جمعه، 25 شهريور، 1384
لبخند
لبخند
بيژن باران
"خندان لب" - حافظ
بخند خوش خنده، خندان خنده رو
خندم خندی خندد
خندیم خندید خندند
تبسم مادر
لبخند پدر
هرهر برادر، هرته کرته خواهر
"غش غش موشه اون گوشه.."
خنده بم بلند، زیر ریز، ریسه، خوب
از ته دل بخند: قهقه
جانانه خندید: قاه قاه
ریش خند فرخنده
نیش خند رقیب
پوز خند کره خر
تلخنده غریب
زد زیر خنده
بی شکیب
طول عمر آورد خنده
140905¤ نوشته شده در ساعت 6:23 توسط بیژی
پيام هاي ديگران
document.write(get_cc(4098669))
جمعه، 18 شهريور، 1384
نیلوفر و تبریزی
نیلوفر و تبریزی
بیژن باران
"ضیمرانی در بن بید معلق جا گرفت.." بهار
1
گفت نیلوفر به تبریزی روزی.
در کنار تو چه خوشبختم من.
پادساعتی پیچم ات تا آسمان،
عرش ثریا، مینای سپهر مهربان.
بفشارم تنه ی قویت در آغوشم.
اندامم با هزار حباب عشق میجوشد.
پر گل شوم، شیپور تبسم سحرم.
شهریور گلباران- پر از خواهش گلم.
از دهان نازکم با صدای ساکت عشق- اشاره دهم:
هزار بار دوستت دارم.
مرا به قامت رشید تو نیازاست.
بوق کبودم در کنار لانه سسک
پیش از نک باز جوجکان
باز شوم بسرزدن آفتاب.
در خود فرو کنم شیرین شهد نور.
2
-: نیلوفر لحظه گذران زیبای زندگی است.
در دمای ظهر پلاسم؛ دم فرو بندم.
نیلوفر شعر امروزم ؛ تبریزی داستان فرداست.
من بر زمین پرستش باران کنم.
اشگ ستاره بگونه روان کنم.
من مظهر زیبایی گذران، میعاد زنبور و پروانه ام.
3
با خزیدن باد خنک خزان
نیلوفر بزوال زیبایی
برگهای گرد گرفته
شکوفه های آه آماسیده
خشگيده در خاک پنهان میشود.
4
تبریزی از خنک باد خزان در راه
بنازکی دامن مدور گل اندیشد.
سر و برگ تکاند آن بالا:
سرد می شود بزودی هوا.
من دراز باسمان پراز تمنا و تراکم
آغاز تابستان ترا میدیدم
که رشد میکردی و رشید میشدی
غنچه و دانه را در پنجه های سبزت
چون گنج میشمردی.
چه خوشبختم ترا در کنار خود دارم.
من در ستیز ایام پوست کلفت شدم.
شولای فصول بتن - حریر حنایی بهار، سبز، زرد، سفید برف.
شاخه های من تامین دلخستگان پرواز راهای دور
قالیچه خنکی نور مسدود نهار دهقان – لواش، پنیر، دوغ.
-:تبریزی اندیشه دایم ماندنی
طرح سایه بان و ایوان آینده.
04.09.05¤ نوشته شده در ساعت 3:8 توسط بیژی
پيام هاي ديگران
document.write(get_cc(4068508))
جمعه، 11 شهريور، 1384
مریم
مریم
بيژن باران
گفت: تو دیگر مریم را نخواهی دید.
(میدانستم.)
من او را در فرودگاه رصد کردم.
(در میان صورتهای بی صبر، دستهای شتاب، چمدانهای عجول)
کشیده اندام، کمانه های مطبوع او-
سوار بر کفشهای مشگی پاشنه بلند – در امتداد منحنی مچ پا، با بند و سگگ، ساق تا زانو
سپس عمیق رانها، باریکی کمر، قفس سینه با زوج کقتر هوس و هراس
با شانه های غرور، گردن کشیده.
افشان شبق مو بر کمان ابرو، روبرو- دو سو، بادام چشم سیاه جادو.
بیضی صورت: ثلث، هر کدام- پیشانی، بینی، کامچانه؛
لبها درشت و پر- محدب جگری گیلاس خراسان.
صدای او تبسم آرام نیلوفر- موجز و فُرار، رباعی خیام.
مریم به غرب میرفت؛ من بشرق وارد می شدم.
نام او در حلقه قبیله اش تکرار می شد: طنین مَری، ناقوس در سرم.
از روبرو و دور، مریم فوج پروار پرستو:
کمان ابرو، لب بالا، چاک پستان، بازوان باز وصل زوج ران و کمر، زوج ۷ کفش .
راه رفتنش غزل حافظ بود – موزون و متقارن.
کپل راست بلند، نامیزان 2 کپه ترازو، ولی عدل عدل.
سپس چپ بالا، تقارن قیاس می چربد به چپ، در ثانیه ای!
تکرار الاکلنگ منجر به پیشروی دلیجان لبالب میوه و گل.
*
"مریم را نخواهی دید."
جز در خواب، خاطره، خیال،
گلفروشی سر گذر.
16.08.05¤ نوشته شده در ساعت 4:58 توسط بیژی
پيام هاي ديگران
document.write(get_cc(4034458))
پنجشنبه، 3 شهريور، 1384
هندسه حيات- شاهد
هندسه حيات
بيژن باران
از ماه مرا نگاه کن - خطوطی بر نطع وجود:
کمانه ای از زایشگاه به خانه.
کلافی بین خانه و دبستان
دومی و سومی تا دبیرستان و دانشگاه
چهارمی سرکار.
خطی از خانه بگور.
مرا نگاه کن ز دور.
050730
شاهد
بيژن باران
امروز پسین خنک نزدیک شهریور
در شهر بگردش میروم تا ببینم
زیبایی تنهای دختری
عشق مفرط زوج جوانی
مهربانی مادری
خنده کودکی در خط فردا16.08.05
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی