دوشنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۶

شنبه، 23 آبان، 1383 حضورت حضورت برای احمد و بهروز- مخاطره و خاطره پس از این که ربوده شدی سایه ها به خانه ریختند بردند چنگیزی به چنگ هیز آنچه خواستند. شاید هم پاداش به آن افزون. بی کاری کولاک می کند. نان آور نیست. نبودت ز کف ربود دینار در بازار. سهم بچه ها کوچک و کم تر شده؛ چادر همسر نخ نما. بی تو باغچه از بی آبی مزمن ساکت می سوزد. قامت غرور نسترن تکیده و شکننده شده؛ ردیف اطلسی و لاله عباسی زرد و عصبی. اگر چه سایه قامت نان آورت در حیاط نیست ولی در اندیشه و رویای ما تو هنوز پشت دری- گویا کلید در را نیز بردند آنها. حیات خانواده در تهدید دایم است. هر روز، امروز و فردا شود. ساعات نور اطاق محدود شده؛ رفت و آمد به خانه کم و کمتر. در این روزگار گرانی نبود نان آور مصیبتی است. كجايي اي شرافت قوم قائم، قربانی حقیقت، رسالت مدني، برآیند فقر و رهايي. ای چاووشی مبیین فقرانتقاد یا انتقاد فقر! با پیغام آخر به مام "دیگر تمام شده" لباس بخانه جلوتر آمد. شايد لگد بر جناغ سينه بسته راه بر هوا. ترا بي خواب، بي غذا، بي دوا كجا مي برند اين بی اعتناي تار تار كج گوژ سايه ها بر ديوار سفيد فردا درضجه ی دور چگور، لابلای اين مه اكيد زور. در حلقه ي رفيقان حضور عزيزت غدغن شده؛ غيبتت با حكم تبرئه در راه. ملاقات حضورت در خاطرات رخ می دهد. در جوار ديوار نگاه كن بما اگرچه نه بیدار نباشد ترا رخصت ديدار. دروازه بسته ی نگاه ما را نيازست لولای مفتاح نگاه تو- براي كمال گروه در نور فردا. ما به تاريكي نگاه مي كنيم با چفت و رز زنگ خورده تا صداي ترا در يابيم از پشت حصار- اگر چه نارسا. حضور تو در هندسه جمع خالي ست. ولی در خاطرات ماهستی مستدام. آيا زوج كفش مشگی مرتب دم در، مال توست؟ گويا این صندلي، نه براي دير آمده اي؛ بلكه براي كسي ست كه اينجا نيست. دست تو بسوي نمك سايه ندارد بر مستطيل سفره. مداد بر كاغذ سفيد روي ميز كنار پنجره در انتظار دست توست. انگار نگاهت از پس پرده نسيم ستاره سرخ را در محجبه ي لاجوردي منتظر ست. ولي صداي تو در تلاشي يا در تلاش چو زنجره بسوي پنجره، در نورمستدام. شايد كنج تاريك اطاق در حساب جمع، تفريق اضافه کرده. اما سكوت مطلقه بر نور بسته راه ورود آزاد به جمع را. .. قانون، قرینه قبول دارد. هر نوع عدم قرینه، جرم؛ یعنی محکوم است- بی نیاز به قراین. اگرچه قداره قانون قدرت يا وراي قدرت قانون بر قوي گردنت سايه انداخته؛ ولی عشق با محبس، مرض، مرگ از بین نمی رود - الا با نفرت و آز. در اطاق دور چشم باور آن قدر نبود براي رج روي كاغذ جور با قلم قدر ونه تقدير. ادامه ی انتظار، بی قرار. در دور دست، باد گرم شیشه ای 24 در 7 ادامه دارد. صاحبان باد گرم با پوشاک گران نرم پشت نقاره، با قرو قنبیل قیافه گرفته، ُغر می زنند؛ بر طبلهای عاریتی انفرادی می کوبند. با مطرب رو حوضی با بزک و دوزک امروزی شتر دور می زنند. ریسمان به آسمان، دسته جمعی ُکر می زنند. اسقاطیون قدیمی درخاطرات آن روزهای رفته ی سور و زور- نوشیدنی بدست، در حمایت فراورده های تبلیغی قهقه ُپر می زنند. ورق جوانی طی شده بُر می زنند. پرده تفخرحقیر و خرفت ُ گر می زنند. مصرفیان هر وعده غذا، باسماتی اضافی چلو به چاه ریزند. بقایای غیبت عظما، شکم خالی تر شود. ولی از رفاه برون، نیست کمکی برای بقایای غیبت درون. در پشت پنجره جدا از ما. جيره ناچيز با غناي تخيل، فكر خانواده، خانه، خیابان، شهر می آمیزد با آفتاب، خاك، باران، باد تا بي نهايت شود. صدا ميماند براي فردا. امروز سخن ممنوع؛ خط خوردگي واژه هاي لغتنامه با خط قرمزناخن شست و سبابه حاكم. َتلاشي شادي و تلاش. حضور كانون بدور شمع فروزان عشق اكيدا ممنوع. صداي حيات، طنين تراكم حركت بر نطع زمين- ِشنَوَد آن تجربه را كودك فردا. * اي ماديان زين شده ي سفيد در سواد فلات بلند انتظارت سر آيد. زيرا در صبح سرخ سوار از قلعه جدا، بر خط افق بسوي تو، سپس به دروازه شهر، آيد. 0704 پيام هاي ديگران document.write(get_cc(2709530)) دوشنبه، 11 آبان، 1383 تو بدور نزديكي تو بدور نزديكي درپناه سايه پندار تو- نه توان زيست به ياد. سرخ آن ميخك آويز شبق - آبشار گيسو، باغ با بلبل خوانا سرشاخ، بازي مار و سمور، خم آن لاله خيس، مزه ي پسته شور لب تو عطر ليمو؛ َبرِ تك اطلسي مه گونت.. تو بدور نزديكي ومن از آن دورم. مي توان گفت: تپش تند 2 گيلاس، قلب 2 قلو- عشق من و تو، در طنين مهتاب. نور شب با خوشه پروين لمس الماس ستاره گان ميسور. سكر خوا ناي طوق داغ لبها بر زبان آشنايت و دماي بي صداي اعتماد - چشمه را پرآب. پر سخاوت دست تو- در ترازمكث جفت بال پروانه- شعله شمع را، پيله اي شفاف. تو بدور نزديكي ومن از آن دورم. چه توان كرد؟ با تو پرگويي؛ بي تو هست كم گويي. تو بدور نزديكي ومن از آن دورم. 220304 پيام هاي ديگران document.write(get_cc(2652058)) دوشنبه، 11 آبان، 1383 حرف حرف با تو حرف دارم ای عزیز دور! در شعله های سرخ داغ ُلخت آتشین باغ در سپیدی حریر زمهریر در شکوفانی پرآب بهار با تو به حرف آیم ای غروب نارنجی افق در دیوار کویر شب با قالی نقش هندسی نور آبی و مجمر زعفران در صداقت صبح شنگرفی و عدل ظهر و همهمه ی بازار زنی با کودکی در تردد هشتی، دود کباب دکه ی نبشی نسیم نرم عصر، تلنگری بر خوشه عطر اقاقیا و شب، آه باز شب در ایمن ناسوتی حضور تو و مغناطیس زوج قطب مشهودت جهاز آز، دروازه باز، تاز ساز راز ناز گاز به حرف تو نیاز دارم چون به هوای تازه، آب خنک، چهچه زردجامه، لمس نان تنوری، الوان میوه رسیده. ای فراوانی شور و شعور، حجم جور شنگرفی آتش دور، لحظه ی نور و سرور، نغمه ی فرٌار چُگور. وقتی با تو حرف زنم دلم آرام گیرد سرم مرام گیرد خواهم دانست آنگاه حرفم را. 160804 پيام هاي ديگران document.write(get_cc(2651948)) دوشنبه، 11 آبان، 1383 قناری قناری قناری َلخت و خواب تو دس تو با التهاب با دم اعجاز مجاب زنده شود با شتاب شنگرف گرم عناب حلول حلقه ی ناب دلداگی شد مذاب چشم روشن شهاب قناری لُخت و خواب 101004
Bejan Baran جمعه 11/10/1383 - 7:53 سهراب سپهرى نپرسيد: دل خوش سيرى چند. طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به كف/ گر بكشم زهى طرب وربكشد زهى شرف. شعر حافظ از بس ليبيدو دارد از همان مطلع و مصرع اول كف كرده است و اين كف كردن مثل كف كردن خميرريش نيست، بلكه شباهتكى با جوش زدن خم شراب كه شكستن آن از خوردن نان شب واجب تر است، دارد. و يكى از عرفا كه معمولاً دنيا را با دست پس مى زنند و با پا پيش مى كشند، يا احتياطاً برعكس، مى گويد: يعنى چون خيلى رياضت كشيده و حتى زيارت نرفته بوده و همه اش چله نشينى و خلوت گزينى و رابطه با اشباح داشته (چون ارواح از او حرف شنوى نداشته اند و حاضر نمى شدند كه به حرف و حركات او حاضر شوند) مى گويد: لقائله: ... از شدت كف نفس، نفسم كف كرد. پس كف كردن يك جور هايى با كيف كردن رابطه معنا شناختى دارد. beji.persianblog.ir Bejan Baran جمعه 11/10/1383 - 7:52 داشتم مى گفتم (يعنى از قول حافظ البته) طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به كف. بعدش چى؟ دو حالت رخ مى دهد: اگر دامنش را با زور حتى تا مرز جر خوردن و جر زدن در بازى، نتواند از دست من بيرون بكشد، زهى طرب و همان كف و كيف با كم و كيف هاى مختلف. ولى گر تيغ بركشد كه محبان همى زنم/ اول كسى كه لاف محبت زند منم، يعنى اگر بكشد (به ضم كاف) و كشت و كشتار راه بيندازد، ديگر مدلول الحق لمن غلب، من هم محروم مى شوم، هم مرحوم و به جاى حجله بخت كه حافظ مى گويد حجله بخت بياراى كه داماد آمد، يك حجله در محله براى من جوانمرگ شده برپا مى شود. beji.persianblog.ir Bejan Baran جمعه 11/10/1383 - 7:11 گل در برو مي در کف و معشوق بکامست/سلطان جهانم به چنين روز غلامست. http://www.sharghnewspaper.com/831010/html/spc16.htm كژتابى هاى ذهن و زبان :<سال ها رفت كه دست من مسكين نگرفت/زلف شمشاد و قدى ساعد سيم اندامى>.حالا اگر دستور زبانتان دخل و خرج مى كند پاسخ دهيد كه «دست من مسكين» در اين بيت فاعل است يا مفعول و هنر حافظ در همين است كه حافظ همين هنر است و قابليت دوگانه خوانى/ فهمى دارد. I Can Fish دو معنى دارد: الف- من ماهيگيرى بلدم/ مى توانم انجام بدهم. ب- من ماهى هاى صيد شده را در قوطى كنسرو مى كنم. beji.persianblog.ir بیژن باران پنجشنبه 10/10/1383 - 2:53 درسته دکترم ولی نيشتر خواهی در مراحل عود بايد! تصميم من در کامنتهايم اين بود و هست: در هر سايت يا شعر ۱-۲ نکته مثبت یافته گوشزد کنم. همين و نه بيشتر. يک نگاه به http://www.forough.net بشعر <پا> بکن- تکنيکهای غيرمستقيم - کلوزآپ - زوم- جناس (هم صدایی اول کلمات) -قافيه-معنی/زيبايی را مد نظر داشته ام. ديگر اين که در اوضاع درهم امروزی- رو عشق -شادی - خنده در شعر تاکيد می کنم. beji.persianblog.ir Bejan Baran یکشنبه 6/10/1383 - 5:1 من اين حروف نوشتم چنان كه غير ندانست./تو هم ز روي كرامت چنان بخوان كه تو داني . حافظ -مميزی beji.persianblog.ir بيژن باران چهارشنبه 25/9/1383 - 2:29 http://www.nashrieh-nameh.com info@nashrieh-nameh.com nameh-nashrieh@yahoo.com beji.persianblog.ir بيژن باران چهارشنبه 18/9/1383 - 5:2 موسیقی http://www.khodbash.persianblog.com beji.persianblog.ir بیژن باران جمعه 13/9/1383 - 3:23 http://www.aineh.com/art/mus8.htm دستگاههاو آوازهای ایرانی ،تاثیرات مختلفی بر روحیات انسان دارند.فارابی از این لحاظ موسیقی را به سه دسته تقسیم کرده است: 1-ملذ ّه:یعنی آهنگهایی که روان انسان را به لذت و خوشی وا می دارد. 2-مخیّله:آهنگهایی است که انسان را به اندیشه فرو می برد. 3-انفعالیّه:نواهایی که در انسان عکس العمل ایجاد می کند و او را به حرکتی متناسب با آهنگ وا می دارد. beji.persianblog.ir - writeEmail('aalborzray', 'yahoo.com') aalborzray@yahoo.com بیژن باران جمعه 13/9/1383 - 2:54 http://music.schoolnet.ir/Articles/dastgah.html موسیقی ایران را شامل هفت دستگاه می‌دانند از این قرار: ماهور، همایون، سه‌گاه، چهارگاه، شور، نوا و راست پنج‌گاه. آوازهای مستقلی که جزء شور محسوب می‌شود و هر یک استقلال دارد از این قرار است: ابوعطا، بیات ترک، افشاری و دشتی. یکی از آوازهای ایرانی اصفهان می‌باشد که آن‌را از متعلقات دستگاه همایون دانسته اند. هر دستگاه را شامل پنج قسمت می‌دانند: پیش درآمد، آواز، چهارمضراب، تصنیف و رنگ که در واقع همان حال و هوای خاص است. beji.persianblog.ir - writeEmail('aalborzray', 'yahoo.com') aalborzray@yahoo.com بيژن باران پنجشنبه 12/9/1383 - 10:47 http://www.karnameh.net beji.persianblog.ir بیژن باران پنجشنبه 12/9/1383 - 8:48 هر فصل روزهایی از فصل قبل دارد و روزهایی از فصل بعد- چون ما- در حال گذشته و آینده را داریم. در این خزان باد تازد به برگ روزهایی ست گرم، خشگ و پرآفتاب روزهایی دگر سرد، خیس و ابری beji.persianblog.ir - writeEmail('aalborzray', 'yahoo.com') aalborzray@yahoo.com بيژن باران یکشنبه 8/9/1383 - 10:13 http://www.fannesher.persianblog.com/ beji.persianblog.ir - writeEmail('aalborzray', 'yahoo.com') aalborzray@yahoo.com بيژن باران جمعه 6/9/1383 - 12:31 http://ashrafzaade.persianblog.com/ beji.persianblog.ir - writeEmail('aalborzray', 'yahoo.com') aalborzray@yahoo.com بیژن باران پنجشنبه 5/9/1383 - 1:46 http://www.poetry.com/Publications/display.asp?ID=P3473160&BN=999&PN=1 http://www.poetry.com/Publications/display.asp?ID=W3890571&BN=999&PN=1 beji.persianblog.ir - writeEmail('aalborzray', 'yahoo.com') aalborzray@yahoo.com mandana چهارشنبه 4/9/1383 - 5:19 هنر آفريدن زيبايی نبوده بلکه زيبا آفريدن حقيقت است. حقيقتی که می تواند خیلی هم زشت باشد . بيژن باران سه شنبه 3/9/1383 - 17:29 http://hooyeshgh.persianblog.com/ http://saadedel.blogsky.com

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی