جمعه، 26 امرداد، 1386
منو ترک نکن
منو ترک نکن.
Ne Me Quitte Pas. - Jacques Brel
منو ترک نکن.
اگر چه ترا ترک کردم-
در جوانی.
از آبهای عمیق سبز گذشته
چون اوليس به خاک غربت رسيدم.
بی تو هيچم.
بی تو من نيستم.
من آمدم و زيستم.
تو بوده و هستی و خواهی ماند.
نميدانم ترا خواهم ديد دوباره.
پرنده می سوزد.
ولی پرواز ادامه دارد.
چون باد آمده - چون برق میروم.
من رفتنی ام.
تو ماندگار برای هميشه - ای ميهن.
۰۷۰۳۰۷
¤ نوشته شده در ساعت <#time#> توسط
پيام هاي ديگران ( 7 نظر )
یکشنبه، 10 تیر، 1386
۴فصل تو
۴فصل تو
وقتی ماه بر فراز دريا
پشت ابر می رود
ترا لحظه ای فراموش نمی کنم.
وقتی خانه نيستی
خانه منی.
وقتی خانه نيستم
خانه تو ام.
من اولين برای تو بودم.
تو اولين برای من بودی.
يادهايمان بهم آغشته اند.
در نخستين شکوفه بهار
اولين گيلاس سرخ تابستان
در نخستین برگ ریز پاییز
و در اولین برف زمستان
ترا بیاد می آورم - ای میهن.
۰۶۲۷۰۷
¤ نوشته شده در ساعت <#time#> توسط
پيام هاي ديگران ( 43 نظر )
یکشنبه، 27 خرداد، 1386
مانيفستو
مانيفستو
من ترا خوانده ام
از ده سال پيش
-نگو که پيريی و ديريست-
هنگامی که واژه هارابراي
چرتيهای کرچ کافه ها
بسته بندی ميکردي؛
هنگامی که مشاعره ميکردي
قراردادهای موضعی را.
من ترا جدا خواهم کرد
از تمام نازييهای اين دوره محلول،
چرا که خود از کلت، برگه و شعار جدا شدم
برای تنفس در مداری آزاد و برتر.
من ترا از گمشدگی درخواهم آورد.
تنهاييت را با بی دامنگی قياس خواهم کرد.
تو خواهی ديد کوچکی چيست.
ديگر از پهناوری هراس نخواهی داشت.
از کتابهای کهنه ات جدايت ميکنم.
و به نبض داغ و تپنده اين قرن،
اين دهه،
اين سال،
اين ماه،
اين هفته،
اين روز،
می آورمت.
خواهی ديد که جانوران چه اشتراکی باهم دارند.
بتو نشان ميدهم
نه دهم اين زاريها
از زبان و زبونی شان است -
نه از احساس، شور، ديگر ذهنيات و "حال."
برايت خواهم آورد که
طبيعت بستگي به تو و من ندارد.
در پشت "آنها" آزادست:
بيرون از "بيان.." آنها.
طبيعت را
سواي دنياي ذهني "هنري"
سواي حسابها "اجتماعي"
سواي ترکيبهاي "بديع"
پيش رويت لخت مي نمايم.
بتو مي آموزم که
رياضيات "چهار عمل اصلي" نيست.
رياضيات زبان اختصاري و مستدل مکالمه با طبيعت است.
ترا از شهربند حصارت درخواهم آورد.
خواهي ديد که
مصريان اصول پرسپکتيو را نمي دانستند.
من ترا
شانه به شانه
باخود خواهم برد
- در تمام ثانيه هاي زيستنمان -
از ميان قرنهاي رسوبي و رها ..
ديد ترا رهنمون خواهم شد
از ديوارهاي شهر، يک کشور و يک قاره
به سرزمين استوار هندسي و بيان شده بفرمول.
بتو خواهم گفت که چرا آب رودخانه
بر بسترش ساکن است
نزديک سطحش رونده،
درکناره باختريش فشار بيشتريست.
از نور، مغناطيس و برق برايت ميگويم.
خواهي دانست که رنگ چيست
چه غوغاييست در سيمهاي زنده.
من پرسندگی ترا تيز ميکنم؛
دانشت را بيشتر.
برايت از ماه و ماهي خواهم گفت (جذر و مد دريا)
ترا از ماهيتابه جدا ميکنم.
من ترا
شانه به شانه
به کوه خوهم برد.
در آنجا، آوار آبشار را شرح خواهم داد.
سرديرا و گرميرا
بخار، يخ، آب و هوا را
سبزي را و سختي را
از هسته زمين زیر پايمان
خواهمت گفت.
من برايت از پيدايش جهان خواهم گفت:
از گردش ماه، زمين و ديگر بدنهاي دور،
از يک فسيل، ياخته، گياه و تخته سنگ؛
از زمين با حشراتش -
از تايخ حقيقي زمين
- نه آنکه آلوده ست به "آيه هاي زميني" -
از تکامل خودت، من و آنها
از گردش رودها
از آسمان پرشده از اشعه و ذره.
تو خواهي ديد از پشت دوربينها
- نه آنها که ديده را کادر مي بندند-
آنها که بتو کهکشانهاي گوناگون،
ياخته هاو طيفها را مي نمايانند.
از چگونگی گرماي فراوان خورشيد
بازتاب نور از کوهها و درياهاي خشک مرده،
از کلوخسنگهاي رها در فضا
از شادي بودنمان در راه
سخن خواهيم گفت.
با بر گشتن تو از کوه،
تو از خرافات و ندانستنيهاي مادي و طبيعي
جدا خواهي شد.
پس از آن، تو،
شکوه آسمان شب،
راه مکه،
ستاره دنباله دار،
شعله، سوختن و آتش را
گاز، مايع و جامد را
ابر، برف، باران، تگرگ و مه را
برق و باد را
روز وشب، گريه و خنده و خواب را
..
همه را خواهي دانست.
من ترا به گلزارها و جنگلها خواهم برد
براي ديدن و آزمودن تيره هاي گياهان.
من ترا به کوير و درياهاي شور خواهم برد
براي کاووش سنگها و گلسنگها.
من ترا به نامهاي دقيقي - حقايق جسمي- آشنا خواهم کرد.
من ترا از خرافات ذهني ات آزاد خواهم کرد.
آن گاه با دستهاي پر از طبيعت
سوي کودکان اورمکپوش عادتي خواهيم شتافت.
باهم بيداري و خوابمان را
يک معني بزرگ ميدهيم.
¤ نوشته شده در ساعت <#time#> توسط
پيام هاي ديگران ( 30 نظر )
جمعه، 11 خرداد، 1386
تفريق بيگانه
تفريق بيگانه
بدن متلاشيش
را از ميان
آجرها و تيرها
بيرون مي كشيد
سوي خورشيد آخته
دست مي يازيد.
او كه در خطوط شهر مشبك
از زير ساختمانها و ستونها
سوي آسمان دور مي نگريد.
اتوبانها به دريا منتهي مي گردند.
در هواي نمكين شهر
هنگامي كه در اين قفس آهنين
از كنار درختان،
اين انبوه سر سبز پر شكوه، مي گذشت..
باران
كه خطوط خاطرات را مي شويد.
تخته سنگها كه تري اين
باران غم انگيز را بخود نمي گيرند.
برگها كه از اين باران
هستي خويش را از دست مي دهند.
¤ نوشته شده در ساعت <#time#> توسط
پيام هاي ديگران ( 42 نظر )
چهارشنبه، 12 اردیبهشت، 1386
بيژن باران: ديوان شرقی
کتاب مجموعه شعر فارسی دیوان شرقی- رویای رود یاد - اثر بیژن باران را نشر مهرراوش در نمایشگاه بین اللملی کتاب تهران عرضه میکند.
¤ نوشته شده در ساعت <#time#> توسط
پيام هاي ديگران ( 42 نظر )
یکشنبه، 2 اردیبهشت، 1386
بهار و دختر
بهار و دختر
باران بهر بهار ست؟
گرچه ايمن خانه از لانه كمتر است.
شاخه های جقه بسته
آشیانه پرنده
دانه ای در خاک
مادری روی خشت.
×
سالها گذشت-
پرنده اي، بوته اي،
دختري.
پرنده جهش و پرواز كرد
}بهر سو كه خواستند.
گياه ريشه و شاخه دوانيد
توری دختر تنگتر می شد.
×
چرا نبايد او بوسه، بهار، و باران را
با كسي كه دلخواه اوست، دريابد؟
چرا او را چون كالا در بازار خواستگاري
پي بخت- يكه خوشان از سوي ديگر مي فرستند- ميفرستند؟
¤ نوشته شده در ساعت <#time#> توسط
پيام هاي ديگران ( 19 نظر )
--------------------------------------------------------------------------------
پیک پارسی برای نشر آثار بیژن باران هر هفته با تاریخ و شناسه به روز میشود. خوانندگان نظرات خود را می نویسند که در نهایت بخشی از شبکه ی شعر- دوستان فارسی می شود. سر آغاز آن تیکه ای از شعر" حرف" بر درفشی در اهتزاز است. آرشیو مطالب گذشته، ایمیل برای تماس و عکس شاعر در ستون راست قرار دارند. سپس 6 لیست آمده که می توان روی آنها کلیک کرد و باز کرد: 1- آثار شاعر در نشریات دیگر. 2- کتابهای او بفارسی و انگلیسی با ۳ تصویر. 3- اشعار انگلیسی او. 4- پایگاه های ادبی فردی و 5- گروهی بترتیب الفبایی. 6- منابع ادبی و هنری. در پایه ستون راست بخش موسیقی با آهنگ ویگن، تصویرک پرشن بلاگ برای ایجاد بلاگ و شمارگر بینندگان آمده. شما می توانید شعر بیژن باران را خوانده، نظر خود را در ایمیل، پیام، یا یاهو مسنجر گذارده، به پایگاه دیگران رفته، آثار او و دیگران را از نظر گذرانیده- در حالیکه آهنگی از ویگن/رقص کنيم لئونارد کوهن پخش می شود.
--------------------------------------------------------------------------------
اشعار آرشيو باران
تفريق بيگانه
بيژن باران: ديوان شرقی*بهار و دختر
بهار و گيتار
بهار و من*ابر و دانه
باران*بزم
وجود
شهر سرخ*شهرسياه*راه و رود* گلابدره
آخر ايلياد*غمانه*شبانه۳*شبانه۲
شبانه۱*مرثيه*نيايش*او-آبيار شقايقها
وارياسيون*نگاه شب*رنگ باران*سفره*شماره
روزانه*اتود۷*اتود۵*اتود۲
اتود ۳ * اتود ۱ *عشق* دود* شراب
شب و روز* کجایی * قرون وسطا* کی
ببين*برف*اتود۱۰ *اتود ۸*اتود۱۳
تو* نيزار*از تو*کاسنی
باغ-3*آن*سفر*رود یاد
اتود 19*20*14*16*11
اتود 21*15*18*9*6
شام*مرز رمز*شعر*خانه-۱
یاد باد*مانا*باغ و گنبد*پایکوبی
سحری*پاییز*پندار*ماه*گربه
لبخند*نبلوفر و تبریزی*مریم*هندسه حیات*شاهد
عکس استعاره*آب*زود دیر* راهی نیست*حافظ زیرهشتی*توطئه*دشت و آهو
طوطي*خرگوش*تابستان*کتيبه*غزل۹*حرف*ديوار*کمر*بوسه اول
رنگین کمان * درنا* کسی* سحر
خواب* يادها-۱* پرچم* ديوار* ورود
بهار* رود * زمین مریض * بازو* گرمی خاطره
بهاریه* می خواهمت بهار* کو بهار * تثلیث
۷۸* چالوس * طلاق* انتهای تنهایی*
توطئه * اقدس * پا * مناجات* قناری
طبل * ۲۴ ساعت * قناری2 * ابد لحظه
تو بدور نزديكي * حضورت * حرف * ابد لحظه * قناری
*قارچ و سمور*شير كوير*دل ميهن*مناجات*حافظ زیر هشتی * تگرگ برگ دَرَد*شبانه ها* توديع*ديوار * آسمان آبي*قناری
*بيماري*كوچ* غزل ۱-۶ *g *معشوق تاريخي * بكجا ميرويم ما؟* طبل * طلاق*هجرت ياد*اوراد عاشقان۱ *پرنده در پنجره*شب عور*زنبق و زنبور*گيتار من*دشت و آهو*كو بم*کيستي
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی