گریبانگیری/ حمله می باشند. لایه میانی 2م مربوط به اسلاف پستاندار شامل ظهور احساس در صورت، پرورش نوزاد، گله گی، می باشد. ازاین رو خزندگان چهره ای بدون بیان احساس مانند خشم، ترس، غم دارند؛ برعکس پستانداران. لایه بیرونی متعلق به انسان است که از 2 نیم کره چپ و راست در برگیرنده 100 کارکرد مغزی مانند منطق، زبان، سخنوری، خلاقیت، تخیل، اندیشیدن، رابطه، برنامه ریزی، استدلال، اعتقاد می باشد. محرکه و احساس از دوران اولیه 1 میلیون سال پیش تا بشر باستان اساطیری 5 هزار سال پیش در ذهن انسان وجود داشته؛ تبلورش را در هنر انسانها می توان دید.



گزینش محرکه یا احساس در روند آفرینش شعر نیاز به کنکاشی جداگانه دارد. در نقد شعر می توان از زاویه روانشناسی محرکه و احساس را در یک شعر یا شاعر/ مخاطب نقد کرد. این 2 مقوله بر لحن شعر هم تاثیرگذارند. در یک شعر لحن می تواند ثابت باشد یا از مفصلی به مفصل دیگر تغییر کند.



منابع. از 1 تا 3 در زیر آمده اند.

www.valselit.com/article.aspx?id=723 دکتر بیژن باران: تبلور اختلالات روحی در شعر نو فارسی

{1} http://www.farimah.com/enter/content-9.html

{2} http://www.avayeazad.com/foroogh_farokhzad/tavalodi_digar/1.htm

{3} http://www.p30world.com/forum/archive/index.php/t-77705.html

www.pendar.eu

‏2011‏/01‏/20‏ 12:08:00 ب.ظ http://persianpost1.blogspot.com/

ذهن فرخزاد. فروغ در بلوغ، 3 فرهنگ رایج تهران -فارسی، روم- ایتالیایی، مونیخ- المانی را سبک سنگین کرد. بیان دقیق را از آلمانی، شفافیت عواطف را از ایتالیایی، عدالتجویی را از فارسی در آثار خود بکار گرفت. در رابطه با 2 برادارش، امیر و فریدون، که در آلمان بودند و اسکان موقت در مونیخ با آثار فلسفی و شعری آلمانی آشنا شد. در تهران و روم با فیلمها، نمایشها، ادبیات ایتالیایی رابطه تنگاتنگ پیدا کرد. در دهه 1960 فیلمهای آنتونیونی به سبک بصری مدرنیسم، مینیمالیسم، نو-رئالسم، لانگ شات /قدی، کلوزآپ/ چهره جهانی بودند. این هنر با وفور عاطفه بویژه دلتنگی، بیزاری، ملالت، خستگی در حرکات و وجنات شخصیت توی قاب frame با بازی مونیکا ویتی هنجار رایج روشنفکری بودند. آثار هنری / ادبی کامو، سارتر، کافکا، استانی سلاوسکی، کازان، مارلون براندو، جیمز دین، ناتالی وود هم هوادارانی در بین جوانان داشتند. بیان عاطفه های قوی فروغ بوسیله آموزش از این سبک بصری سینمایی در آفرینش آثار بصری فروغ عینیت یافت. عاطفه او را می توان در نقاشیها، فیلمها، نمایشها، سفرنامه ها، نامه ها، اشعار فروغ پی گرفت.



بروز عواطف در فرهنگ ایتالیایی بسیار قویتر از فرهنگ آلمانی / انگلیسی است. برای همین هم فروغ در ایتالیا درخشید، در تخالف با سفر تنها به آلمان. رک به خاطرات فروغ در فردوسی، دهه های 30 و 40 ؛ نامه های او در وب. عواطف فروغ نه فقط عمق دار بلکه شفاف هم عرضه شده اند. این عمق و شفافی در ارایه صمیمیت او نقش تعیین کننده دارند. مخاطب بدرستی صمیمت فروغ را اولویت داده، متن را در درجه دوم قرار می دهد. فروغ سوای عاطفه عمیق، با شفافیت در ظهور آنها با حضار/ خواننده رابطه عاطفی پدید می آورد. لذا او از شعر، بخاطر عاطفه قوی خود به نمایش و فیلم رسید. زیرا در این 2 هنر بروز عاطفه مستقیمتر است؛ بدون اینکه برای فراگیری تخصصی بدانشگاه برود یا در هنرکده عالی زیر نظر استادی به اموزش و آزمایش بپردازد. اینرا خود در مصاحبه ای مطرح کرد که در زندگی، او مربی نداشته؛ هرچه را بدست آورده حاصل تلاشهای خودش است (نقل بمعنی از حافظه این نویسنده).





فروغ با مخاطب پیروزمندانه رابطه برقرار می کند – هم در شعر و هم در نمایش. این ارتباط به دلیل زبان نیست بلکه بخاطر عاطفه مالامال در آثار اوست. پروفسور خانلری، هشترودی، نفیسی دوستدار شعر فروغ بودند؛ خود دستی در شعر هم داشتند. سواد متنی آنها خیلی برتر از مال فروغ بود. ولی شعرشان از عاطفه تهی بود؛ خیلی هم عقلایی با زبانی فاخر بود. آنها با خواننده آثارشان نتوانستند پل عاطفی برقرار کنند. در حالیکه شعرشان از زبانی متعالی برخوردار است. زبان این پروفسورها بمراتب گسترده تر و عالیتر از شاعران حاشیه با بیانیه های ناشی از درک نافص آنها از شعر فرانسه بود. حتی معنی لغات را این بیانیه نویسهای دولتی قاطی پاطی در برنامه های رادیویی، تلویزیونی، مصاحبه ها، کنفرانسهای دولتی دهه 40 با مشاطه گری در برابر شعر متعهد بصورت محفلهای پر زرق و قرق دولتی مطرح می کردند. این رابطه عاطفی در دهه 50 با اشعار گلسرخی، ح مصدق، آزرم، کدکنی، سعید، برای بسیج مردم بسیار موفق بود. شعر سعید از عاطفه پر بود؛ لذا با مخاطب رابطه ای قوی ایجاد می کرد. این رابطه ناشی از صمیمت شاعر، تبدیل به اعتماد در مخاطب می شود. این رابطه در وحله اول با عاطفه، صمیمیت، اعتماد ارایه می شود. سپس معنی کلامی شعر از ذهن شاعر به ذهن مخاطب نقب می زند. پیام شعر در روالهای حس، القا، درک، تعبیر، در ذهن مخاطب، محرکی برای پیمان /عمل می شود. توجه شود که در ارتباط کلامی بین انسانها، نسبت عاطفه به متن کمی بیش از 2 به 1 است. از اینرو، آثار شعری این پروفسورها هم بصورت پانویس تاریخ ادبیات معاصر ایران ذکر می شوند. اگرچه اشعارشان از زبانی فاخر، با مراعات اصول بدیع، صحت قافیه و عروض نمونه کامل شعر فارسی بوده؛ ولی تهی از عاطفه و صمیمیت اند. پس از افول منزلت شخصی شاعر، این گونه اشعار در پانویسهای کتب تاریخ ادبیات یتیمانه اسکان دارند.





سفرهای فروغ به ایتالیا، انگلیس، آلمان نتیجه دیگری هم در بر داشت؛ آشنایی بیواسطه با مدرنیته غربی. در تهران و شهرهای مرزی مانند تبریز، رشت، ابادان، مشهد، قصر شیرین مدرنیته بومی پس از جنگهای ایران و روس در قرن 19م، بشکل گیری آغاز کرد. مدرنیزاسیون با آفرینش ساختارهای کلان اقتصادی-تولیدی نو مانند چاپخانه ها، چراغ برق، ماشین دودی ری-تهران، مراکز آموزش رزمی با مناسک نوین موسیقی /مارش، توپخانه، نهادهای نوین اجتماعی مانند پلیتکنیک تهران/ دارالفنون، شهرنشینی، عکاسی، ورود ماشین و اتوبوس به پیش میرفت. ولی فرهنگ مدرنیته در ایران یا باخشونت تارومار شد یا بصورت کمپرادر مضحکی از طرف بوروکراسی آمرانه از مراکز دولتی پایتخت پس از 2 کودتای 1299 و 1332 پخش می شندند. فروغ این گونه مدرنیته عاریعه ای را در چند شعر مطابیه آمیز خود مسخره می کند.

http://ketabkhaneyegooya.blogspot.com/2007/05/blog-post_24.html

http://saeem110.blogfa.com/post-142.aspx



شادی

گویی میان مردمکهایم

خرگوش نا آرام شادی بود



غم

در باغچه می گشتم افسرده

در پای گلدانهای خشک یاس

گنجشک های مرده ام را خاک میکردم



شگفتی

آن روزها رفتند

آن روزهای جذبه و حیرت



اشمئزاز

هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مروارید صید نخواهد کرد.



مرا به زوزه ی دراز توحش

در عضو جنسی حیوان چکار

مرا به حرکت حقیر کرم در خلا گوشتی چکار

مرا تبار خونی گلها به زیستن متعهد کرده است

تبار خونی گلها می دانید؟ -تنها صداست که میماند



خشم

و مشت میزند به در و دیوار

و سعی میکند که بگوید - دلم برای باغچه می سوزد



ترس

دستی که با یک گل

از پشت دیواری صدا می زد

یک دست دیگر را

و لکه های کوچک جوهر بر این دست مشوش مضطرب ترسان



هر کسی ز تاریکی نمی ترسید



احساسهای فروغ را در آثار او جابجا می توان دید. این را در رابطه با افسردگی فروغ در مقاله تبلور اختلالات روحي در شعر نو فارسي واشکافی کرده ام. {2}



افسردگی او را می توان در نامه ها و آثار او دید. به تعرض انفعالی فروغ در خاطرات زن اول احمد شاملو اشاره شده. فرخزاد در 16 سالگي با زدن رگ دست خواست خودكشي كند؛ به سيگار هم معتاد بود. تکرار (فركانس) غم در فروغ از همه {شاعران خمسه اول نیما، شاملو، اخوان، سهراب، فروغ} بالاتر است. باید ستم 2 لایه بر زن روشنفکر را در نظر داشت. « همه ي هستي من آيه ي تاريكيست../ در اتاقي كه به اندازه ي يك تنهايي ست../ آسماني ست كه آويختن پرده اي../ به چيزي در پوسيدگي و غربت واصل گشتن../ گردش حزن آلودي در باغ خاطره هاست../ پري كوچك غمگيني» تولدي ديگر. چه خوب بود كه تاريخ نگارش شعر معلوم بود. آنگاه ميشد شعر را با حال و كار فروغ در آن مقطع زماني و شرايط محيطي او تحليل تطبيقی/ قیاسی كرد.



بيمار افسرده كم توان، گاهی ناظر خود بوده يا بيرون از خود بودن را حس مي كند: « اگر به خانه ي من آمدي../ يك دريچه.. بيار.. كه از آن/ به ازدحام كوچه ي خوش بخت بنگرم.» هديه. « از دو سيگار روشن/ .. دو تنهايي» جفت. « جمعه ي متروك/ ..غم انگيز/ .. انديشه هاي تنبل بيمار/ .. خميازه هاي موذي كشدار/.. خانه خالي/.. دلگير/ .. تنهايي و تفال و ترديد.» جمعه. « از سكوت ساده ي غمي ست/ برحروف درهم جنون‌‌»‌‌ روي خاك. « كه فرو ريخته در من ../ تيره آواري از ابر گران/ عشق غمناكم با بيم زوال» گذران. « غمهاي آدمي را/ غمهاي پاك را» همانجا. " آيا شما که چهره ی تان را زير نقاب غم انگيز زندگی مخفی نموده ايد گاهی به اين حقيقت ياس آور انديشه می کنيد که زنده های امروزی چيزی به جز تفاله يک زنده نيستند."



ازخود بيگانگي شهري/ جنسي در جامعه مردسالار- پس از كودتاي تابستاني 32 در تهران - دلسردي اجتماعي زنان را دامن زد. اين را فروغ در نامه هايي به پدرش بيان كرده؛ كوشيد در سفر فرنگ خود را خارج از ايران مستقر كند؛ شعر برايش جدي بود زیرا تسکین روحی قلمداد میشد. در روال انقلاب جمهوری و جنگ دهه 60 تحولات تند / گسترده اجتماعي اين ديد فروغ را وسعت جغرافيايي داد؛ زمينه عيني رشد كمي رهروان ديد مونث شعري ايران شد. الگوي بر آمده از زندگي فروغ را می توان خلاصه كرد: هوش و غريزه سرشار ادبي، آموزش فارسي در ايران، بيقراريها (اليناسيون)، خواست به خروج از ايران، پركاري هنري و افسردگی، صميميت/ جد/ عشق، زباني گزيده/ گزنده، بشارت شاعرانه ايراني آباد، آزاد، شكوفان.



شرایط فروغ باهوش و نوخواه در فرهنگ قرن 20م ایران را می توان در آثار او پیگیری و ردیابی کرد. بخشی از یکی از نامه های صمیمانه و ارزنده او در واشکافی احساسات او می اید.{3}



پدر گرامی، یادم می آید گاهی اوقات به فکر شما می رسید که ما را نصیحت کنید. امّا فقط وقتی خود تان حس می کردید که احتیاج به حرف زدن دارید نه {برای} احتیاج ما به شنیدن! بی آ نکه در نظر بگیرید که آیا شرایط و موقعیت و مهمتر ازهمه روحیه های ما آماده برای درک و قبول نصایح شما هست یا نه (یکی را از توی خواب و دیگری را ازسر میز غذا و بعد سومی را در حالی که غرق بحر مطالعه بود صدا می کردید و بعد) نصایح شما بدون هیچ مقد مه ای شروع می شد. با ابروهای گره کرده و سری که همیشه بزیر بود. مثل اینکه شما می ترسید ید اگر به چشمهای ما نگاه کنید و به روی ما بخند ید ما محبت و ظرافت احساسات شما را درک کنیم؛ این برای شما بد باشد؛ بعداَ نتوانید باز ما را وادار کنید که از شما اطاعت کنیم و بترسیم! هرگز یادم نمی آید که حرفهای شما را جدی تلّقی کرده باشم!



وقتی شما با حرارت ما را نصیحت می کردید من اطمینان دارم که سایر بچه ها هم مثل من فکرشان جای دیگر سیر می کرد. هرگز به یاد ندارم که فردا صبح که از خواب بلند می شدم همه نصایح شما را فراموش نکرده باشم. برعکس جه بسا اوقات که روح من در اثر ارتکاب خطایی از پشیمانی و ندامت می لرزیده؛ دلم می خواسته که پیش شما بیایم؛ بگویم که چه کرده ام. از شما بخواهم که مرا نصیحت کنید. مثل همیشه ترسیده ام؛ حس کرده ام که باشما بیگانه هستم. چرا باید اینطور باشد؟ شما که اینقدر کتابهای روانشناسی مطالعه می کرد ید؛ باید علت این چیزها را خوب بدانید. هر وقت به زندگی گذشته ام به زندگی یکسال گذشته در منزل شما، فکر می کنم قلبم پایین می ریزد مثل دزدها همه کارم پنهانی: کارهای خوب و کارهای بد!





جنبه دیگر از اساطیر مسئله هویت یافتن فرد در اجتماع می باشد. با پذیرش اعتقادات جمعی، فرد از انزوای خود خارج شده؛ در مراسم گروهی پرستش موجودات ماورای طبیعت، بیک هویت اجتماعی همگن دست می بابد. اعتقادات کمک به تحکیم اخلاق گروهی برای حاکمان کرده؛ ثبات شرایط موجود جامعه را تضمین میکنند. همچنین اعتقادات اسطوره ای 2 قدرت اعتقادی و دولتی را پشتوانه دارند، رشد نظرات علمی را بشدت تعدیل می کنند. در سده 21م در لایه بیرونی مغز انسان شبکه ای یافت شده که اعتقادات را بصورت سیمکشی سخت/ اتصال ثابت عصبها با fMRI اف ام آر آی نشان میدهد. انسان بجای فعال کردن شبکه کورتیکال خرد/منطق گرایش به کاربرد شبکه اعتقادی دارد؛ فعال شدن این شبکه مغز را اتصال کوتاه می کند تا فرد از پذیرش دلیل، برهان، منطق، فاکت، حقیقت رویگردان شده آنها را بلوکه و طرد کند. در این وضع عواطف و محرکات فرد هم برانگخته می شوند؛ فرد را بسوی نابخردی، ترک عقل سلیم، رفتار خطرناک سوق میدهند.







تبلور اختلالات روحي در شعر نو فارسي/دكتر بيژن باران

خلاصه. این مقاله گام نخستین جستاری در دو جهت در ادبیات معاصر ایران است. نخست، مناسبات اختلالات روحی با خلاقیت ادبی را بررسی میکند. دوم، تبلورات این مناسبات را در پیش کسوتان شعر نو، تحت ژانر ادبی مرثیه خوانی، مورد کنکاش قرار میدهد. یکی از مضار روال تکوین مدنیت جدید، اختلالات روحی و خلجانهای ذهنی در شهروندان مساعد است.



در میان انسانهای حساس باید باین پرسش پاسخ داده شود: آیا خلاقیت ادبی منجر به اختلالات روحی می شود یا برعکس؟ رابطه خلاقیت ادبی با هزینه روحی در غرب، هم بطور آماری و هم نظری، نشان داده شده است. در ایران، مرثیه خوانی در بستر تاریخی- فرهنگی با جنبه غالب روال غم، گناه، قیام در مراسم اجتماعی بسیار چشم گیر است. سنت رثاء، با تنوع فراوان شکل، شامل مویه بر امور شخصی، گروهی، ملی می شود. این لایه بر شعر نو چون اعتیاد همه گیر از شاعران به خوانندگان پذیرا سرایت میکند؛ میتواند یکی از دلایل انزوای ادبی ایران در ادبیات جهان هم باشد. شادی در جهان امروزی از الویت ویژه ای برخوردار است. نسل پس از جنگ دهه 60 خود را با شجاعت از تخدیر سنت گریه و تعرض انفعالی میخواهد برهاند. با انطباق این دو، مناسبات و تبلورات، بر برخی آثار شاعران نو، متون آنها با برد ادبی- اجتماعی شان مورد نقدی نوین قرارمیگیرند. تا خواننده ابزار جدیدی در لذت، آموزش، نقد این آثار در دست داشته باشد؛ بتواند اشعار معاصر فارسی را با این ابزار محک بزند.



مقدمه. ادبیات بخش مهمی از فرهنگ جوامع متلاطم خاور میانه قرن 20م است. اين تلاطم رسیدن به ارزشهای اجتماعی غربی ست که با خود دشواریهایی هویتی را بهمراه دارد. مدرنیسم غرب دو جزء مشخص داشته که هر کدام طرفداران خود را دارد: مدرنیزاسیون ساختارهای کلان ملی مورد علاقه دولت و شرکتهای خارجی؛ مدرنیته نهادهای شهری مورد حمایت مردم و نهادهای مدنی جهانی. تلاشی حیات قومی، با فروپاشی شبکه گسترده ش، تشکیل خانواده خود- اتکا با تطویل امانی دوره پرورشی در شهرهای پرجمعیت پرحادثه، منجر به ظهور بیگانگی و خلجان ذهنی، شواهد جنایی در همسایگی/ رسانه ها، رفتارهای نوین اجتماعی می شود. ادبیات يكي از ارکان طليعه دار مدرنيته (تجدد فرهنگ عرفي) است که محتوایش تبیین گذار به زندگی شهری و ارتباط جهانی می باشد. شاید تبیین این استحاله شباهت به شرح اسطوره گیلگمش به سرزمین اموات و روایت سفر پیدایش (جنسیس) تورات داشته باشد- ولی در ابعاد بسیار وسیعتر و سریعتر.



در طول تاریخ، ایران بخاطر فلات بودن کشور و نداشتن سدهای طبیعی (دریا، دیوار چین، کوه) مورد تهاجم مکرر اقوام همسایه قرار گرفته است. در فرهنگ این ویژگی بصورت جنبه غالب شیون در رسوم اجتماعی است. شاید دوگانگی فلسفی باستانی ایران ریشه در دو فصلی بودن سال (زم/تاب)، مصاف دو نیروی بد/ خوب داشته باشد. شاید این دو رویی رفتاری نتیجه دوران آرامش و تحت تهاجم بودن مردم باشد. شاید در استحاله تاریخی صوفی گری- حرص مال، خصوصیات فرهنگی مردم به دو غایت متضاد برسد: افراط - تفریط، تملق - بی حرمتی، نیاز تقاص در مقابل خشونت- تعرض انفعالی، آرمان خواهی- سوز و ساز، غم گساری– تقدیر گرایی، نفرین/ عاق- دعا، مردم آزاری – مهمان دوستی. هجران خصیصه فرهنگی غالب است که بصورت یک ژانر شعری مرثیه/ رثایی در ایران بسیار قدیمی و مسلط است. این ژانر ادبی زمینه ساز تبلور اختلالات روحی مانند شخصیت منفعل- تعرضی و طریقی برای تسکین آسیب دیدگان را در بر دارد. پس باید در نقد آثار، آنرا بعنوان یک ثابت فرهنگی انگاشت. ویژگی زاری در ادبیات لایه های زیر را بتدریج بر شعر افزوده است:

1- میدان ثانوی لغوی محاط بر تنهایی، غم، گناه، بیگانگی.

2- ترکیبات منفی زندگی مانند مرگ، خفگی، انزوا.

3- نقد سنت در تقابل با قدرت. این هم از نظر فرهنگی (تغییر رفتاری، نوجویی، فرنگی مآبی، دامن زدن به نهادینگی تجدد) و هم از نظر سیاسی (در تضاد با نظام محافظه کار و مدافع منافع اقشار صاحب نفوذ با ثروت، قدرت، منزلت)، امید به منجی.

4- قیام بضد سنت رایج و مقاومت در مقابل اجحاف و جور، همصدایی با ستم زدگان و مستضعفان.



در این مقاله نشان داده می شود که شعرنو می تواند حامل تبلور التهابات درونی شاعر، واکنش او به نیاز سنت مرثیه باشد. همچنین پذیرش آن از طرف خواننده می تواند بیانگر روحیات افراد با اختلالات روحی – خفیف یا شدید- باشد. توجه شود که آثار هدایت برای نوجوانان از طرف اولیا منع میشود. در حالیکه این آثار رفیع ادبی تنها بر جوانان مستعد آسیبهای روحی اثر سوء داشته؛ در اکثر جوانان منجر به رشد ادبی و تلطیف احساس و بیانشان می شود.



برترين ويژگي مدنیت نو، تسریع اجتماعی آزادی فردي در ذهن سنتی مملوکان است. فردیت با پديده مدرنيته رابطه تنگاتنگ دارد. بخش مهمی از ادبیات شعر است که راوی این تکوین غولین، یک پا در سنت و یک پا در آینده، میباشد. شاعر با مدرنيته براي نخستين بار در كانون هستي خود، ذهنش، آزاد ميشود. ديگر نيازي به عرفان، مداحي، صله خواهي، مجيزگويي ندارد. اگر شاعران در آثار خود عمدا و عمدتا هوادار مدرنیته باشند، آنها پیشروند. لذا شعر پیشرو را بايد نخست در آزادي ذهن شاعر نو ديد سپس در 2 رکنش، محتوا و شکل. آزادي ذهن والا ترين خصيصه شعر نو است كه شاعر خواستار مدرنیته را در رابطه قطري با قدرت خواستار مدرنیزاسیون قرار مي دهد. اکثریت شاعران پیشرو محتوای کار خود را بهمزمانی با این تکوین سترگ کوک می کنند. قلیلی که شکل را اولویت داده با اتکا بر ریخت وپاشهای دولتی مصاحبه، شو، زبان بازی، سفر فرنگ – کوتاه مدت جنجالی و در نهایت حاشیه ای اند. شاید این مداخله دولتی به انزوای ادبیات فارسی در جهان نیز کمک می کند (رک، دکتر فروزان سجودی، شرق5).



تاریخچه شعر نو. يكي از عناصر عمده ذهن شاعر وجدان است. تعريف و مساحي محل آن در مغز بماناد. وجدان در فرهنگ يك ثابت است. در ایران، از 4 هزار سال پيش، در سروده هاي زرتشت و منشور ملل کوروش تا نطقهاي آتشين مزدك / بابك، از ابيات انساني سعدي، رباعيات منطقی خيام،غزل منصفانه حافظ، اشعار اجتماعی عشقي/ يزدي تا آثار افسرده هدایت و فروغ حضور وجدان بوضوح تبلور دارد. در قرون وسطا 3 مكتب عراقي، خراساني، هندي؛ در دوران معاصر 3 سبك نوکلاسیک عروضی نردبانی، نيمايي عروضی نامساوی، سپيد/ پسا- مدرن وزن آزاد در شعر فارسي نام برده شده. در بین 2 انقلاب مشروطه و جمهوری، شعر نوین نخست در معنی نو شد (اعتصامی، عشقی، لاهوتی، دهخدا، یزدی، ایرج، بهار، عارف، شهریار) سپس در شکل. ازميان ِ رفتگان ِ شعر نو، خمسه اول (نيما، شاملو، فروغ، اخوان، سهراب)، خمسه ثاني (رحماني، مشيري، ح مصدق، گلسرخي، كسرايي)، خمسه ثالث (ابتهاج، سلطانپور، مختاري، سيرجاني، نادرپور)؛ از زندگان خمسه یکم (كدكني، خويي، براهني، آزرم، سيمين) را باید نام برد.



شعر نو با نشر افسانه نيما در 1300 ه.ش. زاده شد. اصالت نيما در جهت تكامل تاريخي فرهنگ ايراني باب طبع رهروان مطرح شعر فارسي معاصر واقع شد. آثارش منجر به ورود چهره هاي قوي شعر نو شد كه بقول نيما از‘رود‘ وجودش آب گرفتند. پس مانايي نيما نه فقط در لذت / آموزش خوانندگانش، بلكه با ايجاد مكتب اصيل و عيني (نه سليقه فردي و محفل بازی) ادبي شعر نو ادامه يافت. شهرت یک شاعر را مي توان برحسب عواملی مساحي كرد با: سیطره هنری پس از مرگ، توجه جهاني به خلاقيت، جهت دهي/ پيشتازي در حوزه هنري، تاثير بر همكاران/ عامه، اصالت كارهاي خلاق، دامنه افتخارات در طول زندگي. برد ادبی/ اجتماعی پدیده عینی است؛ بر پایه ذکر شاعر در تجمعات، بین دانش جویان، سازمانها، سایتها، نشریات و اثرگذاری آنها بر مکتب، سبک، روند شعر، تاریخ، مسئولیت / پایداری او و معراجش به ضمیر ملی میباشد. این برد بر اساس مقوله های مذکور هم بترتیبی است که در بالا در خمسه ها ذکر شد. شاملو بدعتهاي هنري نيما را در آثارش بوجه احسن تكامل بخشيد - با نوآوريها و فعال اجتماعي بودن. اخوان بحور نيمايي را با تلفيق اسطوره ‘مزدشتي‘، زبان حماسي، شوخ طبعي تغزلي، اشراق عميق حوادث اجتماعي، ارتقاي بسيار درخشان داد. كاربرد مصالح محلي (فولك لر) در شعر نيما منبع غرور و راه گشايي براي شاعران شهرهاي ديگر ايران شد: س. سپهري- كاشان، ار احمدی – کرمان، کدکنی- مشهد، براهنی- تبریز. جهت گيري سياسي نيما در جهت آرمانهاي روستا و شهر در شاعران نو به رويكرد جنسیت/ ملي/ خلقي/ طبقاتي انجاميد. تاکید نیما بر فرد، منجر به ادامه کارش در جنسیت/ زنانه به نوع دید فروغ/ سیمین کمک کرد.



مهمترين نوآوري نيما ‘من‘ مركزي آثار اوست. اين در كار پيروان او - مردان – ادامه داشت. ولي’يك ماهي سياه كوچولو‘ بفكر رفتن از بركه به دريا بود - با علم تمام به خودش، خواندن آثار خيام، مولوي، شاعران نوسرا، ديالوگ در سفر فرنگ با چپ، هوش فطري. او ‘من‘ يابي نيما را بر خود منطبق كرد. براي نخستين بار در ادب فارسي محتوا و شكل شعر مونث آغاز و تكوين يافت. اين شاعر پركار و كم عمر فروغ فرخزاد بود. او نظرات نيما و رهروانش را همچون شاگردي ژني سريع گرفته؛ در آثارش باز توليد كرد. بخاطر اصالتش، رهروان زياد - هم در صفوف زنان وهم مردان - دارد. او اسلوب نيما را با هنر بصري (نقاشي، سينما، تئاتر رئاليسم ايتاليايي) تلفيق كرد. فروغ در آفرينش ادبي يكي از قلل شعر نو شد- با پيرواني در افغانستان، جمهوريهاي شمالي و ديگر زبانهاي فلات ايران. فروغ يك مجموعه كامل است – مانند نيما، هدايت، شاملو. زندگي، اشعار، آثار اينها مثل مصالح معماري يك كاخ باشكوه ميباشد. براي مثال، حتي تیتر كتابهاي فروغ اين معماري را در خود دارد- اسير{داخل} ديوار عصيان{براي} تولدي ديگر{مي كند} تا "ایمان بیآور" د. اكثر شاعران فاقد اين معماري كامل ناشي از اشراق استراتژيك ند. در این مقاله، بمداقه برخي آثار خمسه اول (نيما، اخوان، شاملو، فروغ ، سپهري) بعلاوه یک نویسنده (هدایت) بسنده می شود.



در جنبش تجدد، مخالفت با پدرسالاری و زدودن خشونت، زنان در صف جلو یند. آنان با حضور فعال، جامعه را براي همه لطيفتر/ انساني تر مي كنند. جامعه دربرگیرنده محيط زيستي/ كار، كودكان، كارگران، مليتها، اقليتها، حيوانات، پيران، حتي مردان، نیز می باشد. زن با غريره زيبايي/ هنري، تلطيف عاطفي مادري، ايثار بي پايان و پشتكار جامعه را به ارزشهاي پيش رفته تر انساني نزديك ميكند. آنها از زير لايه هاي چندگانه ستم و نابرابري نه تنها مبارزه خود را پيش ميبرند؛ بلكه رفاه ايمني كودكان، پيران، حيوانات را ارتقا مي دهند. بويژه بخش جوان آن با نزديكي به پسران، اردوي عظيمي را براي تعميق اصالت فردي / حقوق شهروندي تشكيل مي دهند. در جامعه ي شهري جديد بهبود محیط زیستی/ کار، ازدیاد فضای سبز، حل آلاینده ها، بهبود وضع اقلیتها، کودکان، جانواران از الویت برخوردار می شوند. مثلا نجاست سگ کنار گذاشته شده، آنرا براي پاسداري از انسان بيدفاع/ محبوس (زلزله)، راهنمایی کوران، کمک به نیروهای ضد مواد بمقام اجتماعی نوین ارتقا داده؛ صاحب حقوق اجتماعي شده که ایذای آن با جریمه روبرو می شود. داشتن گربه مونسی برای تنهایی میشود. مقراراتی برای پیش گیری از انقراض برخی جانواران وضع می شود.



اختلالات روحی. از 100 هزار سال پیش انسانها از مرکز افریقا پای پیاده به مشرق و شمال برای خوراک در چند موج راه افتادند. در فلات ایران هم چند موج از 20 هزار سال پیش نخست از غرب (بومیها) با گله سپس از 4 هزار سال پیش از شمال (آریایها) با اسب آمدند. آنها باخود ساختار تکاملی ژنتیک، محیط جدید ویروسی، واهمه و همهمه اجتماعی را داشتند. در طول حیات، یکی از مصائب بشر بیماری می باشد. این یا بخاطر تهاجم ویروسی، عدم توازن مصونیت، نارسایی ژنتیک و یا بخاطر عدم توازن هورمنی مغزی میباشد. عوارض این بیماریها کاهش توان انسان با نتیجه مرگ زود رس می باشد. از همان اول تاریخ، انسان برای مداوای بیماری مواد و اوراد با هدف ترمیم تن و روان را واسطه قرار داد. شاعران از احاد جامعه هستند؛ با استعداد و ممارست هنري، پيام خود را در جامعه پخش مي كنند. اين انسانها هم وارث ساختار ژنتيك، متابوليك، هورموني خانوادگي، كنش / واكنش محيط فرهنگي (اخلاقيات) سنتي، هم بیدفاع در مقابل شط اشعه/ ذرات/ ویروس/ تک یاخته ها، فعل / انفعلات رويدادهاي جوي/ اجتماعي/ جهاني مي باشند. در روانشناسي رابطه بين خلاقيت هنري و اختلالات روحي تبيين شده. خُلق ناپایدار به هزينه حیاتی (مریضی، کوتاهی عمر) مي تواند به آفرينش هنري كمك كند؛ ولي هنرمند باتعادل روحي هم مي تواند همان اندازه خلاق باشد {7}. البته خلاقان فكري نرمال بيشتر در علوم و معماري ند. اگر آمار يك بيماري در مردم از طريق علمي، تجربي، يا نمونه برداري در دست باشد- شاعران هم مشمول اين آمار ميشوند. ولي اختلالات روحي حساسيت هنرمند را بيشتر مي كند. لذا منطقي است كه انتظار داشت در شاعر اختلالات روحي بيشتر از توده ها باشد – در آمریکای شمالی این بطور آماری صادق است. اين استنتاج را ميشود در مطالعه ي آ ثار، مدارک پزشگی، نامه هاو رفتارهای اجتماعی (شغلی، صنفی، سیاسی) آنها و خاطرات كتبي در مورد آنها بدست آورد.



آسيبهاي روحی شامل ند بر: افسردگي، 2قطبی (دلمردگي/ سرخوشی = مانيا)، اضطراب، وسواس /عقده رفتاري (ميل قوي به يك عمل/ تك فكري در باره يك موضوع مانند تقاص یا مرگ)، خودخواهی افراطی، اوهام عجيب، صدا / سیما / سودا در سر، علائم روحي (خود بزرگ بيني، حقارت، ترس، ادعای رابطه با متافيزيك)، مشغله ذهني/ رفتاري (دور يك فكر / تسبيح)، فکر خودكشي. در قرون وسطا مصرف مشروب/ مخدر و کمکهای بالینی (ابن سینا، رازی)، ایجاد آثار هنری راههای عمده تسکینی بودند. معمولا اختلالات روحی در ادوار نامساوی افسردگی و سرخوشی عارض بیمار می شوند. در فاز اول دلمردگی، کمی توان کار، فکر خودکشی، نهایتا بیقراری و تغییر شغل عوارض آن است. در مرحله دوم، پرکاری، شوخ طبعی، آرزوهای بزرگ، بیقراری و تغییر شغل (بدلایل جدید دیگر!) عارض می شوند. اين بیماریها درآغاز سده 21م، با فن آوری رایانه ای تصویری (MRI/PET) و ژنتیک بسيار پژوهيده شده اند. مقولات طبي افسردگي، اضطراب، بیگانگی باختصار بيان مي شوند.



افسردگي به معني وضع روحي ناسالم ادواری براي مدتي در فرد است. علايم آن بصورت غم، حساسيت، بي علاقگي، خستگي در مريض ظاهر ميشوند. در موارد بسياري به خودكشي يا اعتياد مي انجامد. مرثيه خواني در شعر نو پرده اي بر علايم اين بيماري مي كشد. لذا بايد از جنبه عام زاري فرهنگي، وجه فردي افسردگي را جدا كرد.



اضطراب توجه ذهني غيرطبيعي به يك شئي، حادثه، آينده، تصميم ميباشد. علايم آن بيقراري، تهييج، احساس وحشت، عدم ثبات روحي است كه گاهي به وسواس (ذهني/ رفتاري) مي انجامد. در اين بيماري، آتوريته در زندگي بيمار يكي از علل اختلالات ميشود (نقش پدر در اضطراب كافكا، رک به نامه هاي فروغ به پدرش).



بيگانگي بي مهري، كم توجهي به ديگران و رسوم سنتی، احساس بيم از ديگران، عذاب در محيط كار، خانواده، اجتماع تعريف شده (شغل عوض کردن مکرر هدایت). يكي از علل آن شهرنشيني است كه فرد را از محيط آشناي ايستاي روستا/ ايل به خياباني در يك شهر بزرگ متغير پرت مي كند. به اين روند ابزار قهر دولتي، كمي تحرك شهري، اخبار موحش جنايات در ذهن فرد افزوده ميشوند. رک به بیگانه کامو، ترجمه آل احمد، و شعر مهاجر فارسی، اسماعیل نوری علا، 1377. این ترجمه رفتار بیگانگی با اولیا/ محیط را در فرهنگ شهری وارد کرد- سپس هالیوود (کازان، جمیز دین، براندو) این رفتار را توده ای کرد- بویژه در تهران – پس از کودتای تابستانی 3م، 28مرداد 1332. جنبه فلسفي/ ادبي بیگانگی منتج از شهرنشینی سریع (اگزيستانسياليزم = اصالت وجود- كيركه گورد، سارتر، كامو، دبوار) بماناد.



سه اختلال روحي فوق علل محيطي يا بدني هم دارند: محيطي شامل شرايط جوي، مرگ عزيزي، تعطيلي، تضیع حقوق مدنی، اجحاف به فرد/ شناسی مانند دوست/ قوم/همسایه مي باشد. عوامل بدني شامل متابوليك، ژنتيك، هورمنی اند. در كشورهای پيشرفته ي آمريكاي شمالي 10% جميعت بالغ از افسردگي رنج مي برند، حدود 30 میلیون نفر. دارو هاي بسياري براي مداوا وجود دارند. اين اختلالات در روال طب باليني و روانكاوي تحليلي شفا پذيرند. داروهای رایج ضدافسردگی Prozac, Paxil, Zoloft در تقلیل پندار و رفتار برای ضدخودکشی موثرند.



لودويگ، دانشمند مقيم كنتاكي- امريكا{7}، در تحقيق خود، هزينه شهرت- حل مسئله خلاقيت/ جنون، مي نويسد: اختلالات روحي در طول جواني هنرمندان تا يك/ سوم بوده كه در دوره بلوغ فكري (بخاطر عدم مداوا) به دو/ سوم افزايش مي يابد. اين نكته در مشاغل ارثي مثل سلطنت بسيار مهم است! این ارقام نشان میدهد که هنرمندان 3 برابر مردم عادی اختلالات روحی دارند.



روانشناس انگلیسی، پست، ثابت کرد که آمار افسردگي در شاعران 2 برابر مردم عادي ست {6}. زندگي اين هنرمندان عرصه كارزار خروش ديو روح در جمجمه با عينيت هنر اجتماعیشان مي باشد. لودويگ ادامه مي دهد، در شهرت هنرمند كه با كمك نيروهاي اجتماعي/ تاريخی محيط تحقق پذيرند و براي جاوداني شدن آثار هنرمند ضروري ند،8 عامل زیر موثرند:



1. بروز استعداد/ قابليت خاص كودك.

2. رشد قابليت كودك با حمايت اوليا كه خود اهل حال ند يا حساسيت روحي دارند.

3. ایمان به آزادی ذهنی/ بیانی، پيكار بضد سنت، منجر به واكنش اوليه منفي جامعه ميشود.

4. گنجايش زياد تنهايي/ خود – اتكايي هنرمند.

5. روبرویی با آزمون جسمي (عليلي / صانحه نزديك به مرگ) در آغاز زندگي.

6. تاكيد بر كار خلاق خود با ’مهر متمايز شخصي.

7. سماجت در ابقای سبک برگزيده خود در روند آفرينش.

8. تجربه تلاطم روحي كه در روند آفرينش هنري تسکین يابد.



اگر اختلالات روحي با هيجان لحظه اي، سرخوشی/ مانيك، يا علايم ديگر شديد شود به روند آفرينش خلل وارد كند. لذا جنون غايي مخل آفرينش هنري است. شايد شراب خواري حافظ و خيام، خوش گذراني نبوده یا سماع و ریاضت و سفر (تغییر مکان) مولانا، عرفانی نبوده بخاطر بيماريهاي روحي آنها بود. خودكشي وان گوگ، همينگوي، سيلويا پلاث، ویرجینیا وولف؛ دائم الخمری تنسي ويليامز، ترومن کاپوتی، اخلاق « فاسد» بودلر، ورلن، رمبو، ژيد؛ ترس/ دلهره پو، گوگول؛ افسردگي فصلي/ دوقطبي اميلي ديكنسون، عقده قمار داستا يوسكي، غلیان بیانی و كشته شدن در دوئل پوشكين، لرمانتوف؛ جنون/ غمحالي بايرون، جويس مربوط به اختلالات روحي آنها بود. بيماري، شاعر را حساس / بهانه گير به محيط مي كند. در برخي شديدتر بوده در برخي خفيفتر. برخي اثرات مخرب بيماري را با اعتياد به دود/ شرب /تزریق مواد تخفيف مي دهند. اين بيماري ها در گذشته تشخيص/ مداوا نمي شد ند. ولي در قرن 21م بويژه در غرب در روال طولاني مشاوره/ دارويي التيام پذيرند. اکنون داروهاي مداواي موثر براي برخي اختلالات رواني مزمن در دسترس ند. نباید مواد اعتيادي را نهي كرده، بدون گسترش ابزار مداواي همگاني بيماران روحي. اين زمختي اجتماعي حساسيت هنرمند را تشديد (عود) مي كند. از بيمار سردرگربيان ميكده را ميگيرند؛ ولي ابزار تيمار را از او دريغ مي كنند. اشتهار این ادیبان در حیات خود و کمی بعداز مرگ آنها، بخاطر هواداران افسرده غلو می شود که در روال تاریخی، مقام واقعی خود را می یابند.



بمرور در روال اجتماعي، روان و ژن در پندار، گفتار، رفتار هنرمند ظاهر ميشوند. اين را در افسردگي فروغ، هدايت، وان گوگ، پو، گوگول، كافكا ميتوان ديد. تبيين سه اختلال روحي – افسردگي/ سرخوشی، اضطراب/ دلهره، بيگانگي/ انکار – با حفاري در شعرنو مشكلات زير را در بر دارد:



1. زندگي خصوصي شاعرهنوز مفصل توصيف نشده.

2. زاري، مویه، حجب فرهنگی، استتاري بر علايم اين اختلالات است.

3. ذهن آزاد شاعر نو در تضاد با محدوديت دولتي، خلجان مصاف تنهاي خود را افزون بر اختلال روحی در شعر وارد كند.

4. سبك سهل و ممتنع (آسان برای مردم و سخت برای ممیزی) رك گويي را استتار كند. در نیم قرن آخر مشروطه، شاعر شعر خود را با فاعل "شاه" می نوشت؛ برای نشر "شب" را رمزی برای فاعل می گذاشت تا از ممیزی بگذرد. خواننده هزوارش شب را شاه میخواند!

5. پايه محدود شهري روشنفكري خوانندگان فارس و كمي دامنه نفوذ شهرستاني شعر نو علل / علايم اختلالات روحي در روستا را – در آثار شهرستاني - مختفي كند.

6. اگر در جامعه 10-15 % جميعت بالغ از سه اختلال روحي فوق رنج ببرند، آنها خواننده پروپاقرص آثار شاعران بيمار ند؛ این طرفداری منجر به غلو شهرت مقطعی این شاعران می شود.



شیوه نقد. بازار شعر نو هنوز وسيع نيست تا بتواند كتابي در باره زندگي يك شاعر نو را جذب كند. لذا شرح کامل زندگي شاعرنو در دست جامعه نيست. بزرگترین خدمت فرهنگی پوران فرخزاد، شراگیم یوشیج، زردشت اخوان ثالث، آیدا شاملو، خواهر سپهری نوشتن ونشر بیوگرافی فروغ، نیما، مهدی، احمد و سهراب است. مشكل است كه خصوصيات شخصي شاعر را بخاطر حجب اجتماعی ش در شعرهاي چاپي او حفاري كرد. در فرهنگ ايران، هنوز شرح زندگي خصوصي يك فرد از محرمات است. ولی نسبت به ادبیات قرون وسطای ایران ادبیات معاصر تخیلات هنرمند را آشکارتر می کند. منابع براي مطالعه زندگي شاعر نوسرا بقرار زیرند:



1. شعر نو، بر خلاف شعر سنتي، تا حدودی در برگیرنده زوایای زندگي خصوصي شاعر مي باشد؛ آثار شاعر نو نقد و تحليل بیشتر شده اند.

2. ادبيات شفاهي درباره شاعر بصورت خاطره نزد اديبان همسن يا جوانتر وجود داشته، پراكنده نشر يافته اند.

3. شرح حال زندگی بوسیله نویسندگان دیگر.

4. نامه/ کارت پستال ها به دوستان، خویشان، دیگران؛ سفرنامه.

5. مدارک پزشگی، شغلی، سفری.

6. اقلامغیرکلامی- نقاشی، مجسمه، عکس، ویدیو، سی دی، فیلم.

7. آثار هنری مورد پسند آنها (چایکوفسکی، کافکا، وان گوگ، پلاث).



یکی از منابع عمده رخنه به روان هنرمند، آثار هنری مورد پسند اوست. در شعر، نحو ترکیبات کلامی امکان استخراج الگوی غالب در اثر را میدهد. این الگو با معیارهای بالینی-روانی محک زده می شود. نتیجه گیری در جهت تشخیص مرض یا در مواردی مداوای بیمار انجامد. در خاتمه باید افزود که فن آوری رایانه ای با 2 مدل عمده زبان وجوه غالب کلامی در شعر را استخراج کرد. اصولا زبان مجموعه جمله، کلمه، حرف است. نیز زبان مجموعه دستور، کلمه (معنی، لفظ)، نگارش است. پس:



(دستور، معنی، لفظ، نگارش) ∑ = (( حرف ∑ =) کلمه ∑ = )جمله ∑ = زبان



روندیابی رایانه ای برای تشخیص، ترجمه، تصحیح میباشد. در 2 مدل زبان (فرکانس حرف محتمل در کلمه و ترکیب محتمل کلمه در جمله)، احتمال شرطی و آماری بکار میرود تا اغلاط نگارشی تصیح شوند. مثلا در یک متن نرم افزاری، خر بلا از خر ملا کم احتمال تر است؛ لذا دومی ترجیح داده میشود. این فن در اسکن تصویری متن و تبدیل آن به UTF با تصحیح آتوماتیکی کاربرد دارد.



نتیجه. در مطالعه آثار خمسه اول، در سطرهای شعری آنها، این واژه ها بوفور ديده ميشوند: غم، تنهايي، خالي، دلگير، افسردگي، دل تنك، جنون، خسته، غربت، بيم، زوال، دل گرفته، ابري، جدا، نوميدي، محصور، حزن، اشگ، گریه، مرثيه، خامشي، تهي، مسكين، عزلت، نااميد. تصاوير اضطراب تنگنا مانند گور، چاه، غرق شدن نيز وجود دارد. تنگي نفس، خلجان، دلهره، ترس هم آمده. توصيف بيگانگي با سودای عشق نازمینی پرحرمان برای کسب سمپاتی (تعرض انقعالی مریض) در مفصلهاي شعرنو را هم مي شود باز شناخت. نقلهایی با کلمات فوق از آثار آنها که تبلور علايم سه بيماري فوق اند، آورده ميشوند: صادق هدايت (1330-1282)، فروغ فرخ زاد (46-1313)، نيما يوشيج 64 سال (38-1274)، احمد شاملو75 سال (79-1304)، مهدي اخوان ثالث 62 سال (69-1307)، سپهري 52 سال (59-1307). طول عمر متوسط آنها 53 سال است؛ کمتر از عمر متوسط ملی- بدون مرگ ومیر نوزادان در جهان سوم. مرگ زود رس روشنفکر داخل و طول عمر در تبعید جمالزاده 105 سال (1892-1997 ) و علوی 93 سال (1282-1375) قابل غور است. اين علايم را می توان با خاطراتی از زندگي نامه (چه كتبي چه شفاهي) شاعران چاشني زد. نثر هدایت بویژه بوف کور به شعر نو بسیار نزدیک است و بر اشعار فروغ تاثیر دارد. بعلاوه زندگی او الگوی بارز بیماری و هنر می باشد. از این رو چند نقل قول هم از او می آید. اين نقل قولهاي شعري را با دو منبع نقد اشعارشان و خاطره نويسي خود يا ادبيان ديگر ميتوان محك زد. از تطبيق تحليل آثارشان مقوله های افسردگي، اضطراب، بيگانگي در شعر نو را ميتوان استنتاج كرد. این اختلالات در دیگر ادیبان هم هست: بهرنگی، ساعدی (رک 3 شاهرخی)، آل احمد، رحمانی. جامعه سنتی امکان برخورد صحیح با این اختلالات را ندارد. چون پیش از مداوا نیاز به علت یابی، آمار، و نهادهای مدنی می باشد.



هدایت. در میان ادبای معاصر بیشترین توجه بآثار و منش هدایت با نقد ادبی و تاویلات روانشناختی شده است. او در 23 سالگی خواست خود را در رود در بلژیک غرق کند؛ او هم اعتياد داشت. فربد فدایی، استاد روانشناس، میگوید {8- همشهری}: هدایت بیماری اختلال ُخلقی دو قطبی داشت: دوره تناوب خمودگی، افسردگی و کم کاری ممتد با دوره سرخوشی، خُلق بالا، کوک بودن، آفرینندگی، تولید ادبی زیاد، طنز، سرزندگی، نکته سنجی، اعتماد بنفس. این نظریه بر اساس استخراج از منابع 6 گانه فوق بوده؛ منطبق بر نظر نقادان دیگر هم است (رک 9و 2). در آثار او افسردگی، مرگ، بیماری، انحطاط غلبه دارد.علت دیگر افزون بر این اختلال روحی که منجر به خودکشی با گاز در پاریس شد، باین قرار است: فشارهای محیط (مضیقه مالی، انتظارات خانوادگی رقابت با برادران و شوهر خواهر). « تمام هستي من سر چنگك باريك آويخته شده و در ته چاه عميق و تاريكي آويزان بودم.» بوف كور، ص 47. « دنيا به نظرم يك خانه ي خالي و غم انگيز آمد..» همانجا، ص 76. " درزندگی زخمهايی هست که مثل خوره روح را در انزوا وتنهايی می خورد ومی تراشد." همانجا.



فروغ . افسردگی او را می توان در نامه ها و آثار او دید. به تعرض انفعالی فروغ در خاطرات زن اول احمد شاملو اشاره شده. فرخزاد در 16 سالگي با زدن رگ دست خواست خودكشي كند؛ به سيگار هم معتاد بود. تکرار (فركانس) غم در فروغ از همه بالاتر است. باید ستم 2 لایه بر زن روشنفکر را در نظر داشت. « همه ي هستي من آيه ي تاريكيست../ در اتاقي كه به اندازه ي يك تنهايي ست../ آسماني ست كه آويختن پرده اي../ به چيزي در پوسيدگي و غربت واصل گشتن../ گردش حزن آلودي در باغ خاطره هاست../ پري كوچك غمگيني» تولدي ديگر. چه خوب بود كه تاريخ نگارش شعر داده می شد. آنگاه ميشد شعر را با حال و كار فروغ در آن مقطع زماني و شرايط محيطي او تحليل تطبيقی/ قیاسی كرد. بيمار افسرده كم توان، گاهی ناظر خود بوده يا بيرون از خود بودن را حس مي كند: « اگر به خانه ي من آمدي../ يك دريچه.. بيار.. كه از آن/ به ازدحام كوچه ي خوش بخت بنگرم.» هديه. « از دو سيگار روشن/ .. دو تنهايي» جفت. « جمعه ي متروك/ ..غم انگيز/ .. انديشه هاي تنبل بيمار/ .. خميازه هاي موذي كشدار/.. خانه خالي/.. دلگير/ .. تنهايي و تفال و ترديد.» جمعه. « از سكوت ساده ي غمي ست/ برحروف درهم جنون‌‌»‌‌ روي خاك. « كه فرو ريخته در من ../ تيره آواري از ابر گران/ عشق غمناكم با بيم زوال» گذران. « غمهاي آدمي را/ غمهاي پاك را» همانجا. " آيا شما که چهره ی تان را زير نقاب غم انگيز زندگی مخفی نموده ايد گاهی به اين حقيقت ياس آور انديشه می کنيد که زنده های امروزی چيزی به جز تفاله يک زنده نيستند." ازخود بيگانگي شهري/ جنسي در جامعه مردسالار- پس از كودتاي تابستاني 32 در تهران و قلع و قمع نهادهای مدنی/ سیاسی - دلسردي اجتماعي زنان را دامن زد. اين را فروغ در نامه هايي به پدرش بيان كرده؛ كوشيد در سفر فرنگ خود را خارج از ايران مستقر كند؛ شعر برايش جدي بود زیرا تسکین روحی قلمداد میشد. در روال انقلاب جمهوری و جنگ دهه 60 تحولات تند / گسترده اجتماعي اين ديد فروغ را وسعت جغرافيايي داد؛ زمينه عيني رشد كمي رهروان ديد مونث شعري ايران شد. الگوي بر آمده از زندگي فروغ را می توان خلاصه كرد: هوش و غريزه سرشار ادبي، آموزش فارسي در ايران، بيقراريها (اليناسيون)، خواست به خروج از ايران، پر كاري هنري و افسردگی، صميميت/جد/ عشق، زباني گزيده / گزنده، بشارت شاعرانه ايراني آباد، آزاد، شكوفان.



نيما. در مورد زندگی نیما از دیدگاه روانشناختی باید پژوهش بیشتری شود (رک آل احمد، پیر مرد چشم ما بود). در بسیاری از فرهنگها، هنوز تعصب بضد اختلالات روحی وجود دارد. لذا تشخیص، بروز علائم، نسخه مداوا مخفی می مانند. « مرده را ماند در گورش تنگ/ به دل سوخته ي من ماند/ به تنم خسته، كه مي سوزد از هيبت تب.» هست شب. اضطراب اينجا با فشردگي و احساس خفگي گور آمده. افسردگي به علت ابری بودن: « در اين دنياي ابر اندود» خانه ام ابريست. «من دلم سخت گرفته ست» زردها. شايد خاطره لادبن، برادر نيما، که پس از کودتای سوم اسفند 1300 بجبر به دولت كشور شمالي گريخت، در شب سرد زمستاني، در ذهن نیما حک شده، پارانويای اورا تشدید کرد: « من چراغم را در آمد رفتن همسايه ام افروختم در يك شب تاريك/.. گم شد او: از من جدا، زين جاده باريك. » " آي آدمها" شرح تقلای ناامیدانه فردی در اجتماعي خشن بوده که با افسردگي و طنزشاعر همراه است.



شاملو. در خاور میانه شاعر ملی به اسطوره می پیوندد. از عکسها و شرح رفت و آمد با او میتوان اعتیاد او را به سیگار دید. انرژی زیاد او منبع لایزالی برای کارهای ادبی بود. شاملو دو قطبي روحي را با « به بودن يا نبودن» هاملتي مي آميزد: « فريادي از نوميدي فريادي از اميد» شبانه. افسردگي از تاريكي را چنین ميپردازد: « چه غم آلود شبي بود» شبانه.



سپهري. او در فلسفه شرق آرامش نسبي يافت. شاید سفرهای او تسکینی برای بی قراری ش در تغییر مکان بود. با اينهمه تنهايي در سطور و تصاويرش با شفافي بچشم ميخورند: « پشت هيچ ستانم / آدم اين جا تنهاست/ چيني نازك تنهايي من.» واحه ي در لحظه. « دور خواهم شد از اين خاك غريب/ دور بايد شد، دور» پشت درياها. « بوي هجرت مي آيد/ من به اندازه ي يك ابر دلم مي گيرد/ بايد امشب چمداني را/ كه به اندازه ي پيراهن تنهايي من جا دارد،» نداي آغاز. «چقدر تنها مانديم » دوست.



اخوان. او افسردگي را با اعتياد به سيگار و تسبيح (اضطراب) تسكين داد.« كه افسردگي روي/ خورد آب ز پژمردگي دل.» گل. « از تهي سرشار» چون سبوي تشنه. « آشياني بود، مسكين در حصار عزلتش محصور» مرثيه. « ديد اشكم را/ خامشي بهتر/ هم چون ابر حسرت خاموش بار من » پيوندها و باغ.



منابع.

1. آرین پور، از نیما تا روزگار حاضر، زوار، تهران، 1376.

2. ن میری، مشغول قتل عام روزها هستم- نگاهی توصیفی به شخصیت صادق هدایت، همشهری، 1381.

3. م شاهرخی، غلامحسین ساعدی- آخرین روزها در پاریس، عصر نو، 1383 .

4. مریم رییس دانا http://ayandegi.persianblog.com .

5. http://sharghnewspaper.com/831012/html/litera.htm

6. www.psychologypsychiatry.com Felix Post

7. www.sciencenews.org/pages/sn_edpik/b_2.htm Ludwig A

8. www.hamshahri.net/vijenam/tehran/1381/810806/adab.htm

9. parvaztaoj.persianblog.com/1383_4_parvaztaoj_archive.html

10. www.hylit.net/ba/more/1392_0_2_0_M

11. http://www.iranonline.com/literature/index-nima.html

12. http://www.shamlou.org/

13. http://www.forughfarrokhzad.org/

14. http://www.sohrabsepehri.com/

15. http://www.sadeghhedayat.com/

16. http://mehdi1307akhavan1369.persianblog.com/



نظریه ها

نازی نوشت

سلام دوست گرامی

خیلی برام جالب بود که مقاله به این زیبایی و جامعی هنوز خوانده نشده و خالی از نظریه است. کار شما واقعا عالی بود. موفق باشید

05/12 19:57:24



برچسب‌ها:

یکشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۹


آب زمزم

شبنم صدف

میدانی
کسانی برای ما دریا می شوند،
بعضی ها کوزه های آبی می شوند که از دریا برایمان آب می آورند
کوزه های هفت رنگ، به شکل شعر، موسیقی،
فیلم، عکاسی، مجسمه، نقاشی و نمایش
کسانی هم چشمه می شوند …
کسانی هم رود …
و بعضآ باران
و اما تو از قماش باران های تند و توفانی بودی!
از جنس دریاهایی خروشان که کویر خشک تنم را آبیاری کردی
مرا دوباره جان دادی
و این جسم خشکیده
دوباره جوانه زد
و زمانی هم تو
چشمه شدی
چشمه یی
از جنس چشمه هایی که
زمزم می شوند
تا جاودانه و
اسطوره ی
سیراب کنی
25 فبروری 2011.

این یک طرح، یعنی شعری کوتاه و سپید، می باشد. این طرح را می توان در 2 بخش ذهن و زبان بررسی کرد. یعنی فکر/ ایده را در بیان/ اکسپرسیون کلامی تجزیه و تحلیل کرد. چون فکر می تواند با بیان موسیقیایی یا نقاشی هم ارایه شود. این طرح بسیار صمیمی و پر احساس است زیرا انعکاس 2 اصل مهم در مرحله فعلی زندگی شاعر است: انسانی هوشمند طالب دانستن در سر و داغ در احساس برای بیان.

1- ذهن. در شعر ذهن عناصر صمیمیت، انگیزه، فکر، عاطفه، راوی را در بر می گیرد. فکر مرکزی در این طرح ذات دیگر راوی با روانی آب است که به اشکال گوناگون در می آید. این فکر در سطرها باشکال گوناگون تجلی میکند. راوی در شعر کسی است که شعر از دیدگاه او ارایه می شود.

در طرح فوق راوی اول شخص مفرد "من" است. راوی شخصی من، لحن را انتیم/ خصوصی و اتوبیوگرافیک/ شرح حالی یعنی صمیمی می کند. از این رو در اکثر شعرها که تغزلی اند و ادبیات آتوبیوگرافیک، راوی "من" بکار میرود. اکثر اشعار 3 کتاب اول فروغ فرخزاد با راوی اول شخص اند. این طرح با دیالوگ یا نجوا با همزاد آغاز می شود. پرسشی آمرانه، فکر اصلی را که آب و مخاطب این نجواست، آغاز می کند. ضمیر "تو" هم این صمیمت را بیشتر و مستقیمتر می کند.

انگیزه این طرح بیان و تخلیه انفجاری یک احساس می باشد. عاطفه در این طرح کشش تنانه بین "من" و مخاطب راوی، دوم شخص مفرد، "تو" است. این گزینش "من- تو" شعر را انتیم و صمیمی می کند. در این طرح "تو" امپرسیونی روی "من" گذارده که منجر به تولید این احساس صمیمی برای آرام کردن روح راوی می باشد.
2- زبان. یکی از کارکردهای غشاء مغز چپ زبان است که عمدتا شامل تولید سیگنال عصب در ناحیه بروکا Broca برای حرکت عضله دست و سر و دیگری درک زبان در ناحیه ورنیکه Wernicke مربوط به گوش و چشم است. در حافظه زبانی واژه ها، دستور زبان، لحن، با رابطهای عصب با مراکز عاطفی چینش واژه ها را در شعر تعیین می کنند. دیگر از کارکردهای غشاء بیرونی مغز تخیل، خلاقیت، حل مسئله، آرایه های شعری مانند قافیه و وزن، اصول زیبایی شناسی، کنجکاوی می باشند.
با یک شگرد قافیه "میدانی" در سطر 1 و "کنی" در سطر پایان چکیده/ طرح آغاز و پایان را محکم بهم وصل می کند. بین دو فعل دانستن و کردن استعاره ها در خدمت وصل "تو" و "مرا" می باشند. این 2 انگیزه "دانی" و "کنی" اصلیترین شوق "تو" در مرحله فعلی چرخه حیات است. نیز تنهایی راوی در جهان بطور تلویحی با زوم zoom ثنویت 2 احساس داغ تشنگی و آب سیراب این چکیده/ طرح را بسیار پر احساس می کند.

در این طرح، حرکت با آوردن فکرهای محرم هم می باشد. تصویرها/ ایماژها و فعلها فکر شاعر را در حرکت نشان میدهند؛ تا برای خواننده این حرکت درک پذیر و مطبوع باشد. این فعلها: دریا شدن، آب آوردن، چشمه شدن، آبیاری، سیراب کردن چکیده/ طرح را موثر و خواننده را در خلسه و خلود میبرد. وقتی 2 چیز باهم مقایسه می شوند؛ اگر چون، مانند، مثل بین آنها باشد؛ تشبیه بوده؛ وگرنه استعاره است. نمونه: لب چون لعل تشبیه است؛ لب لعل استعاره.

استعاره بارانهای تند برای تو یا کویر خشگ تن بصری و بدیع اند. ای نوع استعاره در فیلم دیزالو dissolve نامیده می شود که از یک چیز به چیز دیگر رفتن می باشد. مانند کبریت روشن به خورشید غروب در افق. کوزه های 7 رنگ استعاره بصری 7 هنر در فرهنگ را محسوس می کند: شعر، موسیقی، فلم، عکاسی، نمایش، نقاشی، مجسمه. ارجاع بیرونی زمزم هم به جنبه اساطیری می افزاید. 

تاویل. اکنون می توان این شعر را تاویل کرد: یعنی "ساختار در ژرفای" آنرا واشکافی کرد. حالتهای آب در خودجوشی چشمه، سیالی رود، ریزش باران ملموس می شوند. استعاره کویر خشگ، عنصر بیرونی آب را با تن با فعل آبیاری مربوط کرده است. رابطه علت-معلول آب و تن با تازگی جوانه، بصری و محسوس می شود. در تمام مفصلها آب بصور گوناگون و با فعلهای متناظر مانند نخ تسبیح از میان مهره های لغوی می گذرد. این شگرد غلظت چکیده/ طرح را شدیدتر می کند.
در پایان بندی یک تفسیر دیگر هم می توان ارایه داد. "تو" پایان، تعالی "من" آغازین است. بنظر می رسد زمزم و جاودانگی میتوانند نیت راوی در وضع متعالی آینده باشد. یعنی نام یک شاعر در فرهنگ ماناست؛ اگرچه تن او خاکی است. این تفسیر عرفان مولانا-شمس را بیاد میآورد که آینده یک فرد، مولانا، میتواند فرد دیگری، شمس، در حال باشد.

در مفصل پایانی زمزم، اسطوره، جاودانه – این لغات باهم محرم اند. در این چکیده/ طرح آب لازمه حیات بسیار قوی بیان شده. روی کره زمین بجز اکسیژن که در آب بصورت H2O "هاش دو او" هم است، آّب لازمه زندگی همه موجودات است. در 2-3 بیلیون سال پیش، حیات با آب و در آب پدید آمد. آب آنقدر حیاتی است که زندگی بدون آب معنی نمی دهد.

خلاقیت در این شعر حتی در نام گذاری آنهم مشهود است: چکیده. طرح برای خواننده جاافتاده تر است. ولی من چکیده را دوست دارم. همه چیز این طرح باهم محرم و به خواننده انتقال می یابند. لذا تغییری لازم نیست. ‏2011‏/03‏/06‏ 02:30:00 ب.ظ

http://www.vatandar.at/BejanBaran2.html خصیصه های تولید شعر شاملو