پنجشنبه، 27 بهمن، 1384
اتود ۱۹-۲۰
اتود 19
آسمون تاریک میشد؛
ستارگون پدیدار.
خورشید میرف به خونش؛
ماه میومد به بازار.
اتود 20
ای دشتهای سپید
ای دره های تار
ای نفسهای گرم
در دقایق لزج
مرا بر خود بخوانید، ابر گفت.¤ نوشته شده در ساعت 17:59 توسط بیژی
پيام هاي ديگران
document.write(get_cc(4662496))
جمعه، 21 بهمن، 1384
اتود 14
اتود 14
رامست دریا.
آرامست دریا.
آن پری شسته رو با اشگ،
سر ز جیب آرام میارد برون-
خسته و شرمگین:
خسته از روی نهان کردن،
شرمگین از آشکار کردن.
مینگرد تا دور.
دستها را جفت
کرده و پیش آورد تا دست من؛
وبلرزند همچو دستهايی در نخستین دیدار یا بدرود.
*
نور ماه گرچه سپیدست و غنی،
نیست کافی مرا.
ای همه اندام تو پر نور!
یاد تو شمعی ست، روشنایی بار این مهجور.¤ نوشته شده در ساعت 5:20 توسط بیژی
پيام هاي ديگران
document.write(get_cc(4636503))
جمعه، 14 بهمن، 1384
اتود 16
اتود 16
ستاره دور بود
در آسمان بود.
آیا ستاره که بخاک افتاد
دریا صدای آنرا در خود نگهمیدارد؟
خاک که با انگشتان سبزش
آنرا باعماق خویش میبرد؛
تشنج دردآورش را بخار می کند؟
سرود اسارت دریا آیه ایست.
تک تک خانه های ساحلی خالیند.
حیاطهای آنها و کوچه های پیچ پیچ
همه بیک پل میرسند.¤ نوشته شده در ساعت 5:1 توسط بیژی
پيام هاي ديگران
document.write(get_cc(4609970))
جمعه، 7 بهمن، 1384
بيژن باران: اتود 11
اتود 11
گیاهی کاشته ام،
سالهای پیش.
وکنون، ندوانده ست به بیرون شاخه.
تو بگو بامن ای تنهای دور-
نکند رفته به خواب، تنه ی نازک آن.
-شاخه را باید
ریشه ای باشد.
*
ز پنجره نگرم بر آن خموش؛
کنار گیاهان نشسته خموش؛
بهر دم روز و شب، خموش.¤ نوشته شده در ساعت 3:0 توسط بیژی
پيام هاي ديگران
document.write(get_cc(4581143))
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی