شنبه، 26 دى، 1383 توطئه توطئه نیمه شب 19م دزدي قتال به خانه اي در خیابان 28م بزد. مرد را با کارد كشت. همسر بتاریکی هتك ناموس مكرر در مكرر كرد. كودك به گريه نشست و شيون. دزد بطر شير پستانکی به دهان او گذاشت - خاموش شد. گرگ و میش هوا، اشياي عتیق بگاري باركرد؛ ببرد. سرگذر كنار پنجره پاسگاه، پاسبان زير نور برق سیگاری دود کرد. × صبح همسايگان زمزمه ها داشتند. يكي پنداشت كار خودشان بوده- ديگري آنرا توطئه خواند. 3 مي گفت: خدا پدرشو بيآمرزه بچه را شير داد تا هلاك نشود. 4 مي نظر داد: شوهر ضعيف خواب، يقه ي سارق نگرفت. كسي با پوزخندي مِنمِن كرد: جنون شبگير گريبان فاسق ربود. طرف مقابل با نيش باز ندا داد: اين خانه تكاني پيش از عيد بود باسوء تفاهم يا اختلاف سلیقه. كمي دورتر يكي زمزمه كرد: تباني گزمه و مهمان ناخوانده بود. نيمروز- كارآگاه بخانه در آمد تا فاصله مقتول با زنش را اندازه زند- با بيسيم به مركز، آنرا 4 متر و نيم گزارش كرد؛ از بین دو ران نمونه منی به کیسه پلاستیک کرد برای آزمایشگاه دی ان ای. آمبولانس مجروح را به درمانگاه آورد. او بخاطر طفل باخواری و خودخوری خودکشی نکرد. نعش كش جنازه را به پزشگ قانوني و گورستان بزرگ ببرد- جواز دفن پس از یک دقیقه در انتظار پزشگ در خلافت صادر شد. مادر بزرگ خبر شد؛ نوه را براي هفته اي ببرد. روزنامه نگاري از در ورودي و پنجره عكس گرفت. منشی قاضی آغاز به تشکیل پرونده كرد. روزنامه عصر دولتی خبر’چرت كلاغ بر ديوار مقابل راعلت حمله گربه محل، عنوان اصلي كرد. × در كوچه و خيابان تردد ازدحام برای گوشت، بنشن و چرب زبانی پرده دار. صف چنار در دود شهر زير كرباس غبار. زوج فاخته سوي گلدسته به دور درپرواز × در خارج، شب 7- خواهر مقتول گلايه نامه ايرا به سازمان ملل پست سفارشی كرد. فرستنده ماهواره اي گفتگويي با رييس بخش توليد خشگبار محلي را زنده با پرسشهای بینندگان دور پخش كرد. در فرنگ، اخوي همسر، تضييع حقوق بشر كودك شيرخوار را در راديوي سرتاسري عنوان فراخواني كرد- براي تظاهرات زير ساعت بزرگ شهر- راس عدل ظهر شنبه آينده. × راوی که بنده باشد این اثر را بدوستی سپرد. او آنرا بدوست خود، شاعر مسن مهاجر خواب در صندلی کافه ی نبش بولوار مشرف رودخانه رساند. شاعر 3 نسل پيش از حجم خماري فضای خواب خواست با ژست تکراری ذهن و زبان این اثر را با بیانیه هنری محفل 2 و نیم نفری خود محك زند. ولی هر چه فکر کرد مفاد بیانیه بیادش نیامد- دیگر این که زبان اصالتا ولایتی او در انکشاف روال هجرت از پایتختی در خاور به باختر لهجه ش را کاملا نامفهوم کرده حتی با تسبیح واژههای غلیظ فرنگی بیربط. چاپ اول کتاب شعرش با مستمری دولتي شاعر از راديوي دولتي و ریخت و پاش دولتی با ذلتی و من بميرم- جون خودم و امضائ تاريخدار در نیم قرن گذشته؛ اکنون بکمک ذکور اخوی جامانده بچاپ دوم بخاطر بی خطری دولتی در 400 تا افست شده براي فروش سرتاسري در طول تمام قرن 21م در كهن ديار و خارج. ترجمه ي سطور مفهومي از آن بکمک شاعر، لل ه پیر، چندین دیکسیونر ترکی تاتی تازی َدری درباری دُری توسط دوست جون جوني شاعر به زبان اسكيموي آلاسكا براي ساكنان پراکنده بزرگترین کشور فرنگ، گرينلند دانمارك، در یکی از5 بيليون پايگاه اينترنت جهاني نشر خواهد شد. در مقابل این شاعر نیم قرن نامفهوم، شعرحافظ ورد زبان همزمانانش بود تا 700 سال بعالم رسید. یا هم عصرشاعر فوق، شاعرعشق، آثارش بچاپ 15م رسیده. (حاشیه زبانی زیاد شد.) همو زیر قاب عکس ژستی خود با مداد شماره 2 تازه تراشیده روی کاغذ ردیف کرد: مرگ برگ از خشگي سرد رگ است (سردردِ مرا سرما بد است.) در درازای شب پاییز- ز خاک آمد بباد بر خاک باد. ثبات فصول با تو آيد اي افسونگر مسافر افسانه و افسوس. در آيينه زمان- عكسم زمن پرسيد: تو كيستي، بگو! جواب: خيسي مشترك تو با من آرزو. اینهارا چندین بار چرکنویس/ رونویس/ پاکنویس کرد تا صیقل ناب زبانی "هنر برای هنر" حاصل شد. خواست یک لغت فرنگی که تازه شنیده بود بکار برد ولی یادش نیامد. قطابی در دهان گذاشت باز در آیینه ژست گرفت؛ پوزخندید این مردم شعر فضایی مرا بعد خواهند فهمید؛ ترگل ورگل کرد برای شعرخوانی شبانه برای مهاجران زیر 20 سال. راوي كه بنده باشم بفكرافتاد: بيان درد ديگران يا خوشي خود؟ اين اثر به نشريه رساند. هيئت تحريريه بشور رفت فرو با نهار و نوشابه آرا براين شد كه اين اثر نه شعر است و نه خبر درجش رجوع شود به بخش خوانندگان را نظر!! در آر اس اس {ريالي سيمپل سنديكايي} رديف شد. خواننده درپی لذت شعري مغبون- سرش را خاراند از خميازه نخست گذشته؛ بتنبلي زخود پرسد: عكسم زمن پرسيد- يعني چه؟! نقاد، همولایتی جون جونی ناموفق شاعر فوق، پس از داوری 513 شاعر جوان، حيرتش فزون كه ژورناليسم- رئاليسم شعر ناب را مخدوش و خورده شيشه لايش كرده. اين ادامه سنت نبوده؛ بايد فی الفور فرهنگستان مرکزی و بیت ادیبان با همكاري شوراي خبره خبرنگاران و کمیته شعبده بازان در همياري منطقه اي واقع در دانشگاه باين مسئله توجه كنند. مميزي در پرونده رايانه اي زير نام راوي نوشت: این اثر مورد دار..{ناخوانا بزیر قلم سیاه مامور} با بدآموزی "دو ران و منی" یا معاني مشكوك "دزد قتال" - پيگيري ادامه يابد؛ تحقيق شود برنج و روغن ش از كجا تهيه مي شود.. آنرا در رديف ت/1367 قرار داد. × مدتی گذشت. شاعری جوان این اثر را مرور کرد؛ نوشت: استعاره قتل پدرسالاری، استحاله زن امروزی، نمود فردا در بقای کودک.. تاريخ آن روز را در اوراق خود به ثبت رساند: افتتاح دو نيروگاه خاور و باختر با سرمایه مختلط و زودتراز موعد مقرر.. 061104¤ نوشته شده در ساعت 4:11 توسط بیژی پيام هاي ديگران document.write(get_cc(2995325)) شنبه، 19 دى، 1383 اقدس اقدس با باد آمده؛ بر باد می رویم. تخم تکاپوی بهبود بشریم. از خاک و آب برخاسته بخورشید نزدیکتر شویم. ترا رفته ندانیم. تو در ما زنده ای. ماندگاری در یاد بازماندگان. لبخند و دست سخی تو در خاطر جمعی قبیله همیشه قرار دارد. نامت میان ما با غرور کرور مکرر شود. زیبایت در ذهن ما پیر نمی شود؛ گرچه خودمان با زمان همراهیم. هوش و دانشت مشعل روشنایی؛ ورودت جمع را بزرگتر و تمدن- جوی جدید کرد پاکی و پیمان تو با انسان پیمانه ما شد. ای دستان سخاوت و دوستی ای پاهای مبارک شادی تو بین ما در سفری هر زمان که پیش من نیستی کنار خواهر منی. هرزمان که او تنهاست تو در کنار منی. و ما از تو سخن میگوییم، بسیار در جمع بدون منها. پند و اندرز تو مشکل گشای ما؛ بنسل بعدی منتقل شود. ما با تو تنها نیستیم. تو در رفتار ژنها، پندار و خوابهای ما جریان داری. ژن تو در نسلهای آزاد با آینده روشنی گام بر می دارد؛ لبخند تو نوید رهایی فردای ماست. { عروس خندان، دسته گل بهاران، سوار بر توسن باد به باغ ما خوش آمدی- با رایحه سخاوت، مدارا، شکیبایی، فراست، لبخند، مهمان نوازی و مهر. در سفر به قاره ها، تجدد نجیبانه برای اقوام و اجتماع ارمغان آوردی: نخستین اسباب بازی کودکانه، عروسک کوکی فرنگی، دخترک چتر بدست تنها با رنگهای روشن، برای اخوان- که در طاقچه قرار گرفت؛ زیر نظر اولیاء، عصرهای جمعه روی میز قر میداد- مارا در کنجکاوی و لذت بدیار دوار و هوار می برد. اگرچه برای ما شما بودی همیشه، ولی اکنون با حلول به عناصر اربعه، به تو نزدیک تریم. بما آموختی در رفتار: نوگرایی، دانش جویی، حقوق فردی. با پیوند فرخنده زوج کروموزم ایکس خود به ایگرگ قوم ما، 3 شفابخش درد انسانها تحویل جامعه بشریت دادی. + اجداد دور ما رفتگان بر بلندی گذاشته تا جای کشت ماندگان بر زمین تنگ نشود. در استبداد سرطان ریه به دهه 80 حیات با رفتن بدون چمدان سفری، شجاعت سوختن در پسین بدون گزافه؛ خاکستر از صخره به هوا پراکنده شد. در ارتفاع نخل و نارنج بر امواج ابدی اقیانوس کبير آرام ذرات زورق زندگی، خوبی، مهر، تجدد بادبان برافراشته- در خوانش سرخه سر بر شاخه ی زیتون، کوبش آب بر ماسه های ساحلی، مدار دورانگیز ماکیان دریایی. با شوق جرگه جلبگ، صف سرخس، خزانه خزه و گلسنگ، محفل مرجان دالبر خورهای* باختری فرود آمده؛ بر ماهیان، پرندگان، اورچینها سوار شده- پاکی و تجربه را انسانیت نوین "قراردادهای اجتماعی" را در امتداد بیکرانگی افق آب و حیات تا کرانه های گرم خلیج فارس- اهتزاز درفش های رنگین کمانی نفت و گاز تا آسمان فیروزه ای فلات تاریخی میهن سوغات آوردند. تو طلوع میکنی در لبخند گل گیلاس، خوشه خرم تاک؛ دوباره زاده می شوی در تبسم نیلوفر تبریز و تهران، در چهچه قناری مهر، رهایی ادغام شاخه ی پر قلبک سنجد و پرواز فاخته تا دماوند سر سپید تا رنگهای سحرآمیز سحرفردا. جمع ما پراکنده- در اینجا، این دم؛ تو در معراج تناسخ ادوار سرمدی طبیعت محاط مایی- ای چتر حفاظ دانایی، خوبی، خاطره ای هاله ی منور دیهیم نور و هوش بر سر نوادگان ِ درراهت. در حرکتی - از عطر و شهد تا میوه و گل کوه و کویر تشعشع تو با هزاران ذره در گیتی فرود آید: "دل هر ذره که بشکافی-/ آفتابیش در میان بینی."** 061204 * خور= پیشرفتگی خاک در دریا. ** مولانا¤ نوشته شده در ساعت 22:34 توسط بیژی پيام هاي ديگران document.write(get_cc(2970220)) شنبه، 12 دى، 1383 پا شب خستهگی خود در کند به کفش، خنک ز خالی پا خلاص ز خشخش خزان خُرناسهی باد، پراش مرگ برگ سرازير خندق خاک. خالی ز شور روز، هياهوی شهر، پلههای صعود. نگاه کن! صدای شک ز شاخهی درخت در شدن شايد. گوش کن! بوی خزان خشك فراموش کن. خود را بپوشان در اين خنکی خاص! قبل از غروب جاذبهی جاده به زير پاشنه و نيمتخت نوک پا می رفتی يا با پنجه؟ قدمها به کوی قديمی سر قرار. بالا بلند ماه در گسترهی آبی ساکت رها بر پيادهرو سايهی سينهها صدا ز پای تنها نزديک آی شب در انتها. باز در، التهاب چله پله ها، غش غش خنده، نجوا. دست در دستات روی سفيد سفره ميز با ميخک سرخ، قاچ هندوانه، پارچ آب، قوقوسی انار، ماچ مويز و فندق آجيل يلدا. در هالهی مهتاب کنار پنجره، شمای سر آشنای شما. تپش و تاريکي،رايحهی روشنی حضور. سودای لبها، شيدايی بدن، تور عرق به تن به اتکای تو نياز! در گرمی و اعتماد خان و خانم به خانه. کفش ساقدار دم در، به استراحت شبانه.¤ نوشته شده در ساعت 20:54 توسط بیژی پيام هاي ديگران document.write(get_cc(2937925)) شنبه، 5 دى، 1383 مناجات مناجات دخترا وصل تو خواهم/ كه تو با حال و صفايي. نروم جز به ره تو/ عشق من را تو وفايي. با كلام و گرمي خود/ ذهن و جسمم را غذايي بدون برگ قضايي/ توي اين عصر كذايي.. عهد ما آتش و باران/ دو دگر خاك و هوايي. تو زمين و آسمانها/ ديهيم عشق را لوايي. هوسهاي تو ملوسند/ چون هديه و صلايي سرخ آتش شقايق / توي مرزهاي ولايي. تو مريدي و مرادي/ تو رفيق و آشنايي. نظرت بلند ابر ست-/ با مروت و غنايي. دگمه تلفن همراه/ تو به انگشت بسايي. با صداي نرم مهتاب/ توي ذهنم چه رسايي. همه شب پرناز و عشوه/ با طراوت و عطايي عطر مهتاب، بوته ي ياس/ در ظهورت بي خطايي. دخترا دست به دستت/ كه تو آرام و بلايي. در كلام، مهر و نازست-/ بر كمر باشد جلايي. پس شيدايي هجرت / رام و رامش بودايي توي حمام، بي ردايي / تو چه با ناز و ادايي. سر سفره ي حضورت / برسم من به نوايي. بعد از اين همه فراقت / نبود دور سوايي. تو شليلي، تو هلويي/ تو همه دردم شفايي شب و روزم پر زتو بُد/ که تو بی جور وجفايي. گشنگي – بوي محبت / تنور داغ نانوايي مزه و عطر حلوايي / آمالم را شنوايي. هم ستاره، هم شهابي / نباشد بحث و دعوايي. حضورت صدا و سودا / تن و جانم را ماوايي. سينه ت قفس دو قمری/ پر کمانه، انحنايی. با زبان بدوی وحش/ پوست بر پوستم مانايی. از سه كافت، كام، اول/ آن دو ديگر شور غايي. بر لبت عناب و پسته/ وآن خمار قليايي. گل پُر پَر ظرافت / لب من بر باقالايي. موز و ليمو، عطر نافه/ روي قالي ناقلايي! ببرم سوي تو دستي،/ زير گوشت با نوايي گويمت اي نازنينم!/ كه تو من را روايي. در پسين، دريا كناريم/ روي آب، موج طلايي. بوسه بر لب تر تو/ با نياز، راز و لالايي. در هوای آسمانی-/ ماکيان دريايی خنده های پريانی/ در افق کهربايی. دست من بر کمر تو/ تپش قلب، صدايي. سر تو بر شانه ی من/ سايه هامان بی جدايی. ميرويم دلداده، دلبر/ سوي خانه و سرايي. وعده ي ديدار آتي/ تا دوباره پيشم آيي.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی