یکشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۶

پنجشنبه، 29 تير، 1385 اتود3 اتود3 از پشت شكسته شيشه ي ياد- در نيمه شبان سرد و رانده، هم رنگ خطوط پهن و آبي- نقش رخ او بجاي مانده. پيام هاي ديگران document.write(get_cc(5363870)) پنجشنبه، 22 تير، 1385 اتود 1 اتود 1 بي سو غروبي بود. جاده تهي از خاك.. شايد، مغاكي بود؟ × پيچيده خويش را، در بستري مرطوب كرمي طويل ومنگ تا پلكهاي دور. آنجا كه يكتا هم فارغ ز رسم دوز آرام خفته است. در آسمان كوته ذهنم، ميلي غريب و كور با دست پر پي اش بندم كشيد بي زور. بي چرخ درشگه ي مقصد بر رو كشيد كروك. دشت از طنيني گم مواج و پر چروك. بخت رميده را- در پرتگاه دور، ايستاده – مي ديدم. پيام هاي ديگران document.write(get_cc(5336278)) پنجشنبه، 15 تير، 1385 عشق عشق شعر عشق است عشق به انسان و طبيعت- زيبايی. شعر صدای پای گذشتگان است- در مه- تاريکی و جنون. ۰۴۰۵۰۶ پيام هاي ديگران document.write(get_cc(5301945)) پنجشنبه، 8 تير، 1385 دود دود كوره ساكت خورشيد دمد افزون- افروزد فضا. از عطش روز آمده ام. در خيال خنكاي راحت شبانه. نسيم دور كه با خود اين خيال آني را تازه كند. آغاز تابستان است. حريق گل هرجا - نسترن از شوق در آتش ديوار سرو با پنجره های باز آبي آسمان سقف سخاوت بلوط- بازو گشاده در ستايش نور. گرما در رافت برگ خنك شود- سبز سير و روشن بوم باغ. گنجشگ در خاك غلت زند نرمه را در پرهاي خود برد. ديگري در چاله خود را مي شويد. بكدام ميهماني مهيايند – مرا در خانه گذارند. پيام هاي ديگران document.write(get_cc(5275886)) پنجشنبه، 1 تير، 1385 شراب شراب در پي روز داغ تابستان خنك شب باعطر اطلسي پوستم سبك كند. آنسوي تاريكي، سگ تنها زير درخت آسوده. بر سر ديوار گربه شبگرد محاط بر داربست مو. پنجره پراز صداي شهر نورافشان معدن الماس و زمرد رخشنده؛ در پشت، كوههاي كبود و سياه زير آسمان آبي باز. تابستان تاكستان سرشار شهد و شور. پاييز خرمن خوشه هاي سنگين. زمستان هرس و هراس. بهار داربست و كود. شراب زندگي است: از غوره تا شهوت شهد، مويز خواب. پراش تخم، آميزش هوش و كار. رزان فرق باز كرده: بچپ انگور ياقوتي، براست رديف عسكري. سفره رنگين شيرين شهد بين زمين و آسمان داغي برفت، خوشه چيني و شور، زير پاي عضلات كار حبه هاي سرخ سوا ز سفيد در تغارها و بطر زيرزمين. شراب خللر سرخ و مخمل سفيد از خاك جاري شهد نوش باد. روال هوش و كار داروي تشويش و اضطراب ابريق خيام و حافظ در مهتاب شود پر از شور شراب. 050622

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی