پنجشنبه، 26 آبان، 1384
یاد باد
مونه- تبريزيها
یاد باد
مجمر مسین ماه، هراسان
از ته کوچه بلند برآید.
راست جو تا سر کوچه رسد.
باد را لیس پس لیس با برگ زرد-
قناریهای مرده اقاقیا در باد.
سقف سبز باغ زرد می شود و سوراخ
نور پاییز به کف باغ رسد.
باد وزان پرده سبز خزان آتش زند.
چون موی سرم در گذر زمان
با طره های سفید.
در کوچه کودکی، خیابان جوانی، پارک پیری-
جوی موسیقی که از پنجره جاریست.
مرا می برد از بین لحظه های گذران
به ابدیت خاطرات کودکی
به قفس عظیم اقاقیا که باد در آن تنوره میکرد
لشگر پیاده برگ بفرماندهی باد در خیابان بدو میرفت.
به ردیف پرهای غولین تبریزی کنار میانجو
تعظیم برگریزان، در سوک مرگ برگ.
بگذار بگذرم
از نسیم رنگین بهار، سکون سبز تابستان
بادهای طویل خزان با زرد بزرگ برگ ماه-
کهربایی صحرا و ماهور.
سوز سرد پیشدرآمد دی و بهمن.
بگذار بگذرم
از خطوط آتش و آشوب
از پرواز برگ در پنجره رو بباغ.
خرگوش در استتار برگ.
عریانی شاخه
ویرانی آشیانه.
خط سیاه جفت پرستو سوی جنوب.
261005¤ نوشته شده در ساعت 15:6 توسط بیژی
پيام هاي ديگران
document.write(get_cc(4316206))
جمعه، 20 آبان، 1384
مانا
مانا
باران اشگ خورشید است-
بر کویر و کوه.
باد آه سینه زمین است
بر دریا و دشت.
مه نفس اسکان روستا وشهر است
از دره تا یال ماهور.
غیبت او در دشت حاکم است.
آیا نسل عدم عدل میداند؟
ماه ناظر سد سال ماجرا..
091005¤ نوشته شده در ساعت 7:35 توسط بیژی
پيام هاي ديگران
document.write(get_cc(4292127))
جمعه، 13 آبان، 1384
باغ و گنبد
باغ و گنبد
بيژن باران
باغ مادر قالی و گنبد است
که عکس خود را درآنها بیاد اندازد.
کوه و رود در باغ، میعاد سبز دارند.
باغ خیال باغبان است- با بازوی کار
در طبقات سبز طراوت؛
با نقش گنبد و قالی تنها نیست.
گنبد و قالی هندسه رقومی باغ است.
گنبد 1000 سال است بجاست-
با حجره طاقی، جای خالی سروهای شیراز.
قالی همیشه زیر پای من-
از گهواره تا گور.
در چرخه فصول، باغ با آه داغ
پوشش عوض کند:
گل بهار، میوه تابستان
آتش خزان، حریر سفید زمستان.
آقتاب در باغ گل شود با رنگین کمان- سایه بزیر گنبد.
آب، شیرینی وشهد
باد، الوان آتش
خاک، سفید برف.
باغ لذت لحظه است.
گنبد سرپناهی دائمی،
با قالی گرم غروب در پنجره.
باغ صدا ست در گذر
قالی سکوت، میماند.
گنبد رویای باغ در آسمان دیرپا.
نقش گنبد گرد پر از گل و پیچک باغ – قالی صاف
فرش شفاف دو رو، گنبد است.
27.08.05¤ نوشته شده در ساعت 3:58 توسط بیژی
پيام هاي ديگران
document.write(get_cc(4265458))
پنجشنبه، 5 آبان، 1384
پایکوبی
الهام از مایای برهنه - نقاشی رنگ روغن - مکتب رومانتیسم- موزه پرادو- مادرید
فرانچسکو گویا Francisco Jose de Goya :1746-1828
پایکوبی
بيژن باران
معشوق من سرتاپا برنگ کره و عسل است.
با لبهای نازک، سینه سپر است.
با اندام کشیده، شمای ستون شمالی آپادانا.
پوست کهربا، پرز نرم ولرم
دور کمر باریک، کلفت کپل مواج-
تل پنبه و دنبه بزیر چیت گلدار.
رانهای او، ماوی چریک جنگل و کوه
با صخره های مدور و دره های امن.
هراس سنجاب سجاف از تیز سنجاق روبرو.
زانوان گرد، زوج آماده مزاوجت و باه
زیر نگاه ماه بلند راه، چاه گناه، اشتباه و آه!
ساقها و مچ پا
قوزک مغروق در گوشت و ماهیچه.
معشوق من با 7 7 ابرو و سینه،
7 باز کمر و الف پوشیده،
کفش بندی پاشنه کلفت زرین، زیر انحنای مطبوع پا.
او در سکوت حرف می زند.
با کلام آواز می خواند.
در آوازش دروازه های بهشت هاوایی را میگشاید.
با رقص خود شب را ماجرا کند-
با حرفی که روز گفته میشود.
رقصش موسیقی است- جهاز نازش در جاز:
ضربی و تند؛ سپس اثیری و کند.
رقصش شب را برقص آورد.
شب در دّوار فرّار رقص خود می کوبد.
261005
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی