یکشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۹



سرود 8 مارچ

دکتر بیژن باران

مرد تو منم
پایی در هزاره های مبهم دور
پایی دگر در روشنی آینده

!در هزاره های دور، زن
سرور زمینیان بودی
خواهر آسمانی
ایشتار در اکباتان
آناهیتا، الهه باران و باروری
مادر خدایان شوش
پینیگیر، سرور 40 رب النوع دیگر برای عشق، بخشش، زایش
کاریباتو، روان سرگردان زیگورات چغازنبیل
روایت شهرزاد، شاهد قتل دختران بامر شهریار کامجو
ولی تو بافرهنگ و هوش
خشونت مستبد را در 1001 شب
به مرز تعامل انسانیت رساندی.

*

فرد من مانند تو است
ولی در تاریخ با جمع من ها
مای مذکر بیرحم و شقی گرد آمد.

در طول اعصار کهن
با کمک طوایف دشت و بادیه
مادران و خواهران ترا
ببند کشیدیم
آنها را در قماش احشام قلمداد کردیم
در محجبه پیچیدیم
خدایان مذکر
بما فرمان به ستم به نیم دیگرمان دادند
ترا برده کرده-
در سراسر زمین
برای بیگاری و هوس بفروش رساندیم

ترا در خانه رها کردیم
برای فتح شهرها-
غارت، بردگی و قتل

ما از دریاها گذشته
قبایل افقی قاره نو را
سربه نیست کردیم
برده از قاره سیاه با تازیانه در کشتیها
برای کاشت پنبه و تنباکو آوردیم.

در جنگها
مردان کشته می شدند
تا املاک و خانوارشان بی سرپرست
به یغما برده و در بند شوند.

در سِحر سَحر
با جوخه های اعدام
در یورش به سرزمینهای همسایه.
با دستان خونآلود
جیبهای پر از غارت غیر
چکمه های خاکی خانه های خراب دیگران
با اسبهای خسته
برای تمدد بتو بر گشته
تا برای تهاجم بعدی
آماده شوند.

از آتشفشان اعصار ظلم، جنایت و غارت آمده ام
بنام خدایان زور، تزویر و زر
به زنان اجحاف و ستم کرده ام
من دیکتاتور بوده ام
خودخواه، خودشیفته-
حریص، پر ز حرص و حشر وحوش

تو باقی نسل مرا
در تخیل و رویا
با روایت، کار و هنر
پرستار بودی.

*

مرد تو منم
ای نیمه من در وادی حیات
ای تداوم تکامل مدنیت

از اقلیم افسانه های مبهم دور
اسطوره های تاریخ
غرایز بدوی مرکزی
عواطف ارثی ودیعه
تا غشاء برنامه و پیش بینی

تمدن تو، مرا رام و خانگی کرد
رقص اشباح شب
زیر ماه مشتعل
شهاب سوار سریع ساری
مجسمه سکوت
بحور تخیل شعر
نقاشی ثبات گریز بر سنگ

اکنون
در نجد تجدد فردیت
حقوق همه بجا
مرد تو منم
نیمه دیگرت برای هنر خانواده
با اصلاح سر و صورت صاف
بی ریش و پشم، چون صورت تو
جدا از توحش اسلاف
بسوی حریت و رنگین کمان داد
برای ایجاد فرهنگ فراگیر زمینی نوین
امروزی عدالت خواه؛ فردایی قرین برابری
من یک پای تو برای کار و حیات
تو یک دست من برای ساختن و تداوم
پاهایم با تو برای همپایی
دست در دست هم
بسوی فردای روشن

مرد تو منم.
عاشق هم ایم
ای گوزن گریز
بر دشت وحشت شب پیش
با سفر شکنجه و تعب
از تاریکی هزاره های دور
به تقدیس زیبایی تو، امروز
برای طراوت طبیعت و تو در فردا
012411
http://persianpost1.blogspot.com/ ‏29‏/01‏/2011‏ 04:17:00 م
  

برچسب‌ها:

جمعه، دی ۲۴، ۱۳۸۹


در این 2 عکس1984 : ردیف چپ پسر ف.ش.، خانم ف.ش. ویگن. ردیف راست: ب.ب.، دوست ویگن، َکرِن، همسر ویگن. ف.ش دوربین بدست در عکس نیست.

یادها- ویگن
بیژن باران

از چهره های مطرح علم، هنر، ادبیات، جامعه غرب و ایران، رویدادهای اجتماعی، سیاحتهای شهر و بنای تاریخی در سده 20م خاطرات دیداری وجود دارند که بمرور نوشته و نشر می شوند. عکس آنها از گوگل تصویری گزینش شده؛ معیار این گزینش نزدیکی عکس به زمان خاطره است. این خاطرات با عنوان یادها شامل سهراب سپهری، تختی، محجوبی، محصص، ویگن، تئودوراکیس، وزنسنسکی، دیراک، باربارا والترز، انتونی کویین، جسی جاکسون، ارسکین کالدول، نورمن میلر، زاده، لیزا منللی، هولیو ایگلسیاس، تهران، شیراز، پاریس، واشنگتن، سانفرانسیسکو، برلین، آنکارا، روم، بوداپست، هانولولو، لندن، موناکو، الحمرا، کازابلانکا، آکاپولکو، .. می باشند. تاکنون شاملو، زوج اسکویی، فروغ فرخزاد، ثریا، دکتر ساعدی، دکتر طهماسبی، اخوان، دبیرستان شرف، تظاهرات 20 دی 39 نوشته و نشر شده اند. – ب. ب.
جا. خانه کنار دریاچه کاپسا، رینگوود، نیوجرسی.
زمان. تابستان 1984
افراد. ویگن، کرن- همسرش، دوستش، ف.ش.، همسرش، ب.ب.

یادها. در دبستان غزالی، خیابان سینا، 2برادر همکلاس، گئورگ و روبن کهیایان داشتم که الفبا و گاهی واژه های زبان زیبای ارمنی را از آنها می آموختم. با زن برادرم نیز گاهی واژه هایی را در این زبان بکار می بردم. در کنسرتی در هتل شراتون، شهر سیکاکس، نیوجرسی، ویگن را دیدم. او روی سکوی صحنه، آوازهای لایزال خود را با گروه نوازندگانش برای حضار شیفته می خواند.

او سمبل سکس اپیل در جامعه گذاری بود که مردان از او تقلید می کردند؛ زنان باو جذب میشدند. قد بلند، اندام عضلانی، موی پر پشت مشگی که در غربت سیمین شد، چشمان خرمایی، دستان، شانه های ستبر داشت. قفسه بزرگ سینه او، مخزن هوای سرشار در ششها، بیانگر توان خواندن مصرعهای طولانی در یک نفس بود. حرکات بدن او مانند یک بکسور قوی بود؛ مانند یک فرد ژیمناستیک نرم و مطبوع بود. بر صورت او همیشه لبخند یا تبسم مهرآمیز بود. در گفتگو تُن صدایش نیز نوازشگر و مهربان بود. او خیلی خاکی و بی شیله پیله بود. روی زمین 4زانو می نشست. می گفت: زندگی ما هميشه به تعارف می گذرد.
در پایان کنسرت از صندلی جدا شده؛ بسوی سکوی ارکستر رفتم؛ باو گفتم: بارو ویگن جان! = سلام! کز شاد م سیروم = ترا خیلی دوست دارم. با نگاهی پرمهر و بشاش گفت: مرسی، شنور هآ گال م = ممنونم. از کارو پرسیدم. گفت شما او را از کجا می شناسید؟ در پاسخ این تکه را از کارو گفتم: مرگ بر این سایه ی شوم ستمگر/ که بر خاک سیه می افکند یاران من، هردم ../ نمی دانی که پایان ره ننگین و ناپاک ستمکاران خون آشام قبرستان تاریخ است.
چشمان او برقی از شعف زد. گفتم: شما بین جوانان جایی ویژه دارید؛ ولی کارو شاعر نیمایی از شما جلوتر بین جوانان جا داشت. گفت: بخاطر ارادتت به کارو از شما تشکر می کنم. سپس از او و همسرش دعوت کردم که بخانه من در کنار دریاچه کاپسا، شهر رینگوود، فردا برای نهار بیآیند. گفت که در هتل است؛ ماشین ندارد. بنا شد روز بعد با ماشین به هتل بیآیم؛ آنها را سوار کرده به خانه برویم. دست دادیم؛ شب خوش گفتیم. روز بعد به ف.ش. تلفن زدم؛ او، همسرش و پسرش را هم دعوت کردم. آنها مواد غذایی برای پلو، کباب و سالاد آوردند؛ با استولی روی میز.
نزدیک ظهر با ماشین اسپرت ماستنگ از راه مارپیچ کوهستانی اسکایلاین به جاده های 106، 208 ، 17 سپس به جاده 3 محل هتل رسیدم. ویگن با همسرش، کرن، و یک دوستش در لابی بودند. خوش و بش، ماچ و بوسه کرده؛ سوار شدیم. توی راه از گذشته ها تو تهران سخن گفته شد؛ تا آمدیم به خانه. مدتی توی باغ کنار دریاچه گپ زدیم. بعد در گازیبو مشرف به آب نشسته؛ ویگن و خانمش سوار قایق پارویی شده بمیان آب رفتند. پسر ف. با قلاب ماهیگیری چند ماهی آفتابی sun fish گرد، بزرگتر از نعلبیکی، گرفت و انداخت تو سطل. ولی گربه ماهی cat fish را که سبیلو ست و کف دریاچه آشغالخوری می کند، می گرفت؛ تو آب ول می کرد.
آمدیم تو. میز غذا چیده شده بود. کتاب نت، آکورد، شعر آهنگهای ویگن را باو نشان دادم؛ که با گیتار تمرین میکردم. چند سطری از کتاب شعرم، راه و رود، برایشان خواندم. او گفت که او نیز شعر می گوید. سپس روی شعرش آهنگ سوار می کند. بعد بهمراهی گیتارش آنرا می خواند.
*
برای فهم فرهنگ یک کشور باید غذای آنرا چشید. سفره 7سین نماد ذوق غذایی ایرانی است که سوای رنگ آمیزی عطر هریک از سینها بیانگر آمال ایرانی نیز است. سفره ایرانی جُنگ گیاهان و میوه های سرد و گرم معطر رنگارنگ است که از جالیزها و باغهای چند هزار ساله با آبیاری از چشمه های کوهستانی و کاریزهای جلگه ای بدست آمده اند. نیز تنوع غذا نشانه ملل گوناگون ساکن فلات ایران است. رنگ و رایحه در سفره ایرانی را در سبزی، لیمو، تخم مرغ، دوغ، آش، آجیل می توان دید. بو در بوس، بوستان، بوچ = توی دهان نیز تاکید شامه در فرهنگ ایرانی است.
غذای ایرانی ترکیب عطر جالیز، رنگ آمیزی باغچه پرگل، مزه های گوناگون برای بینی، چشم، زبان است. ترشی و خیارشور اشتها برانگیزند. گوشت گوسفند، جوجه، ماهی- چه بصورت قورمه چه بصورت تازه- کباب می شود. در تنور نان تافتون و لواش پخته می شوند. فرآورده های لبنی ماست، پنیر، کشک از یکسو و آشهای گوناگون سفره را سرشار از انرژی می کنند. برای دسر چای با خرما یا عسل، باقلوا؛ سپس تنقلات مانند لواشک، برگه، آجیل یا میوه و سبزی تازه جلوه رنگینی به سفره میدهند. نهار کباب و سماق، سالاد شیرازی، آش جو همراه با دوغ، تل بخارآلود چلو با لایه بیرونی زعفران، ته دیگ برشته بر دوری، گوجه فرنگی و قارچ بریان با ریحان و پیاز با چای و عسل و خرما بود. سنت مهماننوازی ایرانی را در سفره، خوش و بش، گیلاسهای مملو می توان دید.
*
تمام دیوار غربی خانه مشرف به دریاچه، پنجره اندرسن قدی شیشه ای داشت. درخت تنومند 80 ساله بلوط بین پنجره و کنار دریاچه حایل بود. غروب طلایی آفتاب روی امواج مطبوع دریاچه منظره ای دل انگیز بود. ویگن از دلتنگی خود در باره ایران می گفت. باگیتار اسپانیولیم شعر غریبانه زیر را که خودش نوشته خواند: بی تو خاموشم در این شهر فرنگ/ توی غربت دل من شده تنگ. او هر 6 نفر حاضر در غروب اتاق را در حالتی مالیخولیایی فرو برد.

ویگن گفت که تبعیدش بخاطر رابطه مثلثی او، یک زن، غلامرضا در آشفتگی دربار و تهدیدش بود. علت خروج از ایران این تهدید بود. این روایت دهه 50ش او با درگیری غلامرضا پهلوی با تختی در دهه 40ش نیز می خواند. همکلاسی دانشکده ای من ک.ن. نیز شاهد استقبال پرشور با آمدن دیرتر تختی، تعظیم های غرایش به صفوف مردم بپاخاسته، بی اعتناییش به رئیس کمیتة المپیک وقت در استادیوم پارک شهر بود که منجر به غضب غلامرضا و خروج نابهنگامش از استادیوم شد. رک به یادها- تختی.

ویگن ادامه داد، ناظری از دور که شاهد صحنه زیر بود باو گفته بود: روزی غلامرضا، با چکمه از روی چمن تازه کاخ رد می شد. باغبان با عذر و شرم عرض کرد که چمن تازه سبز خراب می شود. غلامرضا اشاره داد به باغبان جلو بیآید. سپس رو نیمکت نشسته؛ از باغبان خواست که چکمه اش را در آورد. باغبان نشست که چکمه را در بیآورد؛ او با ته چکمه تو صورت باغبان زده؛ پا شد و دور شد. در باره قتل فلور در تهران و حمید رضا صحبت شد. رک به پانویس در زیر.
صحبت به نوع حکومت سلطنت و جمهوری کشید. در سلطنت فقط شاه نیست که بودجه دربارش بدون سقف بوده؛ بلکه یک خانوار بی در و پیکر هم باید تامین مالی شود. برای نمونه در عربستان خانواده سلطنت بیش از 5 هزار عضو دارد که هر کدام از بودجه کشوری ارتزاق اشرافی می کنند. در ایران این خانواده 62 نفری هرکدام با القاب اشرافی قاجاری ملکه، شاهزاده، والاحضرت و کاخهای اختصاصی سهم کلانی از بودجه کشوری را برای زندگی طفیل پرخرج خود با هزینه های بدون سقف داشتند. هیچکدام مسئولیت قضایی نداشتند. نمونه ها: قضیه قتل فلور در دهه 40ش، وام 135 میلیون دلاری اشرف از بانک ملی دهه 50ش که ملاخور شد. رک به پانویس در زیر.
صحبت به حقوق زنان رسید. گفته شد اگر حقوق زنان با مردان برابر است؛ شهناز، دخت فوزیه، زن اول محمدرضا، می تواند شاه بشود. اگر حق زن و مرد مساوی نباشد و رضا دوم شاه بشود؛ آنگاه اگر عقیم باشد یا فقط فرزندان مونث داشته باشد؛ آنگاه سلطنت به بن بست می رسد.

اگر هر قلدر نظامی با کودتا بقدرت برسد. بعد تاج سلطنت را از خزینه جواهرات ملی بسر خود بگذارد؛ خود را شاه بخواند؛ خانوار گسترده خود را با افراط در بودجه کشور وارد کند. خب، هر قلدر نظامی دیگری هم، مانند ژنرال بختیار، می تواند کودتا کند؛ تاج بر سر خود گذارد؛ خود را شاه جدید بخواند؛ در تخریب سلسله قبلی بکوشد.
بگذریم که برخی نوادگان قاجار در غرب یا ایران هنوز در قید حیات اند. از جمله برادر زاده احمد شاه، سلطان علی میرزا قاجار، مقیم پاریس است که به دمکراسی رجالی معتقد است. پس آنها الویت سلطنت دارند. در این جا ذکر شد که در زمان صفویه، بخاطر عناد آنها به سلطان های عثمانی، قرار براین شد که اسم کلفتها و خدمه را با لقب سلطان بصورت پسوند مانند فخر السلطان یا قمر السلطان- نخست در کاخهای خود و سپس در تمام کشور مرسوم کنند.

در دنیان مدرن غرب با پژوهشهای علمی روشن شده که برخی امراض جسمی، روحی، فکری ارثی اند. نیز در غرب دولتمردان تخصص در حقوق بومی و بین المللی، اقتصاد، مدیریت، علوم انسانی دارند. آنها در مدیریت نهادهای انتفاعی بزرگ یا دولتی با تعیین بودجه سالانه، بیلان مالی، سودآوری تجربه دارند. پس حکومت باید ادواری، انتخابی، تخصصی باشد. کاندیداها باید پیشینه مالی، پزشگی، جنایی خود را در دسترس رسانه های گروهی قرار بدهند تا شهروندان با اطلاع از ماهیت اجتماعی آنها رای بدهند.

شب آنها را به هتل برگرداندم؛ زیرا روز بعد برنامه پرواز از فرودگاه نیوآرک، نیوجرسی، داشتند. پس از رفتن آنها، خانه هنوز پر از حضور ویگن، صدای دلنشین او، خنده های بی غل و غش او، نغمه مهتابگونه گیتار بود. ف. عکسهای این روز فراموش نشدنی را ظاهر کرد؛ در دیدار بعدی بمن داد. در سده 21م این عکسهای سده 20می اسکن شده؛ بفرم دیجیتال برای انبار در سرورهای شبکه وب جهانی در جهان مجازی برای آیندگان گذاشته شده اند.

زندگینامه. ویگن 1308- 1382 در همدان بدنیا آمد؛ در لوس انجلس از دنیا رفت. در ج ج 2 در تبریز نخستین گیتارش را از یک سرباز روس خرید. خوانندگی با گیتار را در دهه 30 آغاز کرد که تا 600 ترانه بین 1951-2003 خواند. او پیشاز انقلاب از ایران رانده شد؛ به لوس انجلس آمد. او 2 بار ازدواج کرد. از ازدواج اولش 4 دختر و 1 پسر بجا مانده اند. در آمریکا با کرن با رنگ و روی بور/ عسلی رنگ زیست. در تورهای اجرایی کرن، زنی بلند قد، خوشرو، خندان، یار و همسفر او بود.

در 30 سال اقامت در کالیفرنیا، تورهای هنری به شهرهای بزرگ آمریکا و اروپا داشت. تا لحظه آخر زندگیش آرزو داشت کنسرتی در میدان آزادی برای مردم اجرا کند. او بازیگر محبوبی بود. بیشتر آهنگهای او "جون میدن" برای رقص؛ با این ترانه ها 50 سال است که در جهان انسانهای شاد رقصیده اند.

آثار. ویگن خواننده، آهنگساز، شاعر، بازیگر سینما بود. از او ترانه های چند زبانی، 2صدایی با دلکش و پوران، فیلمهای فراوان بشکل کلیپهای تصویری در دی وی دی، صفحه صوتی گرامافون، نوار کاست، یوتیوب، وب جهانی بجا مانده. او نیم قرن سلطان جاز ایران بود؛ دهها ترانه خاطره انگیز برای 3 نسل خواند. او در فیلم 4راه حوادث ساموئل خاچیکیان، بازی ناصر ملک مطیعی در 1955 به موسیقی سینما و رادیو راه یافت. در آمریکا در یکی از اپیزودهای سریال بالاتر از خطر هم بازی کرد. آثار او را در بازار سیاه ایران، مغازه های موسیقی خارج، شبکه جهانی وب می توان یافت.

ویگن لالایی کارو را جاودانه کرد. شعر لالایی کارو با گیتار او در ساعت 10:30 شب، پس از داستان شب، شنوندگان رادیو را بخواب می خواند. این ترانه دلپذیر آرم صوتی داستان شب رادیو شد: ببار ای نم نم بارون/ ببار ای نم نم بارون/ زمین خشک را تر کن/ سرود زندگی سر کن/ دلم تنگه دلم تنگه/ بخواب ای دختر نازم/ به روی سینه ی بازم/ که همچون سینه ی سازم/ همش سنگه همش سنگه..

نام برخی از ترانه هایش بقرار زیرند: تولدت مبارک، شکوفه می رقصد، قناری، مراببوس، بارون بارونه، شانه، خواستگاری، بردی از یادم، بله برون، گلی از بهشت، دختر دریا، زن ایرونی همیشه یاد توام، شادوماد، هفت هشت، مرا به یاد بیاور، دو کبوتر، مهتاب، دختر خان، گلنسا جونم، بی ستاره، دو کبوتر، دل دیوانه، چرا نمی رقصی، بندر، ملامتم مکن، آهوی فراری، خزان، دختر دریا، گریه ابر، تنهایی، دریای بی آرام، برمیگردم، اسب سم طلا.

در 28 فیلم بازیگر و خواننده بود: آتش و خاکستر- نقش اول 1340. آرامش قبل از طوفان. آرشین مالالان 1960 /1339. اعتراف 1345. خون و شرف. عروسک پشت پرده 1965. عسل تلخ. تپه عشق 1960/ 1338. عروس دریا 1956/ 1344. ترس و تاریکی. فردا روشن هست- بازیگر و خواننده با دلکش. لاله آتشین- بازیگر و خواننده با پوران و بهشته. ظالم بلا- بازیگر و خواننده با دلکش 1336. چشمه عشاق- بازیگر و خواننده با پوران 1339. چهره آشنا- بازیگر و خواننده با حمید قنبری و ناهید سرفراز 1334.

در فیلمهای زیر صدای شفافش گاهی تنها گاهی همراه با خواننده دیگر در متن فیلم آمده: بازی عشق. بیوه های خندان. آسمون جل- با پوران. آفت زندگی- با روانبخش. بچه های محل- با ویدا قهرمانی. بی ستاره ها– بامهوش، یاسمین، آفت. در جستجوی داماد- با سیما. دنیای پول- با عارف، پوران، ایرج، بهشته. شب نشینی در جهنم- با دلکش. طوفان در شهر ما- با الهه. عشق بزرگ- با منوچهر سخایی. یکی بود کی نبود- با مهوش.

کارو. برادر ویگن و پیش از ویگن در فرهنگ فارسی دهه 30 درخشید. بقول خودش "من یک وقت متوجه شدم که ویگن برادر کارو نیست؛ کارو برادر ویگن است." کارو 1304-1386، شاعر نیمایی پیشرو با شعرهای آهنگین و اجتماعی خود نقل زبان دانشجویان بود. کارو دردریان همانند نصرت رحمانی، با درک فقر، ظلم، جنایت، جنگ، خیانت، عشق و زبانی توده فهم کتابهای زیر را نشر کرد: شکست سکوت 1334، نامه‌های سرگردان، برادرم ویگن، سایهٔ ظلمت، سمفونی سرگردانی یک انسان، خاطرات یک گورکن، ماسه‌ها و حماسه‌ها 1351، پروازهای فکر، دو بیتی ها، کفرنامه. شکست سکوت او تا 20 بار چاپ متوالی شد. برخی از کتب او پس از کودتای تابستانی 32 ممنوع بودند؛ ولی کپی آنها در بازار سیاه طرفداران پرشوری داشت. او حول و حوش انقلاب به لس آنجلس نقل مکان کرد.

شعرهای کارو مانند نه... من ديگر نمي خندم، پس از کودتا دست به دست بین دانش آموزان و دانشجویان ردوبدل می شدند. شعر رمانتیک و پراحساس او در باره فرودستان، شکست خوردگان و دلشکستگان است. او شاعری متعهد بود؛ در پیشانی ماسه ها و حماسه ها نقل قولی از رومن رولان آورده: اگر هنر و حقیقت نمی توانند باهم زندگی کنند؛ بگذار هنر بمیرد. {تابماند} هنری که در برابر انسان مسئول است و متعهد. کارو نوشت: گفتم که سکوت را ز چه رو، لالی و کور؟/ فریاد بکش که زندگی رفت به گور./ گفتا که خموش! تا که زندانی زور/ بهتر شنود ندای تاریخ ز دور.

منابع.
دکتر بیژن باران: تطور موسیقی ایران
http://www.adeeb.mihanblog.com/post/11
http://www.iranchamber.com/music/vderderian/vigen_derderian.php
آهنگهای ویگن
http://www.aftabgardoon.com/index.php?board=10.0
http://myalbum.mihanblog.com/post/2
http://www.bbc.co.uk/persian/forum/story/2003/10/031027_a_mf_vigen.shtml
http://www.facebook.com/pages/vigen/4988439 دوستدار 3780در 1.13.2011

پانویس.
غلامرضا پهلوی، زاده 1302 تهران، پنجمین فرزند رضاخان و توران امیرسلیمانی از خاندان قاجار، رییس المپیک ایران. نام همسرانش: هما اعلم، منیژه جهانبانی. خانه او بر تپه ای مشرف به هالیوود در کالیفرنیاست. رک خاطرات او و مادرش.
حميدرضا 1371-1311 مادرش، عصمت دولتشاهی یکی از چند همسر رضاخان، بود. او در تهران با فلور ارتباط نامشروع پیدا کرد. فلور آریشگاهی سر 30متری و خیابان مخصوص در طبقه 2م داشت. ولی غروبها چسان فسان میکرد؛ سوار ماشنیهای گرانقیمت می شد که جلوی در ساختمان می آمدند. فلور حامله شد؛ بدون جلب نظر حميدرضا، براي باج‌ستاني يا مهر مادري، مبادرت به حفظ جنين کرد. ‌فاسق از اين ماجرا آگاه شده؛ برای تطمیع ناموفق فلور و سقط جنين کوشید. گویا روزی ‌به همراه همسرش، هما به منزل فلور که در همان آرایشگاه بود رفته؛ او را به قتل مي‌رسانند. پس از اين ماجرا او به خارج از كشور گريخت. جنجال آن در تهران مثل توپ پیچید. پس از آنكه آب‌ها از آسياب افتاد مجددا‌ً به ايران بازگشت، ‌بدون اينكه هرگز به طور جدي در اين مورد بازخواست و مجازات شود. حمید یا محمود رضا بخاطر عیاشی در 1340 از دربار طرد شد؛ عنوان شاهزاده از او گرفته شد. پس از انقلاب 57 در ایران ماند؛ نام فامیل خود را به اسلامی تغییر داد.
اشرف، خواهر 2قلوی شاه، مادرشان، تاج الملوک آیرملو بود. او زاده 1298 ، با پسر قوام ازدواج کرد که به طلاق انجامید. شهرام حاصل این ازدواج شد. اشرف مدتی نماینده حقوق بشر ایران در سازمان ملل بود. قتل دردناک کریم پور شیرازی، روزنامه نگار، پس از کودتای تابستانی 32 باشاره اشرف نسبت داده شده. روزی اشرف از ا.م.، مدیر بانک ملی وام 135 میلیون دلاری می خواهد. دستور شفاهی شاه بود که بانکها به اعضای خاندان دربار وام ندهند. او چند روز فرجه خواست؛ با شاه درمیان گذاشت؛ فرمان داده شد که داده شود. این وام ملاخور شد. اگرچه بنا بفرمان شاه اعضای خانواده مستقلا نمی توانستند از بانکها وام بگیرند؛ ولی کی بود که در مقابل ساواک در مقامی دولتی به عضوی از این خانوده نه بگوید.
در گوگل می توان در جستجوی "اشرف دولو سویس مواد مخدر" مطالب فراوان یافت. قضیه بازرسی چمدانهای دولو و اشرف در مرز هوایی سویس. رانت انحصاری شهرام برای کامیونهای باری بین بارانداز خرمشهر تا تهران هم موضوع دیگری است. اشرف اکنون در کالیفرنیاست؛ در قمارخانه ویژه ای در لاس وگاس با صندلی چرخدار آورده/ برده می شود تا در قمارهای کلان دوره ای تیمی شرکت کند. رک خاطرات علم و 3زن مسعود بهنود. آمده است که او به ویگن گیر می داده؛ ویگن دعوت اشرف را نپذیرفت؛ ناچار به مهاجرت شد كه تا پایان عمرش طول كشید. رک حسن بیگی، سایت ادیب، منابع بالا.
http://persianpost1.blogspot.com/ ‏14‏/01‏/2011‏ 02:09:00 م



برچسب‌ها:

یکشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۹

دکتر بیژن باران: 7 امشاسپند- چاکرا- مرتبت- وادی



هفت شهر عشق را عطار گشت. / ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. - مولانا

خلاصه. در این جستار پیشینه پیدایش و تلخیصی از 4 نظریه هستی شناسانه در خاور میانه داده می شوند. این 4 نظریه شامل 7 امشاسپند زرتشتی، 7 چاکرای هندی، 7 مرتبت کیش مهر، 7 وادی عرفانی می باشد. تبیین اجزای یک نظریه یعنی نظریه پرداز، خود نظریه، پیروان و نتایج نظریه با نقدی از آنها خارج از 4چوب این جستار است. تبیین قدسی بودن اعداد به عهد فیثاغورث در فرهنگ مصر و یونان می رسد. در میان ملل برخی اعداد مانند 1، 2، 3، 7، 13 ، 28/30 دارای رمز و جذبه ویژه می باشند. وحدت را با 1 ، ثنویت را با 2 ، پیروزی را با 3 تلاش، عدد 7 هم ، 13 با نحسی در میان ایرانیها، 28 یا 30 با گردش ماه یا زمین معنای خاصی دارند.



ادراک هستی در این رویکردها در فرهنگ کهن آریایی و ذهن جمعی شرقی را می توان دید: ا- درک کائنات محیط علیا و اثر آن در سرنوشت/ زندگی انسان خاکی. 2- درک علل حیات در خود انسان. 3- درک مرتبت اجتماعی برای نظم جامعه. 4- درک رسیدن از انسان /مبداء به کائنات /مقصد. در این جستار 4 نمونه از فعل و انفعالات فکری در کانونهای فرهنگی یعنی شمال غربی هند، شمال شرقی ایران، در ترکیه و روم یعنی غرب فلات مرکزی ایران با تاریخ مصرف آنها داده می شوند.



در بررسی این 4 رویکرد به تاریخچه، محل زایش، شرح، کاربرد، باقیمانده آنها اشاره می شود. تنها چاکراهای 7گانه در زندگی مدرن پیروانی در غرب و شرق دارد. امشاسپندان در دین پارسی/ زرتشتی در اصول اعتقادی است که با پیشرفتهای بشر در علوم غیرقابل استنادند. برخی آداب مرتبت میتراییزم در آیینها و ستایشهای مسیحی بویژه کاتولیک بازآفرینی شده اند. اقالیم عرفانی هم در اوضاع مدرن به ثنویت قطب و مخلصان او در مهمانیها، خانقاه اسلاف، کمک مالی به همت عالی تقلیل یافته اند. کاربرد هر 4 رویکرد، سوای بنمایه اعتقادی اخروی، برای حل مسایل روزانه هم به پاره ای رفتار بنا به مقتضیات قانون بورژوایی تقلیل یافته. این رفتار شامل دخیل، وردخوانی، فدیه گوسفند، نذری، شبیه خوانی تا پیش از نهادهای مدرن بیمارستان، تلویزیون، مشاغل نوین، مراکز جمعیت برای نمایش، اپرا، کنسرت، نیایشهای گروهی در بنیانگرایان مسیحی می شود.



مقدمه. از 150 هزار سال پیش، از افریقا چند موج قبایل نخست نئوندارتال و سپس هوموسپبن وارد اروپا و آسیا شدند. بمرور برخی از آنها در 3 منطقه اروپای جنوبی و مرکزی، خاور میانه، شرق آسیا اسکان یافتند. دیگران تا چین، آلاسکا، آمریکای شمالی و جنوبی، جزایر اقیانوسیه به پیشروی خود ادامه دادند. شاخصه قبایل نخست، کوتاهی قد، ستبری تن، مچ پاکلفتی بود. در 2010 از روی مواد بین دندنانهای آنها در 100 هزار سال پیش در اسراییل گیاهخواری آنها به گوشتخواری آنها افزوده شده. آنها بدلایل قلت تعداد در قبیله، مصرف فردی زیاد غذا، تغییر شرایط اقلیمی جمعیتشان رو به کاهش گذاشت. قبایل هوموسپین بلند قدتر و شاید باهوشتر بودند. برخی از قبایل دوم با قبایل نخست مراودات و مزاوجت داشتند.



قبایل تیره پوست منطقه های حاره و نزدیک باستوا، از 100 هزار سال پیش، از طریق فلسطین و عربستان به بین النهرین، فلات، ماورای کوههای خیبر آمده بودند. اینها اسلاف عبریها، سامیها، حتییها، اکدیها، آشورها، بابلیها، کاسپیها، کاسیها/ لرها، ایلامیها/ خوزیها، بلوچها، دراویدینها، اهالی موهنجادارو اند. آثار تمدن آنها از 4-5 هزار سال پیش در این مناطق بجای مانده اند. آنها زبان و فرهنگ مختص بخود، غارنشینی، ایلیاتی، شبانی، فلاحت، باغداری، سفالگری را داشتند. این فرهنگ بعد از مرحله جمعآوری دانه، ساختن ابزار سنگی/ چوبی، شکار/ تله انداختن جانواران بود.



برخی از قبایل هوموسیپین که بشمال اروپا رفته بودند در اثر سرما بدنبال طلوع آفتاب به خاور یعنی روسیه روی کردند. آنها در این مناطق سردسیر کم آفتاب پوستشان از سبزه به سفید تغییر کرد. البته لغزش ژنی در تغییرات ظاهری مانند بور و زاغ بودن مو و مردمک چشم هم دلیل دیگریست. در روالی طولانی از ابزار سنگی به مفرغی رسیدند. با افقهای جغرافیایی و زندگی جدید خلاقیت و کنجکاوی آنها منجر به فرهنگی دربرگیرنده زبان، دین، رسومات، پوشاک، خوراک، اهلی کردن جانوران و طیور اقشار و طبقات در توده های کوچی شکل گرفتند.



آریایی ها از 3-4 هزار سال پیش از شمال دریای خزر در 3 رشته به شرق/هند، جنوب/ ایران، غرب/ یونان در چند موج مهاجرت کردند. آنها حامل 3 مهارت بودند: زبان و فرهنگ خود، فلزکاری ارابه اسبی، شلوار اسب سواری و کباب. جاده دراز ابریشم راه تجارت بین هند و چین از طریق فلات ایران تا یونان و روم از 2 هزار سال پیش پدید آمد؛ تا کشف قاره جدید در 1492م همزمان با وفات جامی شاعر، کمی پس از سقوط قسطنطنیه در 1453م، پررونق بود.



کشف قاره های جدید آمریکا و استرالیا، جاده ابریشم را از رونق انداخت. عدم رونق جاده ابریشم، یکی از دلالیل افول قدرت سیاسی ایران شد. اگر چه صفویان 1500 - 1722م کوشیدند تا بر نابسامانی گذشته در برابر مهاجمان غربی پرتغالی وانگلیسی فایق آیند. ولی تغییرات ماورای بحار از کنترل دولتمردان ایرانی خارج بود. آنها میبایست با تولید کشتی و مواد سوختی آن در دریانوردی از خلیج فارس با نیروهای استعماری رقابت میکردند. آنها مانند عثمانیها نتوانستند در عرصه دریا با غرب رقابت کنند. در نهایت هردو شکست خوردند؛ تقلیل مساحت یافته، مورد چپاول استعمار قرار گرفتند. در قرن 19م روسهای تزاری هم با ارتش مدرن از شمال به فلات تاخت. تا در قرن 20م با ظهور نیروهای قهار آلمانی و انقلاب سرخ شوروی، ایران، هند و ترکیه از استعمار غرب رهیدند. بر بستر مادی جاده ابریشم، نظریات شرقی و غربی با کاتالیست مشترک آریایی بهم آمیختند. http://www.farsinet.com/iranbibl/chronolg.html



باید توجه داشت که هند در رابطه با چین؛ روم در مراوده با مصر و حبشه در آفریقا بود. پس فرهنگ ایرانی آلیاژی از فرهنگهای 3 قاره آفریقا، اروپا، آسیا شد. از این رو در زبانها و برخی مقولات فرهنگی این 2 قاره پاره ای اشتراکات وجود دارد که به منشاء واحد آنها اشارت دارد. نمونه: سنگ، آسمان، سپهر، ستاره، {خور}شید با س آغاز شده یا داری س/ش می باشند؛ در برخی زبانهای اروپایی هم این اشتراک دیده می شود. نمونه: sand, sky, star, Sun در انگلیسی جرمنیک. شاید رابطه ای بین خور+شید ایرانی و Horus مصری با بال گشاده مانند اهورا وجود داشته باشد.



کاسیها/ لرها در 1400 ق.م. با فتح بابل پس از حکومت حمورابی، گذر از فلسطین، مصر را فتح کردند. آنها با فرعون آمنهوتب 4م، ایلامیان، حتییها در ترکیه، آشوریان رابطه دیپلماتیک و نامه نگاری داشتند. هورس خدای سپهر، آفتاب، جنگ بود – مانند مهر در کیش میترایی. تصویر این خدا، سر شاهین با دید تیز و تن انسان دارد. در داستانهای 1001 شب هم، نامها و شاکله های هند و ایرانی دیده می شوند. نمونه: شهرزاد، سندباد، علی بابا. موسیقی تند کولیها هم در این منطقه پهناور ناشی از رفت و آمد بین این فرهنگهاست؛ بویژه از هند به باختر تا رومانی و اسپانیا. این مراوده فرهنگی در ابعاد جغرافیایی از سده های گذشته تا بامروز ادامه دارد. بر این پهنه جغرافیایی نظریه های متعددی در باره پرسشهای عمده بشر در باره کائنات، انسان، جامعه، تاریخ، راه رسیدن به کمال مطلوب پیدا شده، نضج گرفته، سپس متروک شدند. http://www.motherbedford.com/ANUTimeLine.htm



پیدایش. نظریه های امشاسپندان زرتشتی، چاکرای هندی، مرتبت میترایی، اقلیم عرفانی بطور مختصر در اینجا می آیند. این 3 نظریه ادراک انسان در رابطه با جهان، خود، جامعه، گذار از خود به جهان را تبیین می کنند. نیکی و نحوست اعداد از دیر باز در تمدن بشری وجود داشته. شاید عدد 7 در رابطه با سهولت حفظ 5 تا 7 مقوله در حافظه باشد. یعنی برای بازآوری مقولات در حافظه کوتاه مدت انسان، انبار نیم دو جین مقولات، آسانتر است. ترتیب تقویمی این ادراک در شرق بقرار زیر است.



جهان عینی علیا در ملایک نامیرای آسمانی در دین شفاهی پیشا-زرتشتی از 3 هزار سال پیش در خراسان بزرگ اشاعه داشت. این نظریه تجزیه جهانی افلاک به 7 نیرو است؛ زمانی است که در روی زمین حکومت متمرکز وجود ندارد؛ نیروهای دینی و سیاسی در پراشند. چاکرای هندی نیز همزمان در ادبیات ودا نخست بطور شفاهی و سپس کتبی عرضه شد. در این رویکرد تن انسان به 7 کانون محلی تجزیه می شود. در عرفان فاصله رسیدن از خود به او /آن از 7 مرحله متناظر با مراحل جوانی تا پیری انسان می گذرد. اگرچه اشارات در اوستا به دریایچه ارومیه برای زادگاه زرتشت اند. ولی بجاجت و سختگیری میترایزم در این منطقه عرصه را بر زرتشت تنگ کرده؛ او به شرق یعنی خراسان گریخت. زبان مادی موطنش با زبان پارتی متقدم رایج در خراسان باهم قرابت لهجه ای داشت. این تصادم 2 زبان مادی و پارتی در همدان در کناره های زاگروس بمعنی ساکنانی که هر دو زبان را می دانند دیده می شود.



مغز برای ادراک یک مقوله مرکب، آنرا به مکانی، زمانی، کارکردی تجزیه می کند. نمونه ها: تقسیم کشور به ساتراپها/ ایالات، تجزیه مکانی است. بیان گذار از شور جوانی به کمال پیری، نمونه تجزیه زمانی است. تجزیه زمانی در طول عمر سالک، امکان تحقق رسیدن از یک مبدا/ من/ خود/ جوانی به مقصد/ او/ دیگری /پیری را تبیین میکند. ادراک بشر از نیروهای مختلف آسمانی مانند رعد، برق، باران، خشگ سالی، آفتاب، ماه با نسبت دادن آنها به الهه ها/ ملایک نمونه تجزیه کارکردی است. تجزیه کارکردی هسته نظریه های چند-خدایی در آغاز تمدن مکتوب بشر در مصر، یونان، ایران، هند می باشد. پس از این دوره با ظهور حکومتهای متمرکز وسیع مانند ایران و روم، تک خدایی نضج گرفت.



برخی آثار باستانی، مجموعه عقاید رایج در زمان تحریر آنهایند. این آثار در برگیرنده تخیلات کاتبان /ناسخان، قاریان اصلی، اصحاب پیرو، مروجان بعدی نیز هستند. جمعآوری نظرات رایج شفاهی، درآوردن آنها به یک نظام تقویمی یا مقوله ای، در تاریخ فراوانند. نمونه ها: رویدادهای ایلیاد هومر، آثار رقومی و هندسی منسوب به فیثاغورث، رویدادهای شاهنامه فردوسی، محتوای کتب ودا، گاتها و یسنای زرتشتی، ترانه و مثلهای فارسی صادق هدایت و آذری صمد بهرنگی. در 2500 سال پیش، فیثاغورث یا اصحاب اِخوان دینیش، از منابع مصری و مناسک اورفیوس یونانی، باین اعتقاد رسیدند که جهان با اعداد، هندسه، حد، تبیین پذیر است؛ ریاضت و گیاهخواری منجر به تعالی روح می شوند.



گذار. در اوخر دوره ساسانی سده 6م برخی آثار هندی به زبان آنروز برای دانشگاه جندیشاپور خوزستان ترجمه شده؛ سپس با آثار بیرونی و دیگران از سده 10م ببعد بتازی و فارسی نگاشته شدند. باید توجه داشت که مراوده فکری بوسیله سیاحان، تاجران، مهاجران ازجمله زرتشتی به گجرات پس از استیلای تازیان بر ایران؛ کوچ کولیان از هند به غرب و منجمله ایران براه بود.



البته نظرات بودایی بوسیله مسافران ایرانی به هند و کولیان هندی به خراسان بزرگ بطور کند و کم، ریاضت کشی را در محافل خرده پایی ایران مطرح کرد. مجمسه های بودا در بامیان افغانستان از سده 6م کنار جاده ابریشم، گواه این حرکت فکری به فلات است. در غرب ایران/ کردستان نیز نفوذ افکار فلکی ایلامی از جنوب، میترایی/ مغان از شمال، بابلی/ آشوری، یهودی/ فریسیان، مسیحی/ نصاری/ ناصری از غرب نمونه وار در آثار مانی تبلور یافتند.



ایران. در آثار زرتشتی 3 نظریه است که بسیار ارزنده اند: 1- انسان در پندار، گفتار، کردار تجرید می شود. 2- تغییرات در جهان/ انسان از تضاد نیروهای بد/تاریک و خوب/ نور ناشی می شود. 3- نیروهای کیهانی در 7 امشاسپند انتزاع می یابند. در این جستار 2 نظریه اول کنار گذاشته؛ تنها نظریه آخر تلخیص می شود. 2 تجرید نخست را می توان درباره شخصیت انسان، جامعه شناسی، حرکت تاریخ بکار برد. نظریه 2م بدست اصحاب مکتب افلاطون رسیده؛ اثر عمیقی بر فلسفه آنها و سپس اروپا گذاشت.



یکی از شیوه های رسیدن به کنه فکری به گذشته های دور غور در واژه های بکاررفته اسلاف است. زباشناسی واژه های اوستا و قیاس آنها با کتاب هندی باستانی ودا بسیار مفید است. واژه مرکب امشاسپند را می توان تجزیه کرد: ا + مشه + سپنته بترتیب بمعنی بی + مرگی + پاک می باشد که منظور از پاک فرشته/ ملایکه است. راستی در جلوی مرداد در تقویم شمسی ایرانی هم ا بمعنی بی گذاشته می شد؛ پس امرداد بمعنی بیمرگی می شود. این ا در عصر مدرن افتاده؛ اکنون مرداد مصطلح است. یکی دلیل هم گرمای شدید این ماه در فالات مرکزی است که به مرداد یعنی از گرما مردن / هلاک شدن بهتر می آید!



گاهی مقولات زرتشتی بازتاب محیط عینی است؛ گاهی بازتاب کمال مطلوب، مراد، ایده آل ذهنی. نمونه: در گرمای تابستانی مرداد، نه اردیبهشت، نماد بقای گیاهی است. البته این بقای گیاهی با کاریز و جوی درست است؛ ولی در تپه و کویر خشگی و مرگ گیاهان غلبه دارد. نام امشاسپندان بقرار زیر است: هرمز، بهمن، اردیبهشت، شهریور، سپندارمز، خرداد، امرداد. شاید سفره 7 سین نماد امشاسپندان باشد: آیینه برای آسمان جایگاه هرمز، ماهی مربوط به آب برای بهمن، شمع برای نماد آتش اردیبهشت، انسانهای بدور سفره برای نماد خرد شهریور، خاک گلدان سنبل بستر رویش سبزه برای اسفند، تنگ آب برای نماد آبهای خرداد، سبزه برای نماد بیمرگی گیاهان امرداد. نقد این نظریه کارکردی کائنات در این جستار نخواهد آمد.



امشاسپندان هرکدام نام و مسئولیتهایی دارند. از روی این مسئولیتها میتوان دید که آنها در دوره شبانی و آغاز کشاورزی آفریده شده اند. یعنی حدوث آنها در روی زمین/ فلات ایران حدود چند هزار سال پیش بوده؛ نیروهایی هستند که نظرشان معطوف به زمین است ولی در آسمان بسر می برند. آنها مشتمل اند بر 3 نرینه یعنی بهمن، اردیبهشت، شهریور و 3 مادینه یعنی اسفند، خرداد، امرداد. این تقسیمبندی از روی جمعیت یک محله، منطقه، ساتراپ، نیمی مرد نیمی زن، منطقی بنظر می رسد. شاید درآن هزاره های دور هم در جامعه اقلیت ناچیزی بودند که نه حس نرینگی داشتند نه حس مادینگی. این بخاطر هورمون و کدینگ ژنتیک فردی، امروز هم در جامعه وجود دارد. آنها در عالم مینویی اند، نامیرا، نامریی، خردمند، قدسی، رحیم، مهربانند. آنها مومنانف زرتشت، خا را یاورند.



هرمز سرکرده شورای امشاسپندان است که نه نر و نه ماده است.

بهمن سرپرست جانوران و گیاهان است؛ مرجع پندار، گفتار، کردار انسانهاست.

اردیبهشت، نماد راستی، نگهبان آتش، دشمن بدیهاست.



شهریور نماد آرمان شهر، نگهبان سنگها و فلزات است؛ خرد را همراه است.

اسفند برای آشتی، آبادی، شادی؛ نگهبان زمین است.

خرداد نماد رسایی، نگهبان آبها است.

امرداد جاودانگی است؛ نگهبان گیاهان و خوراک است. گیاهان اگرچه با زوال خزانی رنگ عوض می کنند ولی در بهار دوباره به رشد ظاهری خود ادامه می دهند؛ پس نامیرایند.



سرايش / خوانش شعر حاصل كشف/ شهود در ميان روحانيان جوامع هندو ايراني و چه بسا هندو اروپايي، امري رايج بوده است. اگرچه مردم عادی هم شعر و سرود در زندگی جمعی خود بشکل موسیقی و لالایی داشته اند که سینه بسینه به نسلهای بعدی رسیده. توان سرایش اشعاري شيوا در تبیین جهان هستي، ستايش خدايان، بيان روابط قدسي انگاشته بر گيتي، ويژگي برجسته و كرامت عمده‌ي يك روحاني بوده است. نام اینگونه سرایش باوستايي مانثره Manthra ، به سنسكريت مانترا Mantra ، در زبان پهلوي مانسر Mansar مي‌باشد.



در عصر نبود خط و نوشتار، تنها نحوه‌ي ارائه، ترابري، نقل انديشه‌ گفتاري باستاني از نسلی به نسل دیگر ترنم شفاهی همراه با موسیقی بوده. این آثار پراند از اسطوره‌ ها، پيام‌ها، تخیلات، مکاشفات، پندهاي ديني، كيهان‌شناسي. سراینده سوره ها مانثرن Manthran و موبد رسمی زئوتر Zaotar نامیده میشدند. این دو گونه روحاني هندو ايراني بودند كه بيش از ديگران با سرايش و قرائت اشعار اشراقي سروكار داشتند. نمونه مدرن شاملو است که هم مانثرن/ سراینده شعر و هم زئوتر/ دکلماتور آن بود. موبدان همیشه مرد بوده؛ مانند دیگر ادیان باستان یهودی و مسیحی. آنها واعظان و آموزگاران الهيات و آيين‌هاي ديني بودند. قاریان ابياتي شورانگيز براي مخاطبان مشتاق نجوا می کردند. زرتشت خود را يك مانثرن می نامد زیرا او گاهان را سروده است. همو خود را یک زئوتر، قاری پرقدرت، می خواند زیرا اوستا را که سوره های دینی آریایی بود با صدای خوش می خواند (يسن 32/13 و يسن 33/6).



گاتها/ گاهان اثر منظوم –هجایی و باقافیه- زرتشت، دنباله‌رو همان سنت سرايندگي روحانيان هندو ايراني است (بويس Boyce 1377، ص 82 و 100؛ 1376، ص 21). منظومه‌ي گاهان اشعار اشراقي زرتشت در پي تعمق و مراقبه بر روي جهان هستي، ماهيت و منشاء آن، چگونگي آفرينش، روابط انسان و جهان با نيروهاي قدسي و مينوي‌ست. اشعاري كه زرتشت ‌آن‌ها را در خلوت خويش با خداي خود بازگفته؛ با آميزه‌اي از آرايه‌ها، صور خيال، استعارات ظريف همراه اند. نسخه مانده از این سروده ها مربوط به سده 5م ، تقریبا همسن نسخه خطی انجیل، است، این متن براي تحقق ارتباط قلبي مؤمنان با نيروهاي قدسي امشاسپندان و ايزدان مينويی ، فراهم آمده. http://www.avesta.org/

www.azargoshnasp.net/Din/dk/soroodehaaayehzartosht.htm



هند. 4 هزار سال پیش آریایها با ارابه های اسبی وارد هند شده؛ فرهنگ خود را در ادبیات ودا مکتوب کردند. این ارابه ها بر چرخهای فلزدار با طوقه و پره سوار بودند. در این فرهنگ در روز، خورشید چون ارابه چرخی از خاور به باختر می راند؛ در شب، دور افلاک هم در آسمان بدور سر ناظران چون چرخ فلک / فصول می گشت. این فلکها مجموعه ای از ستارگان ند که از بخشی از آسمان به بخش دیگر در طول سال سیاره زمین گردان بدور خورشید در حرکت اند.



در ذهن آریایها، چرخ گردان ارابه استعاره ای برای خورشید پویا شد. این استعاره برای جانشینی چرخ ارابه با تصویر گل مدور نیلوفر آبی یا پیچ، درخت ُکنار، بر وزن ُغبار lotus ، تصویر شده است. پره های چرخ با گلبرگها نشان داده شده اند. همین استعاری بصری در تخت جمشید هم در نقوش سر یا بن ستونها و هم در نوار حاشیه دیواره پلکانها بکار رفته است. شاید تخت جمشید کار مشترک استادکاران ایرانی، هندی، یونانی باشد. زیرا در 538 ق.م. لشگر ایران شمال هند، تمدن و ابنیه تیکسلا، تپه بیهر، در 5آب پاکستان کنونی را فتح کرد.



در 2700 سال پیش، پس از مرگ بودا، چاکرا ها بخشی از یوگا برای هستن در جهان، نه جدا از جهان، پدید آمدند. کتب نوشته شده در سده های 10-15م در هند پایه ترجمه به انگلیسی در قرن 19م شدند. چاکرا ها با 4، 6، 10، 12، 16، 2 پره یا گلبرگ تصویر شده اند. مجموع گلبرگها 50 پر می شود که ضربدر 20 در سر - بخاطر اعضای مهم آن مانند 14 زوج چشم، گوش، لب، بینی، ابرو، زبان ، فک و 6 غدد چشایی گس، تلخ، شیرین، شور، ترش، خنثی- مساوی 1000 برای چاکرای فوقانی آخر است. این تصاعد، افزایش انرژی را نشان میدهد؛ نیز این افزایش اعداد متناظر با اعمال ساده تحتانی و کارکردهای غامض ذهنی است. انرژی حیات از چاکراها بالا و پایین می رود. http://givnology.com/chakras.htm



چاکرا. چاکرا به سانسکریت بمعنی چرخ است. تن انسان به 7 خزینه با لوله های متصل باهم تجرید شده. این کانونهای چرخان شبیه چرخهای ارابه گردان است بنام چاکرا. در لوله های اتصال چاکراها، انرژی روحانی بنام کوندالینی kundalini از سطوح علیای ربانی به سفلای تحتانی در گردشند. چاکراها مربوط به صدا، نور، رنگ اند. برای شفا، چاکراها باید تراز و توازن پیدا کنند؛ تا ماهیت آفرینش و هدف حیات درک شود. این درک از حرکت کیمیای زمان ناشی می شود.



در هندویزم و نظام روحی یوگا، مانند جنبش موج جدید New Wave Movement در دهه 80 با موسیقی مخصوصش، هر چاکرا یک گره انرژی در تن انسان است که با رنگ، کارکردهای مشخص، جنبه های از آگاهی، و شاکله های دیگر، متمایز و تداعی می شوند. 7 چاکرا در ستونی از بن فقرات تا فرق سر در یک خط قرار دارند. http://www.crystalinks.com/chakras.html



برای وحدت ذهن و بدن، تنه انسان به 7 کانون انرژی حیات یا فعالیت بخش شده. این کانونها در مغز و ستون فقرات یا سر و میان تنه انسان برای هوشیاری او فعالند. در ادبیات مربوطه، هر کدام از چاکرا ها تعریف شده، سنت آنها در رابطه با الهه های متافیزیکی، جنبه جسمانی، علل مریضی مربوط به آن، رفع این مریضی، و پندهای کاهنی در این باره می آید.



پیش از ورود آریاییها، در 4 هزار سال پیش، بخشی از بومیان هند تمدن دراویدی با سنت ریاضت کشی و یوگا را داشتند. تانترا Tantra بمعنی گستره دانش یکی دیگر از سنن آنها بود. در عرفان و مراقبه هندی گورو guru برابر قطب، مانترا برابر ورد می باشد. با ورود آریاییها سنت تانترا با ودا آمیخته شد. در اوپانیشادها از سده 8 ق.م. ایده نیروی حیات یا پرانا و لوله های حامل آن آمده است. در نسخه های بعدی سده 2م اشاراتی به تانترا و چاکرا شده است.



در ادبیات یوگا، کوندالینی ریزش انرژی اجزای روحانی علیای ربانی به سطوح سفلایی است. این انرژی برابر روح القدس مسیحی، فره ایزدی زرتشتی، هاله نور اسلامی است که باعث آگاهی از ربویت در فرد می شود. در اساطیر هندی، کوندالینی نام دیگر شاکتی، کنیز شیوا، ست. الهه های ثلاثه هند شامل شیوا نابودگر، برهمن آفریدگار، ویشنو نگهدار است. ویشنو تجسم کریشنا، راما، بودا ست.



شیوا، نابودگر دروغ، فساد، تباهی است. شیوا در چاکرای 7م چون هوشیاری ناب و شاکتی در چاکرای اول غیرفعال است. هوشیاری ناب شیوا از فرد بخاطر بیگانگی از انرژی فعال شاکتی یا کوندالینی جداست. آنگاه که انرژی از چاکراها در فرد صعود می کند، شاکتی با شیوا بوحدت می رسد. این وحدت 2 الهه در فرد، منجر به زندگی بیدغدغه فرد می شود. http://www.tantra-kundalini.com/chakras.htm



در هند هم مانند مصر عصر فراعنه و یونان عصر هومر، قلب را مرکز آگاهی می انگاشتند. ضربان قلب تابع هورمونهای درون ریز است؛ حیات هم با ضربان قلب رابطه دارد. شاید این نظام 7گانه نخستین گام بشر برای تجزیه تن انسان به مظروفهایی با کارکردهای مشخص است. در این نظام، تن به 7 شبکه عصبی یا مظروف و کانون انرژی تقسیم شده که از فرق سر تا نشیمنگاه او بترتیب زیر جای دارند:



1- پایین تنه Mooladhara زیر لگن خاصره محل برائت یا تمیز است. این کانون برای تجربه پاکی، شادی کودکانه، بدون تعصب و محدویت می باشد. برائت انگیزه غرور، موازنه، حس هدف و جهت در زندگی است. این کانون 4 پر یا زیرشبکه دارد. در سطح جسمانی برای خروج مدفوعات تن و فعالیتهای جنسی است. به سانسکریت مولا یعنی ریشه، آذرا یعنی نگهدار است. پس در حالت نشسته، لگن خاصره ریشه ی نگهدار ستون فقرات است.



2- آلت تناسلی Swadhisthan این چاکرا کانون آفرینش، التفات، دانش است که فرد را با الهام درونی مرتبط کرده تا از زیبایی دوروبر لذت ببرد. این دانش ناب ذهنی نبوده بلکه درک مستقیم واقعیت است که در کف دست محسوس است. نیز مرکز توجه ثابت و تمرکز است. این چاکرا 6 پر دارد؛ برای آفرینش، اندیشه، فرداگرایی است. نیز مربوط به روز چهارشنبه در هفته، به رنگ زرد، و عنصر آتش است. مسئول جگر، طحال، کبد است. معنی لغوی آن کسی که در آتش میزید است. شاید آتش کنایه از برافروختگی غریزه شهوانی باشد.



3- ناف Manipura برای حس ارضاء و آرامش است. این کانون فرد را صلحجو، سخی، حقانیت خواه، اخلاقی، باتوازن در همه امور می کند. این چاکرا 10 پر است؛ روی شکم قرار دارد. معنی کلمه گوهر شهر است.



4- قلب Anahath جایگاه روح، خویشتن، نفس، عشق است. این چاکرا 12 پر دارد. عشق شامل همه انواع آن مانند عشق برادرانه، پدرانه، مادرانه، دوستانه، استادانه، همسایگی می باشد.



5- گلوگاه Vishuddhi مرکز دیپلماسی، رابطه با دیگران، مهربانی، تواضع، عدم حسادت است؛ اگر کوندالینی فعال باشد. این چاکرا در گردن است؛ 16 پر دارد برای حفاظت 2 گوش، بینی، فک، لب، زبان، غدد چشایی، گلو، گردن، دندانها. این کانون برای ارتباط با دیگران بوسیله سخنگویی، حرکت دست است.



6- پیشانی Agnya مرکز بخشش و مهربانی است. بخشش نیروی رهایی از محرکات خشم، نفرت، انزجار است. این کانون بین 2 ابرو، ضربدر بصری، قرار دارد با 2 پر چپ و راست. پر راست جایگاه وجدان است. پر چپ برای صیانت نفس است.



7- فرق Sahasrara سر مرکز انتگراسیون چشایی، محرکات، انگیزه، رفتار، کارکردهای خودمختار مانند ضربان قلب و تنفس است. این کانون اصلی آگاهی 1000 پر دارد. معنی این کلمه سانسکریت هزار است که در رابطه با عصبهای مغز است. لیمبیک به لاتین برابر لبه است. سیستم لیمبیک ساختارهای عصبی مرکزی مغزند که در تمام جانوران از جمله پستانداران مشترک است؛ این اشارت به جانوران از مبدا مشترک ماهیان دارد.

http://adishakti.org/subtle_system/chakras.htm



پس در ادبیات ودا خود تنه انسان به 7 کانون تجزیه شده که با شریان هایی بهم پیوند دارند. دراین شبکه بسته مایع انرژی زای کوندالینی در حرکت است. این مدل تجرید تن انسان برای شفای بخشی از امراض کاربرد داشت. این یک تجزیه آغازین محلی تن در مکان است. یعنی تن را در هرلحظه می توان به 7 کانون تقسیم کرد. البته این نظریه هم مانند دیگران به نیروهای اسطوره ای وصل است. ولی در قیاس با نظم امشاسپندی کیهانی مرحله ایلیاتی نظام چاکرا توجه به خود انسان ساکن مرحله کشاورزی با افسانه های دوروبرش است.



مرتبت. در 3 هزار سال پیش، کیش میترا از حول و حوش دریاچه ارومیه برخاسته؛ به روم شرقی/ ترکیه و سپس به روم/ ایتالیا و مستملکاتش تا پذیرش مسیحیت در 380م رایج بود. دراین کیش مرتبت 7گانه که در مناسک مهرابه/ محرابه های غارمانند 3 تای زیرین حضار غیرفعال بوده؛ 4 تای زبرین شرکت کننده فعال بودند.



این مراتب برای ارتقاء در حلقه های اَِخوانی از دون تا فوق بقرار زیرند: 1- کلاغ ِ پیغامبر نماد هوا. 2- عروس نماد آب و سیاره ناهید با چادر/ ستری بسر، سرودخوان. 3- سرباز نماد خاک و سیاره مریخ همراه با نیزه. 4- شیر نماد آتش و سیاره مشتری/ جوپیتر. 5- پارسی نماد داس و ماه منشاء عسل و میوه. 6- ارابه خورشید نماد تازیانه اسب و مشعل. 7- پدر بالاترین مقام در کیش میترایی، نماینده مهر روی زمین، آموزگار دانا، ولی اسرار. کلاه و چوبدست، حلقه و خجره/ ساطور نمادها دیگر اویند.



در این کیش مناسک عضویت در محفل برای کار اجتماعی در آثار موزاییک و متنی اروپا بجا مانده. بررسی آیین میترا از موضوع این جستار خارج است. معمولا در حجاری هر مهرابه صحنه میترا با کلاه نمدی بوقی در حال خنجرزنی به گاو کیهانی، با نمادهای مار، عقرب، سگ، کلاغ، 2قلوی شنگول و منگول/ نکیر و منکر همیشه وجود دارد. اصولا یکی از ادیان آریایی که جلو آیین جدید زرتشتی مقاومت کرد مهرگرایی بود که شقوقی از آن در کردستان بصورت زروانی و در لرستان جنوبی بصورت تقدیریون با افلاک 12گانه زودیاک می باشد. کیش میترا ظرف نیم هزاره پیش از گزینش مسیحیت در اروپا آثار فرهنگی فراوان در دین مسیحیت، بویژه شقه کاتولیک رایج در روم، گذاشت. تولد میترا یا شب یلدا یکی از این تقلیدهای کلیساست.



اقلیم. در عرفان حیات انسان بالغ در طول 50 سال عمر به 7 مرتبت تقسیم شده. این مرحله بندی زمانی است که در طول حیات، سالک از این مراحل می گذرد؛ مانند 7 خوان رستم که اگرچه در مکانهای مختلف اتفاق می افتند ولی سکانس زمانی سریال در آن مراعات شده. در صوفیگری 7 اقلیم، وادی، طبقه برای تزکیه نفس ego وجود دارد. درویش با گذر از این 7 مرحله به پاکی مطلق معراج می کند. این ریاضت کشی شور جوانی را مهار کرده تا روان فرد، با جدایی از جامعه و در محفل خودی با وجود قطب باتجربه تر، آبدیده شود؛ یعنی از غل و غش، دوز وکلک به شفافی و صافی ارتقا یابد.

شاید 7 گام/ دستگاه موسیقی فلات در این تقسیم بندی دخیل بوده اند. مقامات موسیقی در آغاز متناظر با بروج 12 گانه بقرار زیر بودند: راست/ حمل، اصفهان/ ثور، عراق/ جوزا، كوچك/ سرطان، بزرگ/ اسد، حجاز/ سنبله، بوسليك/ ميزان، عشّاق/ عقرب، حسيني/ قوس، زنگوله/ جدي، نوا/ دلو، رهاوي/ حوت. در شعر زیربرای تسهیل حفظ کردن مبتدیان نام مقامات جاسازی شده: ز راه راست چو آهنگ ‌مي‌كني به‌حجاز/ ز اصفهــــان گذري جانب عراق انداز. ز نغمه زنگوله در پرده ‌ رهــاوي/ زن چو بوسليك حسيني صفت برآر آواز. مشو بزرگ ز راه نياز كوچك بــاش/ ز روي صدق به عشّاق و با نوا پرداز. ولي در سده 20م تعداد آنها به 7 دستگاه زیر تقلیل یافت: راست پنجگاه، چهار گاه، سه گاه، همايون، نوا، ماهور، شور. هر دستگاه نغماتي بنام گوشه دارد. ضمناً آوازهاي فرعي عبارتند از: دشتي، بيات ترك، افشار، ابوعطا، بيات اصفهان. http://www.hdabir.com/haft/91-music.html

این 7 اقلیم بقرار زیرند: معارفه، ذکر، شکر، امید، ترس، عبودیت، دعا. کتاب تفسیر کبیر، مفاتیح الغیب فخر رازی، سده 6 ه.ق. توجه شود که این مراحل تنها نامگزاری شده اند. نتایج اشراق و شهود فردی انباشت شدنی نیستند. لذا در 1000 سال آثار تصوف و عرفان به یک سامانه کامل تکامل نیافته. اوج آن با طلوع یک فرد ژنی مانند مولانا تنها در مدت عمر او دیده می شود. مکاشفه فردی حلاج، سهروردی، و نظریه اشراقی اصحاب آنها بورطه فراموشی در جامعه می گرایند.



در حالیکه در علم و الهیات آثار فردی عالم منجر به انباشت و انتگراسیون نظریه ها برای رسیدن به یک سامانه منسجم، کامل می شود. البته علم و الهیات با دولت عجین بوده؛ پایه مادی شهرسازی و روابط معنوی آنرا تشکیل می دهند. در آثار مربوط به اقلیم، محتوای پنداری، گفتاری، کرداری، دوره بندی، شرایط خروج از مرحله ای و ورود به مرحله دیگر خالی اند. گویا قطب/ پیر تعیین کننده شرایط فارغ التحصیلی مریدان وادی است. محرکه های حیرت/ شگفتی، عشق/ شادی، طلب/ کنجکاوی/ شگفتی، ترس در این سیر و سلوک آمده اند. رک: دکتر بیژن باران، محرکات و احساسات در شعر فروغ فرخزاد؛ عرفان در خاور میانه. http://pendar.forums1.net/forum-f14/topic-t676.htm



مرحله. در عرفان 7 وادی سلوک بقرار زیر اند: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فنا. طالب از مرحله اول آغاز کرده تا آخر عمر به مرحله 7م می رسد. این صفات بر اساس انگیزه ها و محرکات فردی اند. از امور اجتماعی، انداز گیری، سنجش، نقد، شک، مشاهدات محیط تهی اند. عطار در منطق‌الطیر آنها را اینگونه نامگذاری می کند؛ سپس هر وادی بشعر شکافته می شود:

گفت ما را هفت وادی در ره است / چون گذشتی هفت وادی، درگه است.

هست وادی طلب آغاز کار / وادی عشق است از آن پس، بی کنار.

پس سیم وادی است آن معرفت / پس چهارم وادی استغنا صفت.

هست پنجم وادی توحید پاک / پس ششم وادی حیرت صعب‌ناک.

هفتمین، وادی فقر است و فنا / بعد از این روی روش نبود تو را.

در کشش افتی، روش گم گرددت / گر بود یک قطره قلزم گرددت.



نتیجه. در این جستار مقدمه ای در باره پیدایش 4 نظریه مربوط به کائنات، تن انسان، مرتبت اجتماعی، گذار از تن به کائنات ارایه شد. این نظریه ها باید نقد شده؛ با تاریخچه، توضیح نظام، عملکرد اجتماعی، بقایای آن در زمان کنونی ارایه شوند. کلا می توان گفت که آنها بیشتر تخیلات شاعرانه را با مقولات غیرمادی و برخی تجارب حسی نام گذاری کرده؛ بشیوه آمرانه و بدون استدلال ارایه میدهند.

پانویسها/ منابع. در متن آمده اند.

1/1/2011 3:00:00 PM

برچسب‌ها: